پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
تقابل مرگ زندگی «شخصیت فردی, بازتولید فرهنگ جامعه است»
خوان رولفو رمان و داستاننویس مکزیکی، از معتبرترین نویسندگان آمریکای لاتین است. شهرت رولفو برای دو کتاب کمحجم اوست؛ مجموعه «دشتسوزان» و رمان «پدر و پارامو، ترجمه احمد گلشیری». مجموعه «دشتسوزان» ابتدا در سال ۱۳۶۹ توسط نشر گردون به نام «دشت مشوش» به چاپ رسید و سپس انتشارات ققنوس به نام «دشت سوزان» با ترجمه فرشته مولوی در سال ۱۳۸۴ تجدید چاپ کرد. مارکز درباره آثار رولفو میگوید: «نوشتههایی که به ۳۰۰ صفحه نمیرسد ولی حجم ماندگاری چون آثار سوفوکل را دارند». دنیای داستانهای رولفو؛ دنیای تراژیک، نفرت، خشونت و درماندگی است. داستانهای دشت سوزان معمولا از زبان شخصیتهای منفی (آدمهای ابله، راهزنان و زناکاران و...) روایت میشود. رولفو با استفاده از جملات کوتاه و توجه به رفتار و شخصیتها و پرهیز از داوری کاراکترها به جای آنکه توصیفشان کند اجازه میدهد که آنان با کنشهایشان به خواننده معرفی شوند. اوکتاویا پاز درباره رولفو گفته است «تنها رماننویس مکزیکی که به جای تشریح، تصویری از پیرامون فیزیکی به ما میدهد». خصوصیت بارز داستانهای رولفو روابط مشکلساز پدر و پسر (به آنها بگو مرا نکشند؛ پاسو دل نورته). وقایعنگاری وارونه همراه با تقدسزدایی (آنا کلتو مورونس؛ دشتسوزان)؛ فلاشبک به خشونتها (ماکاریو، شبی که تنهایش گذاشتند) و همچنین بیان زناکاریهاست (در سپیدهدم؛ تالپا) رولفو تصاویری به یاد ماندنی از گناه و مرگ ارائه میدهد. او با به تصویرکشیدن دختری که مجبور به روسپیگری میشود؛ شوهری که در سفر زیارتی میمیرد؛ برادری که دست به کار غیرمشروع میزند و مردمی که فقر آنان را از پا درآورده؛ به حضور مرگ و گناه؛ به بیعدالتیها و نابرابریها میپردازد. او با زبانی پر از خشونت؛ با دیالوگهایی که شبیه مونولوگ است و با توصیفات تلخ، سرزمینی ناامید را به تصویر میکشد.از بنمایههای اصلی داستانها میتوان به توصیفات بومی (خرسنگها، آبکندها، باسترکها، مرغباران، آبگیرهای گلآلود...)؛ توصیفات تلخ و سیاه (ابرهای سیاه و سنگین، گرمای خفهکننده، اقاقیهای نزار و تکهعلفها، رود گلآلود و خاموش، پیچکهای عنکبوت مانند، آسمان گرفته...)؛ طنز تلخ (کاردیش کردن، دیگ غیرتش جوشید، مثل بطریهای بولینگ روی زمین ولو شدن و آبکش کردن یک مرد...)؛ گاه شاعرانگی (مه آرام شمدش را برمیچیند و باریکههای سپیدی بر نوک بامها برجا میگذارد، در دور دست کوهها هنوز در سایه فرو رفتهاند (ص۵۹)، وقتی زندگی تو دستهای شب سر میخورد و خستگی تن تاروپود بدگمانی را سست و پاره میکند (ص۴۹) استفاده از دیدگاه من راوی که نظرگاه غالب داستانهاست (برای بیان درونیات فردی) و مدور بودن رخداد داستانها (لووینا، بس که آس و پاسیم، پاسو دل نورته) اشاره کرد. در داستان «مرد» با ادغام زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن مرد فراری و تکگوییهای چوپان روبهرو هستیم.
این دو دیدگاه با دیالوگهای تعقیبکننده مرد همراه شده. این چرخش زاویه دید که همراه با تغییر لحن در تکگویی با مخاطب چوپان صورت گرفته؛ ما را به چند صدایی نزدیک میکند تا واقعیت را به گونههای دیگر نیز ببینیم و بدانیم آن کس که قاتل خانواده اوکیدیهاست و گماشته شده تا مرد سبیلدار را بکشد و دست به جنایت میزند، خود مردی است مفلوک که یک انگشتش را بریدهاند و در فراق فرزند اشک میریزد و کسی است که هنگام قتل از مقتولان عذرخواهی میکند (ص۵۰ مرا ببخشید). نشان دادن شخصیت مرد از دیدگاههای متفاوت ما را به گفته تزوتان تودوروف به روایت چند صدایی «روایت چند محوره: متنی که در آن چندین سخن؛ یک رخداد واحد را بازنمایی کنند» میرساند تا با این شگرد، تک افتادگی مردی را نشان دهد که شخصیت فردی او تنها باز تولید فرهنگ جامعه اوست.
