پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

آدم آدم است


آدم آدم است

نگاهی به جدایی نادر از سیمین

فرهادی از معدود فیلمسازانی است که همیشه چیزی برای شگفت زده کردن تماشاگر در چنته دارد، مهم نیست که آثارش را دوست داشته باشیم یا نه، مهم مشاهده روند تحسین برانگیزی است که او از ابتدا و با پردازش سناریوی سریال های متفاوت تلویزیونی و در شرایطی نه چندان مساعد آغاز کرد و با وفادار ماندن به اصولش آن را ادامه داد و به سرعت به یکی از بهترین های سینمای ایران تبدیل شد.

صحنه ابتدایی فیلم با جر و بحث نادر و سیمین آغاز می شود، جر و بحثی از نگاه قاضی که اکنون تماشاگر به جای او نشسته است. ازهمین صحنه، کارگردان تکلیفش را با تماشاگر مشخص می کند. این بار او مانند شهر زیبا قصد ندارد قانون و قضاوت رسمی را به چالش بکشد، به همین علت است که از صحنه اول حس می کنیم که فرهادی از پرداختن به مسائل و موانع مهم قانونی که در اکثر جدایی ها تاثیرگذار است چشم پوشی می کند. قاضی تاکیدی بر حق سرپرستی پدر نمی کند و به نحوی جر و بحث میان آن دو است که جلسه را پیش می برد اما آنها برای سخن گفتن به حضور شخص سوم و مخاطب قرار دادن او نیازمندند چون از گفتگو با هم عاجزند.

فرهادی به همین شیوه تا انتهای فیلم از دوربین صرفا برای ثبت وقایع استفاده می کند، به عنوان ناظری که اعمال آدم های فیلم را زیر نظر دارد و تا انتهای فیلم نامی از امکان قانونی نادر برای جلوگیری از خروج سیمین از کشور نمی برد، این جا آدم ها هستند که باید تکلیفشان را با خودشان و روابط واصولشان مشخص کنند. در ادامه نیز هر جا قضاوتی رسمی وجود دارد که می تواند جهت گیری خاصی به داستان بدهد، فرهادی آگاهانه از نزدیک شدن به آن پرهیز می کند. تماس گرفتن با پزشک زن قاعدتا راه معقولی برای مشخص شدن دلیل سقط جنین است و ممکن است بر بی گناهی نادر صحه بگذارد، اما فرهادی آن را در نقطه ای مطرح می کند که اتفاقات جانبی مجالی برای پیگیری باقی نگذارند. حتی در انتها نیز، هر دو طرف ترجیح می دهند با یک گفتگوی دو سویه و بدون دخالت قاضی مبلغی را درنظر بگیرند و به اختلافات خود پایان دهند و نیز نادر و سیمین هم به طور توافقی جدا می شوند و بدون استفاده از حق قانونی خود انتخاب سرپرست را به ترمه می سپارند.

اما دوربین فرهادی لحظاتی از وظیفه خودش تعلل می کند و دوربینی که از زاویه دانای کل، ناظر وقایع است، زمانی که زن برای آوردن پدر نادر به آن سوی خیابان می رود، انتخاب می کند که بخشی از این صحنه را حذف کند تا جایی دیگر به وسیله آن بتواند دوباره روند دست به دست شدن حقیقت را به جریان بیندازد. این درحالیست که خود او به شیوه ای هوشمندانه درهمان سکانس های ابتدایی، با استفاده از امکانات چنین ناظری، موقعیتی بالقوه برای شکل گیری درگیری میان خدمتکار و نادر می سازد.

سیمین احتیاج به پول خرد دارد و برای برداشتن آن به سراغ کمد نادر می رود، در این حین اتفاقات مهمتری در خانه در جریان است که تمرکز تماشاگر را به خود اختصاص می دهد و بعید است که برای بار اول فیلم را ببینید و زمان درگیری، این صحنه را به یاد بیاورید. جدا از این چون تاکیدی بر آن وجود ندارد و جزئیات آن به تصویر کشیده نشده است، تا انتهای فیلم نمی توانید ازحدس خود مطمئن شوید. تنها چیزی که به طور عینی برای قضاوت وجود دارد خلق و خو و اعتقادات زن جوان است. در صحنه ای که معلم آدرس دکتر زنان را به زن می دهد نیز همین اتفاق می افتد، همه یک بار این صحنه را دیده ایم اما واقعا نمی دانیم نادر صدای حرف زدن آنها را شنیده است یا خیر; با این حساب حذف آگاهانه بخشی از یک سکانس که تاثیری حیاتی در روند فیلم دارد و رو کردن آن در جایی دیگرعملا به یکدستی ساختارفیلم آسیب می رساند و از این منظر، تماشاگری را می فریبد که از ابتدای فیلم یاد گرفته به آن چه می بیند اعتماد کند.

