یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مظلومیت شیعه


مظلومیت شیعه

جورج جرداق مسیحی می نویسد «شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است كه مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه خشم آنها برای این است كه معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب كرده اند

جورج جرداق مسیحی می نویسد: «شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است كه مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند: عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه. خشم آنها برای این است كه معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب كرده اند. خشم شدید، آنها را وادار كرده است كه در هجو غاصبان و بیان حق خود و شرح ستمگری های دشمن و توجیه عقاید خویش و... به اندازه كافی و رسا سخن بگویند. حزن و اندوه آنها از این جهت، بسیار شد كه دولت اموی و عباسی تا توانستند نسبت به آنها سختگیری كردند و برای آنها قتلگاه های بسیار ترتیب دادند و هنوز خونی نخشكیده بود كه خون دیگری جاری می شد. در كشتار هم تنوع‎طلب و طالب تفنن بودند. گردن زدن، به دار آویختن، آتش زدن و خاكستر به باد دادن و كشتن تدریجی به وسیله محرومیت از نور و هوا و آب و غذا در كنج زندانها، انواع مرگ هایی بود كه برای شیعیان مظلوم ترتیب داده بودند. اینها و خیلی كمتر از اینها برای جاری كردن اشك و آتش زدن قلب، كافی هستند و زبان گنگ را به سخن درمی آوردند، تا چه رسد به اینكه این مصیبتها برای كسانی واقع شود كه دارای روح انقلابی و زبان گویا و بیان رسا هم باشند. نخستین قتلگاه را در كربلا برای حسین و خاندانش درست كردند. به دنبال آن، قصایدی گویا و سخنانی سوزان و خطابه های خونین به یاد خونهایی كه بر زمین ریخته شده و پیكرهایی كه در خاك و خون غلتیده بود، به وجود آمد... به دنبال ماجرای خونین كربلا ماجراهای خونین دیگری هم روی داد... هرگاه عاطفه خشم تحریك می شد، ترانه های غم و اشك، سروده می شد. در ادبیات شیعه، هم نیرو نهفته است هم ضعف، هم نرمی است هم درشتی. خشم، ادبیات انقلابی و حماسی آفریده و خون، ادبیات و وفا و محبت.»

در حقیقت اساس مظلومیت شیعه، مظلومیت اسلام و قرآن است. اگر قرآن مظلوم واقع نمی شد، تشیع هم دستخوش ظلم و ستم نمی شد. مظلومیت تشیع، زاییده مظلومیت عترت است. همان عترتی كه در حدیث متواتر ثقلین كه اهل حدیث بر صدور آن، اتفاق نظر دارند، همتای قرآن معرفی شده و بر جدایی ناپذیری آنها از یكدیگر تا قیام قیامت، تأكید شده است.

اگر قرآن ـ كه ثقل اكبر است ـ مهجور و متروك نمی شد، عترت هم گرفتار مظلومیت نمی شد و اگر عترت ـ كه همان ثقل اصغر است ـ آسیب نمی دید، شیعه هم مظلوم واقع نمی شد و طی تاریخی طولانی كه جورج جرداق تنها به دوران خلافت اموی و عباسی محدودش كرده، خشم و اشك را به هم نمی آمیخت و برای مظلومان نوحه سرائی نمی‎كرد و بر سر ظالمان فریاد نمی كشید و حماسه نمی سرود.

قرآن كریم در ذیل آیاتی كه صحنه قیامت را توصیف كرده اند، می گوید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» «پیامبر (در روز قیامت) می گوید: پروردگارا، قوم من این قرآن را مهجور و متروك ساختند.» جالب است كه نمی گوید: «امت من»، بلكه می گوید: «قوم من». یعنی همانهایی كه با پیغمبر قومیت داشتند و دم از انتساب و خویشاوندی می زدند ـ مانند بنی امیه و بنی عباس و قریش و اعراب ـ بیشتر لطمه زدند و با مهجور كردن قرآن، زمینه مهجوریت عترت و مهجوریت تشیع ـ كه همان اسلام راستین است ـ و مظلومیت شیعه را فراهم ساختند. پیامبر گرامی اسلام فرمود: «أنا أول وافد علی العزیز الجبّار یوم القیامه و كتابُه و اهل بیتی ثم امتی ثم أسالهم ما فعله بكتابِ الله و بأهل بیتی» ، «من و قرآن و اهل بیتم اولین كسانی هستیم كه در روز قیامت به پیشگاه خداوند بار می‎یابیم، سپس امت من بار می یابد. آنگاه سؤال می كنم كه با قرآن و اهل بیتم چه كردند».