رولفو در بیان این چند صدایی از توصیفات تلخ و همسو با درونیات شخصیت سود میجوید. سکوت مرد، مردی که حتی نمیداند حرف میزند یا نه با رود خاموشی که گلآلود پیش میرود و سروصدایی ندارد هماهنگ میشود. سردی و گرفتگی مرد با آسمان سرد و گرفته بالای سرش یکی میگردد. رولفو با بیان تقابل مرگ- زندگی از طنز تلخی استفاده میکند تا خستگی، گرسنگی و درماندگی مرد را نشان دهد» پاهای او (گوسفند) را چسبید و شروع کرد به مک زدن نوک پستانهایش... مجبور شدم روی پستانهایش روغن قطران بمالم تا از گازهای آن یارو چرکی نشوند (ص۵۶) «همهاش (گوسفند بیمار و سقط شده) را لفلف خورد (ص۵۷). هانریشل بل اعتقاد دارد: «نویسنده نباید با چشمانی گریان به نقل وقایع بپردازد. او تنها حق دارد با چشمانی نیمهتر احساسات خود را بیان کند». کاری که رولفو میکند بیان ناملایمات با زبانی نمایشی، خونسرد و گاه همراه با خشونت است. در داستان «عاقبت زمیندار شدیم؛ دشتسوزان» با راوی جمع (ما) روبهروایم که تقدیر همگانی را بیان میکند و به داستانهای آخر زمانی شهرت یافتهاند. در این نوع داستانها که به فقر، سلطه بدبختی بر کل جامعه، از بین رفتن تمدن و فروپاشی ارزشهای انسانی توجه میشود میتوان متنی سیاسی را در لایههای زیرین آن به دست آورد؛ متنی که ذهن خواننده را در بر میگیرد و در ذهن او چرایی و پرسشی از هستی ایجاد میکند. گفته میشود رولفو در نوشتن متنهایش به مسائل سیاسی زیاد توجه نداشته؛ اما به نظر میرسد خاطرات کودکی او، کشتهشدن پدر و عموهایش توسط تبهکاران و گرفتن زمینهایش با زور در نوشتن این متنها بیتاثیر نبوده است (داستان شبی که تنهایش گذاشتند، انگار خاطره همین رویداد در زندگی اوست) آنچنان که باختین نیز میگوید: «ایدئولوژی مثل زبان ناپیداست و هر نویسندهای ایدئولوژی خود را بیان میکند». به اعتقاد نگارنده رولفو در اغلب داستانها به مسائل سیاسی خواسته یا ناخواسته توجه نموده است. مثلا در داستان «دشتسوزان» ما از دهان افرادی که خود را انقلابی میدانند و اسلحههایشان توسط پولدارها تامین میگردد، میشنویم که به درد هیچ کاری نمیخورند به جز دزدی، غارت، به آتش کشیدن دشت، اذیت مردان در بازی «گاوبازی» و در انتها انفجار قطار. فردی که در اثر محبت دختری که توسط او سوءاستفاده شده شاید به تحول میرسد. رولفو در این داستان با نشان دادن کنشهای این جمع ایدئولوژی خود را بیان میکند؛ همانطور که در داستان «عاقبت زمیندار شدیم» اعتراض خود را به بیعدالتیها و نابرابریها عنوان میکند و گاه این اعتراض را به قالب طنز در تقدسزدایی از مقدسان به کار میگیرد. (آنا کلتو مورونس) و از انسانهایی یاد میکند که مقهور ایدئولوژی حاکم هستند و قتل را به گردن میگیرند (در سپیدهدم؛ تپه کومادرس).
«خب، میگویند من او را کشتم. ص۶۴» «فهمیدم که فکر میکند من بردارش را کشتهام. ص ۳۷» و آنگاه دست به قتل او میزند. کاری که گویا باید انجامپذیردو چارهای جز آن نیست. در داستان «بس که آس و پاسیم» مقهور بودن انسان در برابر طبیعت و سرنوشت به خوبی نشان داده میشود. جیمز میلر میگوید: «هماهنگی هر ذهن را باید به ذات آن ذهن حفظ نمود». در این داستان راوی کودک با زبان، ذهن و لحنی کاملا هماهنگ به خود سرنوشت خواهرش را بیان میکند، سرنوشتی که از آن گریزی نیست. خواهری که سرنوشتش در گرو بودن یا نبودن یک گاو است. این نشانهها همه بیانگر دغدغههای ذهنی نویسنده است تا مردم جامعه خود را به تصویر بکشاند. همانگونه که در عکاسیهایش به بیان ساختمانهای مخروبه با دیوارهایی که از شلیک توپخانه خراب شدهاند میپردازد و این خود نشانهای است بر ادبیات آمریکای لاتین که تقریبا همواره مبارزهجو بوده و نویسندگانی داشته که تقریبا با گزینش آرمانهای آزادیخواهی، قبول تعهد کردهاند.
کریستوفر لش
فرحناز علیزاده
پینوشت:
۱- تودوروف، تزوتان؛ بوطیقای ساختارگرا؛ تهران: نشر آگه
۲- ایدل، له اون؛ قصههای روانشناختینو؛ ناهید سرمد؛ تهران: نشر شباویز
۳- پاینده، حسین؛ گفتمان نقد؛
۴- رولفو، خوان؛ دشتسوزان؛ فرشته مولوی؛ تهران: ققنوس، ۱۳۸۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست