جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

سرداب های خشونت


سرداب های خشونت

چارچوب دیالكتیك پول انسان , ساختار سریال را می پروراند تضاد میان دو طبقه طی سه نسل متوالی شوكت , احسان و بهروز و مادر نرگس, نرگس و نسرین حوزه خانواده دور می زند حضور این سه نسل و اختلافات آنها بیانگر شكاف نسلی است كه بحران های آنها موضوع سریال است

سریال ها می توانند دارای پیام های درازمدت ، كوتاه مدت و میان مدت باشند. اما قبل از همه سریال های تلویزیونی دارای كاركرد سرگرمی هستند. در خلال این سرگرمی است كه پیام می تواند به طور شایسته ای در جایگاه خود قرار گیرد.یكی از سریال های جذاب كه در مدت كوتاهی مخاطب زیادی را به خود جلب كرده ، سریال نرگس است. مسأله محوری این سریال چیست؟ آیا این سریال به رابطه سعادت و سرمایه می پردازد؟ آیا مسأله چالش برانگیز عشق و ثروت را دركانون خود مورد توجه قرار می دهد؟ یا موضوع فراتر از این موارد بوده و باید افق های دیگری را در این باره به جستجو پرداخت. مقاله زیر سعی دارد افق های دیگری را مقابل خواننده قرار دهد با هم می خوانیم.

واقعیت های جدید همیشه در سرداب های خشونت آماده می شوند.«آنتوان دوسن اگزوپری» با بیان این موضوع شاید به مهمترین حقیقت تاریخ بشریت اشاره كرده است. حقیقتی كه ماركس سعی دارد آن را در فرآیند دیالكیتكی تز،آنتی تز و سنتز به عنوان جبر تكامل تاریخ معرفی كند.سازوكار جبر تاریخ از نظر ماركس از رابطه میان پراكسیس و طبقه می گذرد. پراكسیس در هر مرحله ای از تاریخ ، اوج توانایی های انسان در كار و خلاقیت و سازندگی و... است كه در طبقه ای ظاهر می شود. اما وقتی توانایی های هر طبقه به انتها رسید ، همان طبقه به عنوان «مظهر شیء گشتگی » ، مصنوعات خود را برتر و بالاتر از خود می بیند و در این جاست كه «پراكسیس» به عنوان عامل حركت در تاریخ در طبقه ای دیگر متجلی می شود.

تمامی آن چه ماركس و همچنین فیلسوفان سیاسی و اندیشمندان جامعه شناسی به آن نظر دارند ، مسأله نظم و بی نظمی است. موضوعی كه امروز تلویزیون و سینما رسالت بزرگی برای تبیین آن به عهده دارند.«نرگس» از جمله این سریال ها است كه در سیمای جمهوری اسلامی ایران هر شب مخاطبان زیادی را به خود مشغول می كند. آیا سریال نرگس موضوع چند همسری را به چالش می كشد؟ آیا این سریال به دنبال آن است كه بگوید عشق با پول خریدنی نبوده ویا لزوماً آدم پولدار آدم سعادتمند نیست؟ و... ولی گمان بر آن است كه سریال مورد بحث حامل پیام دیگری است كه موارد بالا را نیز شامل می شود.

از منظر جامعه شناختی ، سریال مذكور در چارچوب دیالكتیك پول/انسان ، سعی دارد آموزه های یك جامعه پدرسالار و خشونت های ناشی از آن را به نقد بكشد. پدرسالار خواهان اقتدار سنتی است. او خواهان منزلتی است كه پدرانش نسل به نسل و سینه به سینه به او منتقل كرده اند. اما نسل حاضر آن را برنمی تابد. او مایل است نگاه عدالت توزیعی براساس توانایی های امروز آدمیان ، تنظیم و نظم و نسق یابد.

چارچوب دیالكتیك پول/انسان ، ساختار سریال را می پروراند. تضاد میان دو طبقه طی سه نسل متوالی شوكت ، احسان و بهروز و مادر نرگس، نرگس و نسرین ( حوزه خانواده) دور می زند. حضور این سه نسل و اختلافات آنها بیانگر شكاف نسلی است كه بحران های آنها موضوع سریال است. در این میان قلب شوكت یعنی خرده بورژوازی سنتی كه نماد نظم كهن است ناتوان تر از آن است كه انسجام تاریخی خود در این مقطع بتواند حفظ كند. این قلب با هر تنشی در حال ایستادن است. به عبارت دیگر هنجارهای خشونتبار نظم شوكت در حال فروپاشی است. نارضایتی نسل دوم و سوم در این سریال، آن چنان كه «هبرل» بر آن تاكید دارد ، جوهره همبستگی اجتماعی را به چالش كشیده است:« نارضایتی از نظم اجتماعی هنگامی بروز می كند كه افراد، دیگر ارزش ها و هنجارهایی را كه نظم بر پایه آنها بنیان یافته است، بهترین و تنها ارزش ها و هنجارهای ممكن ندانند. توافق بر سر ارزش ها و هنجارهای اجتماعی، جوهره همبستگی اجتماعی است .» تمنیات شوكت به عنوان نماینده سرمایه داری تجاری متناسب با همان نظام است: لذت بلعیدن یك پرس چلوكباب ، ازدواج مجدد، پول و... و خلسه های جنون آمیز ناشی از اطاعت محض اطرافیان.

در مقابل شوكت، احسان و منصور كه یك شركت مهندسی با تحقیق در حوزه انرژی را اداره می كنند صف آرایی كرده اند. نرگس با تیپ فكری و حجابی كه دارد ، به عنوان یك دختر صاحب آرمان ، در مقابل ارزش های سرمایه داری تجاری ، در مركز این تضاد در كنار احسان و منصور قرار دارد. سرمایه داری تجاری پیش از این در جریان پراكسیس تاریخ از محورهای منازعه بوده ، وبا شیء شدگی ، اكنون مقابل آرمان های گذشته خود قرار گرفته و در نتیجه این اصول گرایان هستند كه با گرفتن پرچم پیشتازی ، در تضاد با این گروه ، رسالت خود را به عنوان جریان خلاق نوین و موتور قدرتمند تاریخ، ایفا می كند. اصول گرایان اكنون طبقه جدیدی هستند كه متناسب با ظهور خود در عرصه انقلاب و جنگ، خواهان فضاهای حیاتی خود هستند. در واگرایی میان این دو تیپ فكری و اجتماعی ، نسل سومی ظهور می یابد كه قربانی اقتدارطلبی خرده بورژوازی سنتی است. در این نسل بهروز و نسرین و دوستان آنان به سر می برند. نسلی گم گشته و بدون آرمان كه در جریان اقتدارگرایی نسل شوكت ، رنجور ، زخم خورده و سرگردان است.

●اقتدارگرایی و اعتماد

شخصیت اقتدارگرای شوكت به عنوان یك نماد،واجد گونه ای ناتوانی در جلب اعتماد خانواده ، ازجمله بهروز و نسل اوست. همین عامل ، واگرایی در نظم كهن را تشدید كرده و بر شدت خشونت طرفین می افزاید.از نظر شوكت و فرهنگ خرده بورژوازی سنتی، نرگس به عنوان یك زن در مركز ایجاد فتنه قرار دارد. او مظهر شیطان است و باید به هر نحو ممكن سركوب شود. از منظر فرهنگ سنتی و شخص شوكت ، این كه یك زن با اتكاء به نفس كامل به نبرد با مرد با ریشه های هزارساله برخیزد امكان ناپذیر است. امری كه همسر ، دختران و دامادهای شوكت نیز مایل به انجام آن بوده اند ولی اقتدار ناشی از ترس ، نفع و جهل مانع از هر گونه اعتراض می شد. در اینجا از نظر این كه همسر و دختران شوكت نیز همجنس با نرگس هستند هیچ خط تمایزی میان آنان ایجاد نمی كند بلكه این آرمان و انسانیت نرگس است كه او را به وادی مخالفت با شوكت و فرهنگ وی می كشاند. در این میان نگاه شوكت علاوه بر فرهنگ موجود، ناشی از اشتباهات متوالی است كه به جای اعتراف و تجدید نظر در آن ، (توبه) او را وادار به فرار به جلو كرده و به لبه پرتگاه سقوط و نابودی می برد. با این همه خشونت مداوم نسل اول در برابر نسل سوم ، موضوعی است كه تا فرجام نزاع با نسل دوم مشخص نشود ، دائماً به بازتولید خود می پردازد، زیرا تلاش های نافرجام یك نسل ، می تواند خشونت را در آنان نهادینه و بازتولید كند. شواهد روانشناختی به روشنی نشان می دهد كه شدت خشم همراه با میزان سرخوردگی پاسخ تغییر می كند. مكللاند و آپیسلا ، تعدادی از دانشجویان كه وظیفه تنظیم كارت ها را داشتند ، در معرض سطوح مختلفی از سرخوردگی ( كه با نسبت تعداد شكست ها سنجیده می شد) قرار دادند و دریافتند كه با افزایش میزان شكست ، بسامد اظهار نظرهای پرخاشگرانه نسبت به آزمایشگر افزایش می یابد (چرا انسان ها شورش می كنند- تدرابر گر ص۱۰۵) نظام فكری خرده بورژوازی سنتی واجد مشكل دیگری است كه نظام اعتماد را سست می كند و آن استفاده از پرخاشگری برای حل مشكلات است،در این نظام پرخاشگری در نهایت به امری عادی و متداول تبدیل می شود. به زعم گورد آلپورت پرخاشگری ، پرخاشگری می آورد و اشخاص انتظار دارند كه پرخاشگری راهی برای حل تمامی مشكلات باشد.

●اقتدارگرایی و شخصیت

شوكت نه می تواند دوست داشته باشد و نه می تواند از خرد خود برای رهایی از جهنم خودساخته سود بجوید. پیامد این موضوع ، هراسی ژرف در وجود شوكت است كه همواره دیگران را خصم پنداشته و با خوی انتقام گیر خود به دنبال برخورد تا مرحله حذف فیزیكی آنان است. به همین دلیل او عمیقاً تنها و مهجور است.این امر در نسل دوم یعنی احسان و منصور كاملاً برعكس است. آنان واجد عشق و پیوستگی و یگانگی با جهان هستند و به همین دلیل می توانند به حفظ استقلال شخصی و اجتماعی و یكپارچگی خویشتن فردی و اجتماعی بپردازند.برخلاف خرده بورژوازی سنتی كه شخصیت او در حوزه معیشت مبتنی بر سودآوری محض و بدون تلاش است،طبقه جدید اصول گراها با علم و عمل و تلاش های جدی در صدد ساختن جهان دیگری هستند كه با خوی آنان سازگار است، در میان نسل شوكت و نسل نرگس مرز ظریفی وجود دارد كه قبلاً در تمدن سازی جهان اسلامی و تمدن سازی غرب تجربه شده است . تكیه بر دیدگاه كانتی كه با تاكید بر خردگرایی ، خود را از نابالغی معنوی رها می سازد .این خردگرایی به شخصیت اقتدارگرای نسل اول خرده بورژوازی ، نه می گوید. فروم انسان سلطه گر و انسان تحت سلطه را تحت عنوان شخصیت اقتدارگرا تحلیل كرده و وجود هریك را لازم و ملزوم هم می داند. این همان چیزی است كه ادیان نیز قبلاً به آن پرداخته اند. قرآن رباخوار و ربادهنده، زورگو و زورپذیر، رشوه گیر و رشوه دهنده را در جامعه استضعاف زده با هم نكوهش می كند و آن را واجد عواقب اخروی می داند. به عبارت دیگر الگوهای دینی نافی اقتدار درهر یك از این دو وضعیت بوده و آن را مخالف انسان و جامعه سالم می داند. از منظر فروم نیز شخصیت اقتدارگرای فعال(سادیست ) همچون شوكت كه دگرآزار است و شخصیت اقتدارگرای منفعل و خود آزار(مازوخیست) مانند همسر شوكت، دامادها و دختران، بهروز و نسرین، همگی حكایت از عدم رشد و به سر بردن در دوران كودكی می كند .با این همه به زعم فروم ،كودك دارای دو نوع فعالیت است كه جزء تجهیزات و امكانات انسان برای رشد و بالغ شدن محسوب می شود:«عشق و خرد».دو وسیله ای كه در شوكت جایی ندارد و وی با توجه به منش خود سعی دارد زمینه های ظهور و بروز آن را در اطرافیان و مخالفانش بخشكاند. این دو شخصیت به دلیل نابالغی مفرط هریك به دلیلی بر دیگری آویزان است و به زندگی انگلی خود ادامه می دهد. از نظر نویسنده سناریو، این بیماری بزرگ جامعه است.نجات از این شرایط را ضرورت در این مرحله می داند. اما نسل سوم به دلیل انقطاع نسلی، ره به كجا می برد؟ نسل سوم به طور ناخواسته در شرایط دیروز غرب قرار گرفته كه امروز و فردای ایران خواهد بود. به همین دلیل، راه نجات در آشتی میان نسل سوم و دوم نهفته است. نسل سوم از اقتدار خردگریز خرده بورژوازی سنتی به ستوه آمده و علیه آن دست به شورش زده است . با این همه، درك درستی نیز از اقتدار خردگرا (براساس آموزه فروم) ندارد. این نوع اقتدار به زعم فروم از زاویه تئوری كانتی، این باور را كه دیگری دارای حق است، آن هم نه صرفاً براساس شایستگی ها، می پذیرد.بر این اساس نسرین اجازه دارد بزرگترین خطای زندگی خود را مرتكب شود و آن هم ازدواج با شخصی است كه جز علاقه جوانی، هیچ شناخت واقع بینانه ای در پشت آن وجود ندارد. در حالی كه این اشتباه در طبقه خرده بورژوازی سنتی، گناهی نابخشودنی و غیر قابل بازگشت برای بهروز تلقی می شود. در اضمحلال تاریخی شوكت همین بس كه به زعم «توین بی» او به سؤال های جدید ، پاسخ های كهن می دهد و در نهایت تنش های حاصل از این تأخیر فرهنگی، قلب او را در زیست جهان مدرن از پای درمی آورد.

