پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

بررسی برهان استقرای بدبینانه در رد رئالیسم علمی


بررسی برهان استقرای بدبینانه در رد رئالیسم علمی

رئالیستها برای دفاع از موضع خود در خصوص صدق نظریه ها برهانی ارایه می کنند که به برهان معجزه نبودن مشهور است لائودن از موضعی ضد رئالیستی, انتقادی به این برهان وارد می کند که تحت عنوان استقرای بدبینانه شهرت دارد در این مقاله ضمن بررسی این برهان نشان خواهیم داد, ایراد لائودن وارد نیست

رئالیستها برای دفاع از موضع خود در خصوص صدق نظریه ها برهانی ارایه می کنند که به برهان معجزه نبودن مشهور است. لائودن از موضعی ضد رئالیستی، انتقادی به این برهان وارد می کند که تحت عنوان استقرای بدبینانه شهرت دارد. در این مقاله ضمن بررسی این برهان نشان خواهیم داد، ایراد لائودن وارد نیست.

یکی از مهمترین دفاعیات رئالیست ها از صدق (تقریبی) نظریه ها، دفاعیست تبیین گرایانه، که به برهان معجزه نبودن معروف است و بر اساس آن، بهترین تبیین برای توفیق تجربی علم و اینکه این توفیق امری معجزه¬آمیز تلقی نگردد، این است که بپذیریم نظریه ها (حداقل بطور تقریبی) صادقند.

گرور ماکسول از اولین کسانی است که در صورتبندی خود از برهان معجزه نبودن صریحاً به توفیق نظریه های علمی اشاره می کند و آن را نیازمند تبیین می داند. به بیان وی، در ابزارانگاری نظریه ها همچون جعبه های سیاهی هستند که از یک طرف مقدمات مشاهدتی به آنها وارد می شود و از سوی دیگر نتایج مشاهدتی صحیحی بیرون می آید، اما هیچ تبیینی برای اینکه چرا این جعبه های سیاه تا این اندازه موفقند وجود ندارد. ولی در دیدگاه رئالیستی می توان گفت دلیل این پیش بینی های موفق، صدق گزاره های مندرج در تئوری است.

دیدگاه ماکسول مبتنی بر این فرض است که شباهتی بین فعالیت علمی و فلسفی وجود دارد. یعنی همانطور که در فعالیت های علمی گاه اتفاق می افتد که چند فرضیه یک شاهد را نتیجه دهند، ولی در عین حال دانشمندان بین فرضیه های رقیب تفاوت و تمایزی قائل می شوند و آنها را از حیث پذیرش درجه بندی می کنند و این درجه بندی بر اساس معیارهایی چون سادگی، جامعیت و ... صورت می گیرد.

مسائل فلسفی، مثل بحث میان رئالیستها و ابزارانگاران، نیز به طور کیفی تفاوتی با مسائل علمی ندارد و لذا به وجهی مشابه می توان با آنها برخورد کرد. به عبارتی دلایل پذیرش رئالیسم از سنخ همان دلایلی است که در انتخاب نظریه های علمی به کار برده می شود، ولذا می توان گفت در دیدگاه وی رگه هایی از معرفت شناسی طبیعت گرایانه وجود دارد. البته بوید شاخص ترین فردی است که با اتکا به طبیعت‌گرایی از رئالیسم دفاع می کند.

به اعتقاد وی معرفت شناسی باید کاملاً طبیعت گرایانه باشد، یعنی در معرفت شناسی نباید از روش هایی غیر از آنچه دانشمندان به کار می گیرند بهره برد. در واقع هیچ روش فلسفی مقدم بر روش علمی وجود ندارد که بتوان برای حل بحث های جاری در فلسفة علم از آن استفاده کرد. دفاع طبیعت گرایانة بوید از رئالیسم علمی مبتنی بر این برهان است که پذیرش صدق نظریه ها بهترین تبیین برای توفیق تجربی علم است.(Psillos ۱۹۹۹:۵۹-۷۳)

● مسأله

اما علمی کردن معرفت شناسی، و به آزمون تجربی بردن دعاوی معرفت شناسانه هر چند ممکن است این فایده را برای رئالیستها داشته باشد که منجر به تأیید ادعاهای آنها شود، ولی از طرفی هم ممکن است موجب رد آنها گردد و لائودن ، با هدف رسیدن به همین شقّ اخیر است که تلاش می‌کند، با استدلال ساده اما مهمی که به استقرای بدبینانه شهرت یافته است، نشان دهد رئالیسم از طریق مطالعة تجربی تحول علم تأیید نمی شود.

در واقع، هدف نهایی لائودن این است که از نقطه نظر تاریخی اعتبار تبیین رئالیستی از توفیق علم را زیر سؤال برد. وی در بحث خود بر این نکته تأکید می ورزد که نظریه های علمی بسیاری در تاریخ علم وجود داشته که در زمان خود کفایت تجربی خوبی داشته، ولی بعداً غلط بودنشان آشکار شده است. تورق تاریخ علم نشان می دهد که این نظریه ها هر چند برای مدتها کفایت تجربی داشتند و از این لحاظ موفق بوده اند، اما اکنون روشن شده که دعاویِ آنها راجع به ساختار جهان غلط بوده است، و الفاظ نظری این نظریه ها به چیزی واقعی در جهان ارجاع نمی دهند.

بنابراین، بر اساس یک استقرا روی نظریه های علمی، می توان گفت، محتملتر آنست که نظریه های علمی رایج نیز، مانند نظریه های قبل غلط باشند، و لذا الفاظ نظری آنها موجودات واقعی در جهان را نشان ندهند. این مطلب نشان می دهد که کفایت تجربی یک نظریه، هیچ مجوزی برای این ادعا که نظریه ها صادق یا تقریباً صادقند فراهم نمی کند. لائودن برای قوت بخشیدن به استدلال خود به ذکر موارد تاریخی می پردازد که نظریه هایی مثل فلوژیستون، نظریة کالریک گرما یا نظریة اتر نور زمانی کفایت تجربی داشتند و موفق بودند، اما اکنون مشخص شده است که نه صادقند و نه ارجاع دهنده. هدف من در این مقاله بررسی این پرسش این است که آیا رئالیست ها می توانند در برابر برهان لائودن، دفاع قانع کننده ای بدست دهند؟

● بررسی استقرای بدبینانه

اگر سخن لائودن درست باشد، تاریخ علم با ادعای رئالیست ها مطابقت ندارد و رئالیست ها نمی توانند از برهان معجزه نبودن در جهت دفاع از موضع خود بهره ببرند. اجازه دهید که تحلیلی دقیق تر از سخن لائودن ارایه کنیم. هدف استقرای بدبینانة لائودن در وهلة اول اینست که این تز را از اعتبار بیاندازد که، نظریه هایی که در حال حاضر موفقند، تقریباً صادقند. لائودن انکار نمی کند که نظریه های موفق، از روی اتفاق می توانند تقریباً صادق باشند، آنچه او بر تردید و انکار آن پای می فشرد ارتباط تبیینی بین توفیق تجربی و صدق (تقریبی) است. لائودن برای رسیدن به این هدف، مقایسه ای میان نظریه های گذشته و حال انجام می دهد و از این مقایسه دو نتیجه می گیرد:

الف) اگر صدق (تقریبی) نظریه های موفق کنونی را بپذیریم به این نتیجه می رسیم که نظریه های قدیمی صادق نبوده اند، چون اکنون مشخص شده است که هویات مفروض در آنها وجود ندارند، وگرنه قوانین و مکانیسم های آنها قسمتی از توصیفات نظری کنونی بود.

ب) هر چند این نظریه ها غلطند، با وجود این از لحاظ تجربی کفایت داشتند.

لائودن با استفاده از این نتایج به هدف اصلی خود می رسد؛ یعنی اینکه توفیق تجربی ارتباطی به صدق تقریبی ندارد و برخلاف ادعای رئالیست ها صدق (تقریبی) نظریه ها نمی تواند توفیق تجربی نظریه ها را تبیین کند و لذا نمی توان گفت نظریه هایی که در حال حاضر موفقند، تقریباً صادقند.

رئالیست ها در دفاع از موضع خود چه راهی را می توانند در پیش گیرند؟ یک راه اینست که بگویند، نظریه های قدیمی که از لحاظ تجربی موفق بودند، هر چند امروز غلط محسوب می شوند، با وجود این تقریباً صادقند. صدق تقریبی نظریه ها را چگونه می توان نشان داد؟ وقتی می توان گفت نظریه ای تقریباً صادق است که الفاظ نظری اساسی موجود در آن، مرجع و مدلولی واقعی داشته باشد.

اما روشن است که ما راهنمایی به جز نظریه هامان نداریم و نمی توانیم پا از نظریه ها بیرون بگذاریم و ببینیم آیا این الفاظ، مرجعی واقعی دارند یا نه. اختلاف رئالیست ها و لائودن در اینجاست که از نظر رئالیست ها، بدون فرض مرجعی واقعی برای الفاظ اساسی نظریه ها، نمی توان تبیین درستی از توفیق تجربی علم بدست داد، در حالیکه از نظر لائودن، تغییرات رادیکال در هستی شناسی نظریه ها در طول زمان های گذشته، این امید را کمرنگ می‌کند که از توفیق تجربی نظریه ها بتوان فرضی در خصوص هستی شناسی ارایه داد. با توجه به آنچه گفته شد رئالیست ها برای پاسخ به ایراد لائودن، و وارد ساختن خدشه به ادعای وی چندین راه پیش رو دارند:

نخست ) آنکه نشان دهند ناپیوستگی نظری در تغییر نظریه ها چنانکه لائودن می گوید، رادیکال و گسترده نیست.

دوم) اینکه نشان دهند مجموعه ای از اظهارات نظری وجود دارد که به خوبی حمایت شده است و می توان فرض کرد که بهترین توضیح را از چگونگی جهان اطراف ما ارایه می دهند.

سوم ) اینکه نشان دهند که الفاظ نظری اساسیِ نظریه های قدیمی هنوز می توانند مرجعی داشته باشند؛ یعنی به هویاتی دلالت کنند که در هستی شناسی نظری امروز ما ظاهر می شود.

بطور خلاصه، رئالیست ها در دفاع از موضع خود در برابر لائودن باید سعی کنند تا سازگاری تاریخ علم را با این ادعای خود، که نظریه های موفق، تقریباً صادقند، نشان دهند. اما قبل از هرچیز توضیح دو نکته بی فایده نخواهد بود:

اول) اینکه دانشمندان برای بدست آوردن نتایج غلط و رسیدن به باورهای نادرست خود را به زحمت نمی افکنند.

دانشمندان در سیر تحول علم شواهد بیشتری جمع می کنند و بر داده های تجربی خود می افزایند و روش های جدیدتری را می آموزند و راه های بهتری برای آزمون نظریه ها پیدا می کنند. آنها می آموزند چگونه نظریه های خود را بهتر آزمون کنند و روش هایی را که منجر به نتایج غلط می شوند، شناسایی و اصلاح کنند. البته تضمینی نیست که فرایند آموختن از گذشته، دانشمندان را به نظریه های صادق تری رهنمون کند، اما می توانند این امید را داشته باشند که با رها کردن نظریه های غلط به نفع نظریه های بهتری که توسط شواهد حمایت می شوند، در وضعیت بهتری قرار گیرند.

دوم )اینکه نگاهی به علم امروز نشان می دهد که فرایندها، روش ها و هویات بسیاری مثل ژن، اتم، انرژی جنبشی، پیوندهای شیمیایی، میدان الکترومغناطیس، وجود دارد که از نظریه های قدیم به جا مانده‌اند. لذا استقرای بدبینانه، در شکل قوی خود، ادعایی دارد که قادر به اثبات آن نیست. نمی توان گفت که با تحول علم تنها نظریه های غلط آشکار شده اند، بلکه دلایل خوبی برای حفظ پاره هایی از علم قدیم نیز وجود دارد.

اکنون به بررسی ادعای اصلی لائودن می پردازیم.

ـ لائودن ادعا می کند که از تمام نظریه های گذشته در حوزه های مختلف علوم نمونه گیری کرده است، و این نظریه های T۱,…,Tn هر چند توفیق تجربی داشتند ولی غلط بوده‌اند. او از این ادعا، با یک استقرای بدبینانه، نتیجه می گیرد که احتمالاً هر نظریة علمی موفق دلخواهی مثل Tn+۱ نیز تقریباً غلط باشد؛ یا به عبارتی احتمال غلط بودنش بیش از درست بودن است. اما فهرست لائودن نشان می دهد که، مبنای وی برای چنین نتیجه گیری استقرایی چندان محکم نیست.

اولاً ) نمونه گیری لائودن به اندازة کافی بزرگ نیست، و در ضمن می توان پرسید آیا در فهرست وی، واقعاً همة نظریه ها موفق بوده اند و آیا حوزه های علمی انتخاب شده جزو علوم بلوغ یافته بشمار می آیند؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها بهتر است مفهوم توفیق تجربی را دقیق تر مورد بررسی قرار دهیم.

عبارت ” توفیق تجربی“ که رئالیستها بکار می برند صرفاً به معنی دسترسی به وقایع تجربی در دسترس نیست، بلکه شامل پیش بینی های بدیعی می شوند که آزمون پذیرند. بنابراین رئالیستها برای کاهش تعداد موارد فهرست شده توسط لائودن می توانند تأکید کنند که او باید فهرستش را محدود به نظریه هایی کند که بطور اصیلی موفقند و مربوط به حوزه هایی از علومند که به اندازة کافی بلوغ یافته اند. با کم شدن فهرست لائودن راه بر نتیجه گیری های بدبینانه نیز تنگ و دشوار می شود .

اما برای رئالیست ها هنوز مواردی از فهرست لائودن باقی می ماند که مثل نظریه کالریک گرما و نظریه های اتر نوری قرن نوزدهم علیرغم بلوغ و توفیقشان، غلط هستند.

این مثالها، هنوز می تواند ارتباط تبیینی مورد ادعای رئالیست ها بین توفیق و صدق نظریه ها را زیر سؤال ببرد. چگونه می توان از این ارتباط تبیینی دفاع کرد؟

از مقدمات اساسی لائودن (الف) بود، که بر اساس آن اگر صدق (تقریبی) نظریه های موفق کنونی را بپذیریم به این نتیجه می رسیم که نظریه های قدیمی موفق نبوده اند، وگرنه قوانین، مکانیسم ها و هویات آنها در حال حاضر در نظریه های کنونی بکار می رفت. لائودن بدون این مقدمه نمی تواند به نتیجة بدبینانه مورد نظر خود برسد.

به این ترتیب کافیست نشان دهیم که قوانین و مکانیسم های نظری که باعث توفیق نظریه ها بوده اند، در نظریه های علمی کنونی حفظ می شوند و ضمناً اینطور نیست که هنگام رها شدن تئوری، همة مکانیسم ها و قوانین و هویات نظری مفروض در آن بطور یکپارچه رد شود. به عبارتی نمی توان یک استراتژی همه یا هیچ اتخاذ کرد. به بیان اینشتین:

ـ ساختن نظریة جدید به آن نمی ماند که انبار کهنه ای را خراب کنیم و به جایش آسمانخراش جدیدی بسازیم. بلکه صعود از کوهی می ماند که هر چه بالاتر رویم افق دید ما وسیعتر می گردد و مناظر تازه آشکار می شود و به روابط نامنتظری میان نقطة عزیمت خود با محیط باشکوه اطراف آن پی می بریم. اما نقطه ای که از آن آغاز کردیم که هنوز در پایین کوه وجود دارد و دیده می شود، منتها کوچکتر بچشم می آید و بخش کوچکی از منظرة وسیعی را تشکیل می دهد که با گذشتن از موانع این راه پر مخاطره، در برابر ما گشوده شده است (۱۹۳۸; P.۱۵۲).

توفیق تجربی نظریه اصلاً به معنای این نیست که هر آنچه نظریه می گوید درست است، همچنین این هم غلط است که علیرغم توفیق تجربی نظریه ادعا کنیم هر آنچه تئوری می گوید غلط است، بلکه توفیق تجربی اصیلِ یک نظریه نشان دهندة این است که نظریه حاوی دعاوی و اجزاء نظری است که حقیقت مانند هستند. لائودن می گوید هر کس تصور کند در تاریخ علم نظریه های موفق، نظریه های ارجاعی بوده اند، تاریخ علم را بطور ویگی مطالعه کرده است و تنها نظریه هایی را بر شمرده است که ارجاعی بوده اند. اما آیا همین ایراد به خود لائودن وارد نیست؟

با مطالعات موردی می توان نشان داد که دانشمندان، خود اجزاء تئوریکی که در توفیق نظریه هاشان دخیلند در نظریه های بعدی حفظ می کنند. لذا مطالعة فعالیت دانشمندان از این جهت درس آموز است که استراتژی همه یا هیچ در قبال رد یا پذیرش اجزاء نظریه قابل دفاع نیست. به عبارتی:

ـ اگر تصور شود که نگرش جدید مبتنی بر میدان، علم را از اشتباهات نظریة قدیمی شارة الکتریکی برکنار داشته، یا اینکه نظریة جدید دستاوردهای نظریة قدیمی را از میان برداشته است، از جادة انصاف منحرف شده ایم. نظریة جدید شایستگی ها و محدودیت های نظریة کهنه را آشکار می سازد، و راه را چنان چنان باز می کند که از افقی بلندتر بتوان به مفاهیم قدیمی نظر کرد. این کیفیت تنها منحصر به نظریه های شارة الکتریکی و میدان نیست، بلکه به همة تحولاتی که در نظریه های فیزیکی روی می دهد، هر اندازه هم انقلابی باشند، قابل اطلاق است (Einstein ۱۹۳۸; P.۱۵۱-۲) .

به عنوان مثال سیلوس ضمن بررسی تاریخی نظریة کالریک گرما به این نتیجه می رسد که به هیچ وجه دانشمندان بطور قطع جوهری مادی به نام کالریک را فرض نکردند. مطالعة تاریخی نشان می دهد که، بر خلاف نظر لائودن، دانشمندان در مورد کالریک تردید هایی داشته اند. البته منظور این نیست که آنها نسبت به کالریک تلقی ابزارانگارانه داشتند، بلکه معنای سخن این است که از نقطه نظر سمانتیکی نسبت به کالریک تلقی رئالیستی داشتند، ولی از حیث معرفتی شواهد و قرائن قطعی دال بر وجود چنین جوهر مادی در دست نداشتند و لذا در مورد آن محتاطانه اظهار نظر می کردند و اتفاقاً این رویکرد آنها معقول بود چون اولاً نظریة کالریک از توضیح برخی پدیده ها مثل ایجاد گرما توسط اصطکاک ناتوان بود، و تلاش های انجام شده در این زمینه حاصلی جز فرضیه های انضمامی نداشت،

ثانیاً) در نظر گرفتن یک جوهر مادی به نام کالریک برای گرما، برای قوانین کالریمتری اساسی نبود. در کل می توان گفت که بر خلاف ادعای لائودن، کالریک یک فرض اساسی در نظریة کالریمتری به شمار نمی رفت و دانشمندان در خصوص آن محتاط بودند (P.۱۱۷-۱۱۹) . سیلوس همچنین پس از بررسی نظریه های اتر نیز نتیجه می گیرد، قسمت هایی از نظریة اتر نوری که توسط شواهد حمایت می شده است در نظریه های بعدی بکار گرفته شده است. من در اینجا به بیان مجدد مطالعات سیلوس نمی پردازم و تنها در تأیید سخن سیلوس به این نقل قول از اینشتین اکتفا می کنم:

ـ بنا بر نظریة نسبیت عام، فضا واجد کیفیت های فیزیکی است، پس به این معنا اتری وجود دارد. فضای بدون اتر غیر قابل تصور است، زیرا در چنین فضایی نه فقط نور انتشار نخواهد یافت بلکه وجود خط کشها و ساعتها نیز ممکن نخواهد بود و در نتیجه فواصل فضا زمانی به مفهوم فیزیکی وجود نخواهد داشت. اما نباید تصور کرد که این اتر دارای همان خواص مشخص محیط میانجی ثقیل است، از آن جمله اینکه مرکب از ذراتی است که حرکات آنها را می توان دنبال کرد، و نیز نباید مفهوم حرکت را به آن اطلاق کرد (اینشتین ۱۹۲۰؛ ص ۱۴۶).

نتیجه اینکه دانشمندان در قبال اجزای مختلف یک نظریه یک حکم را صادر نمی کرده اند و نمی کنند. باور به هر کدام از مؤلفه های یک نظریه سرشتی درجه بندی شده است و داستان رد و پذیرش یک نظریه توسط دانشمندان پیچیده تر از آن است که بتوان در خصوص آن یک حکم قطعی صادر کرد.

علیرضا منصوری

منابع

Einstein A. & Leopold I. (۱۹۳۸), The Evolution of Physics, Cambridge University Press, ۱۹۷۱.

Laudan L. (۱۹۸۴), " A Confutation of Convergent Realism ", in Scientific Realism, Leplin J. (Ed.), University of California Press, ۱۹۸۴, pp. ۲۱۹-۲۴۹.

Psillos, S. (۱۹۹۹), Scientific Realism: How Science Tracks Truth, Routledge.

اینشتین، آلبرت (۱۹۲۰)، ” نسبیت و اتر“، در فیزیک و واقعیت، ترجمة محمدرضا خواجه پور، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۷، صص. ۱۴۶-۱۳۷.