دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مارپیچ های بارت


مارپیچ های بارت

نخستین قصهء مستقل شهربازی با نام سفر دریاییِ شبانه را یك راوی نقل می كند كه بسیاری از منتقدان پیشین, آن را یك ماهی می دانســــتند او آن در واقع یك سلول اسپرم سخن گوست كه تقلا می كند در دریای مخصوص خودش شنا كند و در حین شنا,صدای نالهء میلیون ها اسپرم دیگر را می شنود كه در طی این تلاش رو به نابودی اند

جان بارت، متولد ۱۹۳۰، در ساحل شرقی مریلند بزرگ شده است. او در مقاله‎‎ای، یكی از بنیان‎های سبك نوشتاریِ غالبا غیر سنتی خود را شرایط پرورشش در کودکی ‎ دانسته و توضیح می‎دهد: «نویسندهء‎ پا پرده‎ایِ دوزیست و باتلاق‎زیِ شما، بسیاری از مرزهای سنتی را اختیاری، انعطاف‎پذیر و قابل بحث تلقی می‎كند.»

او حس می‎كند برای همین است ‎كه از بین باقیِ ژن‎ها، با یك خواهر دو قلو به‎دنیا آمده كه برای ارتباط با یکدیگر از زبان محرمانه‎ای استفاده می کرده اند؛ زبانی كه «خیلی فراتر از كلام» و شبیه موسیقی گروه‎های جازی بوده كه با اجرای آن، زندگی خود را در دانشكده و اوایل تدریسش تامین ‎می‎كرده است. جان گرچه در جولیارد تحصیل كرده‎‎بود، طولی نكشید كه متقاعد شد استعدادش برای كسب شغلی در زمینه‎ء موسیقی كافی‎ نیست. در دانشگاه جان هاپكینز به این باور رسید كه علاقهء‎ پایداری به مجموعه‎ قصه‎هایی مثل هزار و یك شب و اقیانوس قصهء سانسكریتی دارد و اینگونه بود که استعداد خود را در نوشتن كشف كرد.

بارت تاكنون، نه رمان منتشر كرده‎ كه دامنهء سبك‎ آنها از اپرای شناورِ نیهیلستی‎ تا انتهای جادهء دانش‎نامه‎ای و رمان های دلال مردنی و دائم‎الخمر و پسرك احمق گسترش دارد. دو رمان او نامزد جایزهء‎ ملی كتاب شدند و در۱۹۷۳ این جایزه به مجموعهء سه رمان كوتاه بارت به نام شیمر اعطا شد. او دو مجموعه مقاله، كتاب جمعه و جمعه‎های بعد، و دو مجموعه داستان كوتاه نیز منتشر كرده‎ است. در دانشگاه‎ دولتی پنسیلوانیا، دانشگاه دولتی نیویورك در بوفالو و از سال ۱۹۷۳، در دانشگاه جان هاپكینز، تدریس كرده‎، جایی كه در حال حاضر پروفسور ممتاز سمینارهای نویسندگی است.

جلد نخست داستان‎های كوتاه بارت كه در ۱۹۶۸ منتشر شد، یك سلسله داستان‎های زنجیره‎ای به‎عنوان گمشده در شهربازی: ادبیات داستانی برای چاپ، كاست و صدای زنده بود؛ چهارده بخش كه هر بخش با یك قاب – قصهء ده كلمه‎ای شروع می‎شود: «روزی روزگاری یك قصه‎ای بود كه شروع شد.» یادداشتی به خواننده می‎آموزد كه «قصه» را ببرد و به شكل یك مارپیچ در بیاورد تا كلمات تا ابد ادامه پیدا كنند: بارت خواننده را در داستان درگیر می‎كند تا نشان ‎ ‎دهد كه نباید انتظار داشت ادبیات داستانی لزوما از سنت‎های ادبی پیروی كند.