با صرف نظر از این سکانس گمشده، پیوندهای مناسب و فضاسازی هوشیارانه و جزئی نگر، مخاطب را آن چنان درگیر فیلم می کند که طولانی بودن برخی از گفتگوها چندان حس نمی شوند.

فرهادی چندین بار در طول فیلم از کنار امکان بروز اتفاقی مشابه آن چه شخصیت ها را تا انتها درگیر می کند می گذرد و به نوعی اخطار می دهد. در سکانسی که دختر کوچک با شیر دستگاه اکسیژنی که به پدر متصل است بازی می کند امکان بروز یک فاجعه وجود دارد اما در یک ثانیه با نگاهی کم و بیش غلوآمیز و البته آگاهانه حالت کمیک به خود می گیرد. در سکانسی که پدر از خانه بیرون رفته است بار دیگر و این بار به طور جدی تری پیش زمینه وقوع فاجعه را حس می کنیم. اما این اخطارها بیش از آن که ذهن مخاطب را برای واقعه اصلی آماده کند قضاوت او را به چالش می کشد. یک حرکت ساده کودک می تواند به مرگ پیرمرد منجر شود، یک فراموشی کوتاه مدت، یک سهل انگاری و ... هر کدام اینها تنها یک باربه نتیجه وحشتناکی می انجامد و آدم ها را ناچار می کند با دست و پا زدن میان درست و غلط و واقعیت و دروغ، تصویر دیگری از آن ارائه دهند.

با وجود این که بیشتر بار درام داستان را همین دست به دست شدن واقعیت به دوش می کشد اما بخش مهمی از توجه فرهادی به خط پیوند دیگری است که حتی نام فیلم هم بر آن تکیه دارد. جدایی نادر از سیمین; علت این جدایی در همان سکانس اول قابل مشاهده است. کلام ، کارایی خود را از دست داده است. نادر از بیان یک جمله عاجز است. خلاصه آن جمله این است که او باید از سیمین بخواهد که زندگی اش را ترک نکند وکلامی که ربطی به اصول و قواعد و قوانین ندارد، باید بار دیگری داشته باشد و ضمن انتقال یک معنا و مفهوم مشخص بتواند اهمیت حضور سیمین را بازتاب دهد و نادر در زمان ابراز این احساسات فلج می شود.

شخصیتی که به هیچ عنوان حاضر نیست از حقش کوتاه بیاید، شخصیتی که دخترش را مستقل و قدرتمند بار آورده است(یا او را این گونه می پسندد) و شخصیتی که سیمین را به خاطر گریز ازمشکلات و ضعف تحقیر می کند، در برقرارکردن ساده ترین ارتباط عاطفی با همسرش درمی ماند. گفتگویی شکل نمی گیرد و در نتیجه چیزی حل نمی شود. دراین میان یک پدر بیمار می ماند که نه حرفهایش مفهوم چندانی دارند و نه قادر به درک حرف های دیگران است و با این وجود همه با او و گویی با خودشان حرف می زنند. او به واسطه ای امن برای ابراز احساسات بدل شده است. سیمین در ماشین برای او درد دل می کند و از بی تفاوتی نادر می گوید، نادر تاکید می کند که پدرش بعد از افتادن از تخت دیگرهمان چند کلمه حرف را هم نمی زند و این را با مرگ کودک مقایسه می کند. چون همان چند کلمه هم حقیقتا برای او مهم است. در عوض زمانی که سیمین تصمیم به ترک خانه دارد این پدر است که دست او را رها نمی کند و این پدر است که پس از آن، زن خدمتکار را هم سیمین صدا می زند.

فرهادی با طعنه زدن نیز این موضوع را به رخ می کشد، وقتی شهاب حسینی در دادگاه می گوید که مشکل او این است که مثل نادر نمی تواند خوب حرف بزند و در نهایت سکانس ابتدایی به نتیجه می رسد، نادر و سیمین از هم جدا شده اند و اختیار انتخاب را به ترمه داده اند; مطابق روند فیلم دوباره دست قانون سرنوشت ساز نیست... قرار گرفتن ترمه در این وضعیت پایان باز برای داستان فیلم نیست، داستان فیلم به سرانجام رسیده است. دروغ یا راست گفتن پدر و مادر در جریان فیلم چیزی نیست که روی انتخاب ترمه تاثیر بگذارد و حتی ناتوانی پدر از گفتگو با مادرش... این پایان باز ترمه را در موقعیت دشوار انتخاب و قضاوت رها می کند.

نویسنده : نیوشا صدر