●ساختار زبانشناسی

فرگه، زبان را آینه ای می داند كه می تواند ساختار منطقی امر واقع را در خود منعكس كند. اما شوكت به جای فهم امر واقع ، برایش توطئه و پرونده سازی می كند و در نهایت زایش و دگرگونی را به تأخیر می اندازد. اگر خرده بورژوازی قدرت فهم مرزهای زبان نسل دوم و سوم را داشت ، مرزهای منطقی نیز شناخته می شد و راه شورشی گری نسل سوم و خود انهدامی آن پیموده نمی شد. این فهم می توانست كشتی توفان زده ناشی از بربریت مونولوگ خرده بورژوازی را در رودخانه آرام دیالوگ و گفت وگوی بین نسلی در سه نسل پیاپی به ساحل نجات برساند و راه انقلاب ماركس و قابله های آن را بی رهرو سازد.

●یك نقص

با این همه، نقیصه سریال، در آن جایی است كه دلسوزی نرگس و احسان و منصور ، برای نسل سوم واجد هیچ راه حلی نیست. به عبارت دیگر، منطق رسیدن به مرجعیت خود، در اندیشه كانت و در روانشناسی فروم باید در پیوند با تقویت حوزه عمومی هابرماس تكمیل شود. حوزه ای كه اگر ایجاد شود ، نسل بهروز ، قربانی نسل خرده بورژوازی كه نماد آن شوكت است نمی شد و در اضطرار و اجبار به هر ذلتی از جمله عبور قاچاق از مرز تن نمی داد. عبور از مرز كه همانا عبور از مرزهای اندیشه ، تفكر و هویت ایرانی - اسلامی ، برای رسیدن به پول ، رفاه و زندگی سالم است، كه برای بهروز و نسل او سرگردانی و گمشدگی به دنبال دارد.

فروزان آصف نخعی