گرچه اظهارات امبروز و پیغام آبی روایت‎هایی سنتی هستند، گمشده در شهربازی با آموزش‎های به‎ظاهر نامربوط، پرسش‎ها و انتقاد از خود، بارها روایت‎هایش را قطع می‎كند؛ پژواك، منه‎لایاد۱ و انونی‎مد، اسطوره‎های كلاسیك را از ریشه تغیـــــــیر می‎دهند؛ بارت در عنوان و داستان زندگی، مطالعات خود را روی موضوعاتی كه در مقالات خود بیان كرده‎، داستانی می‎كند. این قصه‎ها نشان ‎دهندهء حركت بارت به‎سوی شیوه‎هایی است كه در مقالهء معروف خود در ماهنامهء آتلانتیك در سال ۱۹۶۷، آن را ادبیــــات فرسودگی(۲) نامیده‎بود.

او در این مقاله نوشت، ادبیات فرسودگی، «فرسودگیِ فرم‎های قراردادی یا احساس خستگی از امكانات معین» است. در این قسمت و همچنین در مقاله‎ء دیگری به نام ادبیات متجدد (۳)، توضیح می‎دهد كه منظورش این نبوده كه ادبیات خسته‎كننده شده، بلكه به‎بیان دقیق‎تر زمان گذر از شیوه‎های ادبی پیش‎-مدرن و مدرن فرا رسیده است. بارت این امكان را اغلب با مثـــال صد سال تنهایی، رمان درخشان گابریل گارسیا ماركز، به‎خاطر تركیب مستمرش از صراحت و خلاقیت، واقع‎گرایی و اســــــــطوره، شور سیاسی و ذوق هنری غیر سیاسی، شخصیت‎پردازی و هجو، توضیح می‎دهد.

نخستین قصهء مستقل شهربازی با نام سفر دریاییِ شبانه را یك راوی نقل می‎كند كه بسیاری از منتقدان پیشین، آن را یك ماهی می‎دانســــتند. او (آن) در واقع یك سلول اسپرم سخن‎گوست كه تقلا می‎كند در دریای مخصوص خودش شنا كند و در حین شنا،صدای نالهء میلیون‎ها اسپرم دیگر را می‎شنود كه در طی این تلاش رو به‎نابودی‎اند.

در طول این مسیر سخت، همراه این قصه‎گو بیش از اندازه تعمق می‎كند و زیركانه به این فكر می‎افتد كه داستان دارای چند مرجع اســــت. وقتی راوی دربارهء «خالق» یا «پدر» شان نظریه‎پردازی می‎كند،نه تنها درگیر یك نوع فلسفهء خداشناسی می‎شود بلكه – به‎ویژه در یك نتیجه‎گیری بدبینانه –به مقاربتِ احتمالا هیجان‎زده‎ای اشاره دارد كه پدرِ هنوز نامعلومش همچنان در آن زیاده‎روی می‎كند. در نهایت،خودِ بارتِ خالق شاید برای استهزاء خودش، از این راویِ صادق جوك كوچكی در سر دارد:«برای عقاید سنتی،كم توهین‎آمیز و شرم‎‎آور نبود كه این پسرها در مورد سرشت خالق‎مان این‎طور فكر كنند: احتمالا خودش اصلا شناگر خوبی نیست، بلكه یك جور هیولای حتی شاید بی‎دم هم باشد.» ( جناس در داستان؟) از آنجا كه داستان بعدی این مجموعه، اظهارات امبروز،با ارجاع به تولد شخصیت امبروز شروع می‎شود، ما به‎طور اتفاقی هویت پدری را می‎شناسیم كه آن اسپرماتوزوئیدها بحثش را می‎كردند و هكتور یكی از آنها بوده، یعنی پدر امبروز، گرچه خودش هم به اصل و نسبش شك دارد .

امبروزِ هجده‎ساله، قهرمان - ضد قهرمان برگزیده‎ترین قصهء بارت، گمشده در شهربازی است، هزارتویی پر از سیم‎های مخفی، كه با دستورالعمل‎های ظاهرا نامربوطی به‎هم وصل شده؛ بعلاوه، هزارتویی ست از جملات بی‎سر و ته كه اوضاع ما را با این پایان خراب‎تر می‎كند: « بوی سیگار عمـــــــو كارل یاد‎آور یكی از.» صحنهء داستان طی جنگ جهانی دوم، در یك پارك تفریحی می گذرد، كنش اصلی در یك شهربازی اتفاق می‎‎افتد كه امبروز نمی‎تواند راهی برای خروج از آنجا پیدا كند. او در آن مكانِ گیج‎كننده و همین‎طور در زندگی خودش گم می‎شود: « هر كدامشان رازی دارند كه او از آن بی‎خبر است؛ یادشان رفته به او بگویند.» به‎نظر می‎رسد كه قصه نیز در شهر بازیِ نوشتاریِ خودش گم شده، بنابراین خواننده را به تجربه‎ای شبیه تجربهء‎ امبروز دعوت می‎كند.

بارت با این شیوه، پست‎مدرن را به چالش می‎خواند، خوانندگانِ خود را در هواپیمای شهربازی می‎نشاند و با نادیده‎گرفتن انتظارات‎شان، توازن آنها را به‎هم می‎زند و مجبورشان می‎كند تا با این حقیقت كنار بیایند كه ادبیات داستانی هم تدبیر است و هم هنر.

با چنین پایانی، شگرد اصلی او این‎است كه بارها روایت را با دستورالعمل‎‎‎های آموزشیِ‎ در مورد نوشتن قطع می‎كند، دستورالعمل‎هایی كه به‎علاوه، همین داستانی را كه پیش روی خواننده گذاشته، نقض می‎كنند: « توصیف فیزیكی سر و وضع و ادا و اطوار نیز یكی از شیوه‎های شخصیت‎پردازی است كه نویسندگان ادبیات داستانی از آن استفاده می‎كنند.»‌ شاید توضیح تكنیك‎های نویسندگی در لابه‎لای داستان، صرفا دور از موضوع به‎نظر بیاید. شاید هم با اغراق در این شیوه یعنی نقد روال كار خود است كه داستان می‎لغزد و پیش می‎رود: « تمام چیزهایی كه پیش از این چند جمله‎ء قبلی آمد، توضیحاتی است كه باید زودتر داده‎می‎شد… » اما بی‎تردید بارت انتظار ندارد این نقدها و بحث‎های انعكاسی صرفا صورت ظاهر به‎خود بگیرند. به بیان دقیق‎تر، آنها در خدمت نوعی شیوهء پرداخت هستند، شیوه‎ای كه شاید بارت با بیان یكی از آنها حس می‎كند به ادبیات داستانی جان تازه‎ای می‎دهد، آشكارا به غیر واقعی و ساختگی بودن آن اقرار می‎كند، و علی‎رغم این آگاهی، خواننده را به شوق می‎آورد كه رنج بشری را به‎ وسیلهء ادبیات داستانی حس كند.

اگرچه برخی از ترفندهای شهربازی اغراق‎آمیز است، درمجموع ارزش قابل‎توجهی یافته؛ و تردیدی باقی نمی‎گذارد كه چرا این مجموعه تا این اندازه گلچین شده‎. شهر بازی از آزمون زمان موفق بیرون آمده است.

با توجه به استانداردهایی كه بارت در پیش‎گفتار خود در ادبیات فرسودگی خلاصه كرده، - در ادبیات « مهم، عشق و مهارت است » – شهر بازی اثر شجاعانه‎ای است. گرچه درگیری‎های امبروز با مگدا خبر از این می‎دهد كه امبروز همچنان فاقد احساسات جنسی است، نگرانی‎ها و حس همدردی او كاملا بلوغ‎یافته‎: «هیچ‎چیز آنطور که به‎نظر می‎رسد، نیست. هر لحظه، زیر سطح اقیانوس آتلانتیك، میلیون‎ها جانور زنده، حیوانات دیگر را می‎بلعند. خلبان‎ها در میان شعله‎ها از فراز اروپا سقوط می‎كنند؛ در جنوب اقیانوس آرام ،با خشونت به زنان تجاوز می‎شود.» وقتی امبروز در عالم خیال مجسم می‎كند كه در شهر بازی از گرسنگی می‎میرد، بازگوییِ پرتكلف و خام او رقت‎انگیزتر می‎شود؛ با اینكه برای خودش داستان‎هایی از « یك زن جوان فوق‎العاده » در سمت دیگر یك پارتیشن می‎گوید، تشخیص می‎دهدكه « یكی از تصورات واقعا مهم فرهنگ غرب، زبان‎آوریِ كسی است كه رنج او برای خیلی‎ها الهام‎بخش باشد.» سرانجام، « جمله‎های معترضه » در نوشته، كه در متن داستانی او معطل مانده‎اند، در پرتو تصمیم پایانی او برای نویسنـــده‎شدن، و مثل بارت برای « احداث شهر بازی‎هایی برای دیگران» به‎نظر مناسب می‎آیند.

بارت در ۱۹۹۶، با داستان(۴) را منتشر كرد، جلد دوم داستان‎های كوتاهش این‎بار با یك سری قطعه‎های كوتاه بین داستانی، تحت عنوان گپ توی رختخواب به‎هم گره می‎خورد؛ در این مجموعه، زوجی كه تعطیلات خود را در یك تفریحگاه ساحلی می‎گذرانند، خود را با نقل همین داستان‎ها سرگرم می‎كنند. چیز تازهء این قصه‎ها،استفاده‎‎ از مفاهیم مختلف فیزیك و ستاره‎شناسی مدرن است – مكانیك كوانتوم، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، عدد ثابت پلانك، فلش زمان – این مفاهیم با حوادث زندگی شخصیت‎ها همانند می‎شوند.

برای مثال در جستجوی دائمی، زوج متاهلی كه از تماشای رگبار شهاب‎ها لذت می‎برند، آن حوادث آسمانیِ به‎ظاهر اتفاقی در معرض امكان تضاد با یك پدیدهء به‎ظاهر اتفاقی دیگر قرار می‎گیرند: تومورهای سرطانی، تب كنه و یك قاتل زنجیره‎ای زنان. در قصهء‎ عنوان، موقعیت اقتصادیِ به بن‎بست رسیدهء قهرمان میان‎سال آن، در مقابل سرعت سیارهء زمین قرار داده‎می‎شود كه «در حال منحرف شدن از مدار منظومهء شمسی با سرعت سرسام‎آور ۶۶۶۶۲ مایل در ساعت است » و راه شیری با سرعت حدود نیم میلیون مایل در ساعت در حال اوج گرفتن در فضاست. این قصه‎ها علی‎رغم پیچیدگیِ اختری شان، به اندازهء مجموعهء اول نیازمند تفسیرمفصلی نیستند.

هنگام خواندن آثار بارت با ذهنی تیز و جسور سر و كار داریم، ذهن نویسنده‎ای كه احتمالا به‎خاطر روش‎هایی كه برای ختم ادبیات داستانی نیاز دارد، دست و پایش بسته می‎‎شود. او نویسنده‎ای نیازمندِ آزادی عمل فراوان است، فضایی می‎خواهد تا از این شاخ به آن شاخ بپرد، تا علائقش را به نوشتن، علم، ادبیات یونان و رم باستان و زبان بیان كند.

وقتی فضای مورد نیازش را بیابد،داستان‎هایی خلق می‎كند كه در سبك و انتقالِ كشفیات آنها از مضمون‎های انسانی، و به‎ویژه از مضمونِ گمشدگی در تجلی‎های گوناگون آن، اغلب مبهوت‎كننده‎ هستند.

آرتور ادل اشتاین

مترجم : شعله آذر

۱ MENELAIAD احتمالا تحریف‎شده‎ی MENELAS ، منلاس برادر آگامنون / اساطیر یونان و رم. پیر گریمال. احمد بهمنش. (م)

۲ THE LITERATURE OF EXHUSTION

۳ THE LITERATURE OF REPLENISHMENT

ON WITH THE STORY ۴