مضمون حدیث دیگری از امام صادق ـ علیه السلام ـ این است كه اگر آل ابوبكر و عمر و بنی امیه و اولاد طلحه و زبیر از قرآن فاصله نمی گرفتند و به ابطال سنن و تعطیل احكام روی نمی آوردند، هرگز به خلافت دست نمی یافتند؛ چرا كه قرآن، مانع ضلالت و كوری و لغزش و سرگردانی و هلاكت است. «و ما عدل أحد من القرآن إلا الی النار» هیچ كس از قرآن عدول نكرد، مگر اینكه در آتش جهنم فرو غلتید.

معاویه بن ابوسفیان در نامه ای به مظلوم ترین مظلومان تاریخ و مولای متقیان و امیرمؤمنان می نویسد: تو همان هستی كه مانند شتر مهار كرده می راندند تا از تو بیعت بگیرند و از این رهگذر، پایه های خلافت خود را مستحكم سازند.

حضرت در پاسخ وی نوشت: «و قلت: انی كنت أقادُ كما یُقاد الجمل المخشوش حتی أبایع ولعمر الله لقد أردت ان تذُمَ فمدحتَ و ان تفضحَ فافتضحتَ و ما علی المسلم من غضاضه فی أن یكون مظلوماً ما لم یكن شاكا فی دینه ولا مرتابا أبیتینه» ؛ «و گفتی: مرا مانند شتری كه چوب در بینیش كرده و می كشند، كشان كشان به سوی مسند خلیفه می بردند تا از من به زور، بیعت بستانند. به خدای لایزال سوگند كه خواستی مرا نكوهش كنی، ولی ستایش كردی و خواستی رسوایم كنی، ولی خودت رسوا شدی (چرا كه اقرار كردی كه از من به زور و ستم بیعت گرفته اند و من به طیب خاطر و از روی آزادی و اختیار، بیعت نكرده ام.) بر مسلمانی كه در دینش گرفتار شك و شبهه نباشد و در یقین و باورش دستخوش تردید نگردد، نقص و عیبی نیست كه مظلوم واقع شود.»

آری آنان كه مظلوم اهداف بلند و ایده ها و آرمان های خداپسندانه خویشند، همواره سرافراز و راست قامت تاریخند و ننگ و رسوایی و سرافكندگی از آن كسانی است كه بر آنها ظلم و ستم روا داشته اند.

پیامبر گرامی اسلام فرمود: «یا علی، ابشر بالسعاده، فانك مظلوم بعدی و مقتول» ، «یا علی، مژده باد تو را به سعادت و خوشبختی، چرا كه بعد از من مظلوم و مقتول خواهی بود.» در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ چنین می‎خوانیم: «اللهم صل علی محمد و اهل بیته المظلومین» ، «خدایا، بر محمد و خاندان مظلومش درود فرست.» و نیز می‎خوانیم: «السلام علی المؤمنین الذین قاموا بامره و وازروا أولیاء الله و خافوا بخوفهم.» ، «سلام بر مؤمنانی كه به امر خدا به پای خاستند و اولیای او را یاری كردند و به خوف آنها بیمناك شدند.» و نیز می خوانیم: «اللهم و ادخل علی قتله انصار و رسولك و علی قتله امیرالمؤمنین و علی قتله الحسن و الحسین و علی قتله انصارالحسن و الحسین و قتله من قتل فی ولایه آل محمد اجمعین عذاباً الیماً...» ، «خدایا، بر قاتلان یاران پیامبرت و بر قاتلان امیرالمؤمنین و بر قاتلان حسین و یاران آنها و بر قاتلان كسانی كه در ولایت آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ كشته شده اند، عذابی دردناك نازل فرما.»

مظلومیت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آنقدر گسترده و جان گداز است كه خود فرمود: «مازلت مظلوماً منذ ولدتنی أمی» ، «از آن روزی كه مادرم مرا به دنیا آورد، مظلوم بودم.» و به دنبال آن ادامه داد: «حتی برادرم عقیل هرگاه دچار چشم درد می شد، می گفت: تا در چشم علی داوا نریزید، در چشم من دوا نریزید. با اینكه چشم درد نداشتم، در چشمم دوا می ریختند.»

حضرتش فرمود: «كنت حسب أن الأمراء یظلمون الناس فاذا الناس یظلمون الأمراء.» ، «گمان می كردم كه امرا و زمامداران به مردم ظلم می كنند. اكنون می بینیم كه مردم به زمامداران ظلم می كنند.»

پیامبر گرامی اسلام درباره زهرای مرضیه فرمود: «او اولین كسی است كه از اهل بیتم به من ملحق می شود. او نزد من می آید در حالی كه محزون، دل شكسته و مغموم، مغصوب و مقتول است. سپس فرماید: «اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلل من أذلَّها و خلد فی نارك من ضرب جنبیها حتی ألقت ولدها.» ، «خدایا، كسی كه به او ستم كرده، لعنت كن و كسی كه حقش را غصب كرده، كیفر ده و كسی كه بر پهلوهایش ضربه وارد كرده و سبب انداخته شدن فرزندش شده، در آتش جهنم مخلد ساز.»

اگر بخواهیم از این نمونه ها ذكر كنیم، مثنوی هفتاد من ـ بلكه هفتصد من ـ كاغذ شود. تنها خواستیم شاهد و نمونه‎هایی برای آنچه آن نویسنده مسیحی لبنانی ذكر كرده، بیاوریم، تا جایگاه تاریخی شیعه و رهبرانش در قبال حكام جور و عالمان جیره خوار در بارها معلوم گردد.

●دو نكته ظریف

▪ نكته اول: مظلومیت شیعه و رهبرانش همواره به خاطر ستم ستیزی و مخالفت با جباران و ستم پیشگانی بوده است كه هرگز برای حقوق انسان ها ارزشی قائل نبوده و جز طغیان و غصب و نهب اموال مردم و خونریزی و جنایت، راه و رسمی نداشته اند.

ستم ستیزی آنها به گونه ای بود كه احساسات خفته را بیدار می كرد و كاخ فرعونی بیدادگران را می لرزاند. كمیت اسدی شاعر حماسی شیعه درباره هشام و بنی مروان می گفت: «هنگامی كه بر چوب ها (منبرها) سوارند، به صواب سخن می گویند و هنگامی كه از چوب ها فرو می آیند، به خطا عمل می كنند»

امویان تلاش می كردند تا شعله حماسه های جاویدان این شاعر پر جنب و جوش شیعه را خاموش كنند، اما او می‎گفت: «هرگز به آنها اعتنایی ندارم و از خشم این فرومایگان بیمناك نیستم. اگر هم بمیرم، سرفرازیم در این است كه با جهل یا تجاهل نمرده ام».

امویان همواره او را تهدید به انتقام می كردند و مخصوصاً یزید بن عبدالملك كه بیش از همه تشنه خون او بود و او می گفت: «هان ای یزید، تا می توانی همچون ابرهای انبوه تولید رعد و برق كن. این رعد و برق ها به من زیانی وارد نمی‎كنند.»

شیوه خداپسندانه ستم ستیزی در دوره خلافت جائرانه عباسیان نیز ادامه دارد و این نیست مگر با الهام از مبارزات خستگی ناپذیز امامان بر حق كه البته همواره طعم تلخ مبارزات تعطیل ناپذیر خود را می چشیدند و با دسیسه و نیرنگ كارگزاران خلافت و حكومت، جام شهادت را نوش جان می كردند و سرافرازانه جان می باختند.

امام كاظم ـ علیه السلام ـ می فرماید: «جدم را در خواب دیدم... كه به من می فرمود: تو زندانی مظلومی هستی»

مظلومیت سلسله اولیای شیعیان تا امام دوازدهم ادامه دارد و به همین جهت است كه در ذكر صلوات بر آن جناب، به «المترقب و الخائف» توصیف شده است و منظور این است كه بزرگوار همواره به خاطر جور و آسیب دشمنان، مراقب و ترسان است.

در حدیثی آمده است كه رهبر بزرگ اسلام در خطبه ای كه در روزهای آخر عمر با حال ضعف و شدت بیماری ایراد كرد، فرمود: «لا تاتونی غدا بالدنیا تزفّونها زفا و یأتی اهل بیتی شعثاً غبراً متهورین مظلومین تسیل دمأوهم أمامكم» ، «مبادا كه فردای قیامت نزد من آیید، در حالی كه به سوی دنیا شتاب گرفته اید و اهل بیت من با موی پریشان و صورت غبارآلود و شكست خورده و مظلوم كه شاهد جاری شدن خون آنها بوده اید، بر من وارد شوند.»

در دوره عباسیان شاعر حماسه سرای دیگری به نام دعبل می زیست كه به جرم تشیع و ظلم ستیزی مستمر ـ كه شیعه را از غیر شیعه تمایز می بخشد ـ چاره ای جز آوارگی و دربدری نداشت. «كوشش شاعر این بود كه در برابر طغیان و ستم، تا سرحد جان مقاومت كند. در سراسر زندگی، با جور و ستم، هماهنگی و نرمی نكرد. همواره در آوارگی به سر برد تا مرگ افتخار آمیزش فرا رسید. می گفت: چهل سال است كه چوبه دارم را بر دوش می كشم و كسی نمی یابم كه مرا بر سر آن به دار آویزد.» او می گفت: «گویی در نظر من همه جا كربلا و هر زمانی روز عاشورا است.»

جورج جرداق كوشیده است كه حماسه های شیعه را آن گونه كه باید و شاید تبیین كند، تا از این رهگذر، ظلم ستیزی و مظلومیت شیعه را كاملاً آشكار سازد. او سرانجام به سراغ ابولعلای معری از دوران قدیم و جبران خلیل جبران و میخائیل نعیمه از دوران معاصر می رود.

او با آوردن شعری از ابوالعلاء می گوید: «این است عواطف سرشار و سوزان بزرگ معره كه هنگام گفت و گو از امام علی و پسرش حسین شعله ور می شود... كدام مصیبت است كه به پای مصیبت پدر شهیدان و پسرش برسد؟ این همان مصیبتی است كه فصول آن در زمان گذشته تنظیم شد. آنگاه در اعماق دلها نقش بست و همچنان گسترش یافت؛ تا زمان، او را یا او، زمان را فرا گرفت... آثار تأثرات عاطفی... در این سه بیت (معری) چنان نهفته است كه در حقیقت، جامع تمام سخنان حزن آور و هیجان انگیزی است كه در امتداد مصائب علوی و مصائب یاران حق گفته شده است. یاران حق همان مردمی هستند كه آزارها و شكنجه ها دیدند، به بیابانهای دوردست تبعید شدند؛ تا از گرسنگی و سرما بمیرند، زنده به گور شد و با فرزندان و برادران خود بر سر دار رفتند و سوزانده شدند، مقصود... این بود كه... از علی بیزاری جویند و شرافت اخلاقی را... منكر شوند.»

و اما جبران خلیل جبران گاهی به سوی نیچه و زمانی به سوی بودا و ویلیام بلایك متمایل می شود. «لكن سه تن از بزرگان عالم انسانیت، قلب وی را به عشق خود لبریز كردند... اینها عبارتند از مسیح، محمد و علی و... جبران، علی را آن موجودی می نگرد كه با عالی ترین معانی هستی پیوند خورده است... آنها كه بلاغت علی را در حد اعلای كمال یافته و غرق در شگفتی شده اند، دو دسته اند: دسته ای صاحب عقل سلیم و دسته ای صاحب فطرت پاك و بیدار... سرانجام این جهان را بدرود گفت؛ در حالی كه عرب از پرتو انوار تابناكش بهره ای نبرده بود. اما ایرانیان حق شناس و روشن ضمیر، پس از روزگاری دراز با بلاغت او آشنایی یافتند و از این شخصیت نامتناهی بهره ها بردند و در پرتو انوار جاودانی او را به سوی سعادت، راهنمایی شدند.»

از نظر نعیمه، علی آن كسی است كه «آثارش به سرحد كمال رسیده است. سخنش را چنان ارزشی است كه برای سخنان دیگر نیست.» شیعه ثابت كرد كه گوهرشناس است و حاضر است راه و رسم علی و اولاد معصوم و مظلومش را شیوه زندگی خود قرار دهد و بهای آن را هم هر چه باشد، بپردازد.

دكتر احمد بهشتی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید