چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

دعوتگران و خیالات بد


دعوتگران و خیالات بد

در میان علمای دین و قاریان کتاب بزرگ خدا, کسانی هستند که بویی از آداب عمیق گفت و گو با مخالفان نبرده اند و مجموعه ای از آیات قرآن را که افزون بر ۱۲۰ آیه است مورد ستم قرار می دهند و خیال می کنند که اسلام در ابتدا با عصا و شمشیر با مخالفانش برخورد کرده است و اگر روزی از روزها هم آتش بس کرده باشد یک ضرورت موقت بوده و به دنبال آن به صورت بی امان بر آنان تاخته است

در میان علمای دین و قاریان کتاب بزرگ خدا، کسانی هستند که بویی از آداب عمیق گفت و گو با مخالفان نبرده‌اند و مجموعه‌ای از آیات قرآن را که افزون بر ۱۲۰ آیه است مورد ستم قرار می‌دهند و خیال می‌کنند که اسلام در ابتدا با عصا و شمشیر با مخالفانش برخورد کرده است و اگر روزی از روزها هم آتش‌بس کرده باشد یک ضرورت موقت بوده و به دنبال آن به صورت بی‌امان بر آنان تاخته است.

مقاله‌ی طولانی یکی از صاحبنظران را خواندم که می‌گفت: «اسلام دین هجومی است و برنامه‌ی خود را بر اساس جنگ تنظیم می‌کند نه صلح! » پس از خواندن آن مقاله به دو سبب آزرده‌خاطر شدم:

۱) اول به خاطر تحریف حقیقت اسلام توسط نویسنده و

۲) دوم به خاطر بررسی وقایع بدون توجه به اسباب و علل آن‌ها.

به این مثال توجه کنید:

اسبابی که منجر به جنگ «مؤته» شد معروف است. شاید سیره‌نویسان جدید بر تصویر این اسباب از سیره‌نویسان قدیم نیز تواناتر باشند. پیامبر (ص) نماینده‌ای را همراه نامه به نزد یکی از امرای غسان فرستاد تا او را به اسلام دعوت کند. امرای غسان زیر نظر حکومت روم بودند و دین رومیان و سیاست آنان را اجرا می کردند.

آنان همراه آقایان خود نسبت به دین جدید و موفقیت‌هایی که به دست آورده بود احساس نگرانی می‌کردند و در این اندیشه بودند که چه کار کنند. این امیر که نامه‌ی پیامبر (ص) به دستش رسیده بود، بدون مقدمه، نامه را پاره کرد و گردن نماینده‌ی پیامبر (ص) را زد!! سپس برای مقابله با پیامدهای این عمل ناپسند از حکومت مرکزی روم یاری خواست..!

هر دولتی که پیامش این گونه مورد اهانت قرار گیرد و سفیرش کشته شود چه کار می کند؟ بدیهی است می جنگد و جنگی که در این شرایط پیش آید نبرد سختی خواهد بود؛ چون حکومت روم ده‌ها هزار نیرو به کمک دوستان خود خواهند فرستاد. مسلمانان در جنگ «مؤته» با نبرد سخت و نابرابری مواجه شدند، سه تن از فرماندهان عالی مسلمانان در این نبرد شهید شدند و خالد بن ولید توانست سپاه اسلام را به عقب بکشد و آن را از تلفاتی که تخمین آن دشوار بود گریز دهد.

اکنون در صدد نوشتن تاریخ جنگ «مؤته» نیستم، اما می‌خواهم توضیحی داشته باشم بر نوشته‌ی یکی از آقایان که آن را مطالعه کرده ام. او به رویداد مؤته اشاره می‌کند و می‌گوید: «تاریخ نگاران تلاش می‌کنند که توجیهی را برای وقوع این جنگ دست و پا کنند، اما این توجیهات ضرورتی ندارد چرا اصرار داریم برای هر جنگی به ذکر علت و اسباب آن بپردازیم؟ کافی است این را مدنظر داشته باشیم که سرشت اسلام بر توسعه طلبی است! در نتیجه به اسرار جنگ‌ها پی خواهیم برد!! »

این نویسنده‌ی خدا بیامرز پاره شدن نامه را که به امیر مستعمره‌ی روم نوشته شده بود فراموش کرده است و جنازه‌ی نماینده‌ی پیامبر (ص) را که بدون مقدمه بر زمین افتاد از یاد برده و به خاطر ندارد که مملکت اصلی روم در اروپا بود و حدود یکصد هزار نیروی اشغالگر را به جرگه‌ی حجاز اعزام کرد که برای سیر و سیاحت از کویر به عربستان نیامده بودند؛ بلکه در یک آرایش نظامی ویژه برای جنگ با دین جدید و منع گسترش و نفوذ آن به شمال جزیره‌ی عربی به منطقه اعزام شده بودند.

جز سرشت توسعه طلبی اسلام، هیچ کدام از این علل و پیامدها توجه این نویسنده را جلب نکرده بود! توسعه طلبی اسلام مبنی بر قهر و خشونت و اعلان جنگ با دیگران نیست؛ بلکه رفتار اسلام در عرصه‌ی دعوت عرضه‌ی اندیشه است!!

جنگ اسلام با روم یکی از آبرومندترین جنگ‌هایی است که در دنیا روی داده است؛ چون امپراطور کهن ملت‌های زیادی را در خلال قرون متمادی زندان خواسته‌های کهنه و پوسیده‌ی خود کرده بود. زمانی که ما سیره‌ی پیامبر را این گونه می‌نویسیم، برای تبشیری‌ها و مستشرقین چه می‌ماند که بنویسند؟؟

زمانی که حق را در یک محیط جاهلی بر مردم عرضه می‌نمایی، مخاطبان به تو نمی‌گویند: «همان طور است که جنابعالی می‌فرمایی»، بلکه عده‌ای از گفته‌های تو متعجب می‌شوند و عده‌ای آن را رد می‌کنند! ممکن است برخی زود ایمان بیاورند و برخی در مقابل دعوت به شدت مقاومت کنند و مواضع مختلف پس از مدت‌های طولانی و صبر و مدارای دعوتگر ممکن است به هم نزدیک شوند؛ بنابراین دعوتگر باید تمسخر را با مدارا و حفظ آرامش پاسخ دهد و تنش‌ها را با بردباری.

سیرت انبیاء در طول تاریخ این گونه بوده است، به ویژه سیره‌ی خاتمشان محمد بن عبدالله (ص) علاوه بر این رسالت ایشان از ویژگی شفافیت، خلوص و نورانیت فوق العاده‌ای برخوردار است.

دعوت اسلامی امروز از بار سنگینی می‌نالد که آن را به زانو درآورده و مردم را از آن دور می‌کند. عده‌ای از مردم را قبل از موضوع به شکل، قبل از فرض به سنت، قبل از قواعد کلی به تشکیل حکومت و قبل از موارد مورد اتفاق به موارد مورد اختلاف دعوت می‌کنند!

سپس با دست خالی بر طبل جنگ می‌کوبند و پس از مدتی غبار شکست مفتضح از کارشان برمی‌خیزد؛ یک بار در میدان دلیل و برهان و بار دیگر در میدان جنگ!

داعیان با این اندیشه‌ی بیمار می‌نویسند که اسلام با شمشیر قیام کرده و مخالف خود را سرکوب می‌کند و سرشتش بر مبنای هجوم است! آنگاه به سوی کتاب کریم و سنت مطهر می‌روند تا معنی کلمات را از ریشه‌ی آن منحرف کنند، یا نصی را سر و ته نمایند.

در این مثال بیندیشید:

پیامبر (ص) پس از سیزده سال رنج و محنت همراه یارانی که به او گرویده بودند از مکه اخراج شد. اما دشمنی قریش علیه مسلمانان فرو ننشست و هر مسلمانی که دعوت اسلامی را می‌پذیرفت، او را شکنجه می‌کردند و مستضعفین مکه و کسانی که در دام فتنه‌ی اشرار قریش گرفتار بودند، پیوسته می‌گفتند:

«رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیراً» نساء:۷۵

«پروردگارا ! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند (و بر ما بیچارگان ستم روا می‌دارند) خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (تا ما را یاری کند و از دست ظالمان برهاند).»

پس از این همه رویداد چگونه جنگ مسلمانان با قریش به جنگ هجومی تفسیر می‌شود؟

معروف است که رومی‌ها در آسیا و افریقا همچون ملخ‌هایی که تر و خشک را فرا می¬گیرند منتشر شدند.

استعمار روم با استبداد، خشونت و خودکامگی همراه بود. این استعمار زمانی به نصرانیت گرایید، نصرانیت را بدنام و به بت پرستی تغییر داد، کنیسه‌های توحید را نابود کرد و به هنگام ظهور اسلام سد راه آن شد، راه حرکت را بر آن تنگ کرد و شمال جزیره را بر آن فرو بست تا بر آن غالب آید!

آیا شکستن این غرور و بر هم زدن حلقه‌ی محاصره‌ی رومیان جنگ هجومی است که اسلام بنابر سرشت توسعه طلبی خود بدان پرداخته است؟!

کدام توسعه طلبی؟ آیا این اندیشه‌ی جدید حق ندارد خود را به مردم معرفی کند؟ برعکس سکوت در مقابل سانسور و جلوگیری از ابراز آراء و در دام فتنه انداختن مستضعفان عیب است و اسلام را در معرض ملامت قرار می‌دهد.

شیخ تقی الدین نبهانی - رح - می‌گوید: گفتار و کردار پیامبر به وضوح بر این دلالت دارد که کفار در مقابل اعلای نام هدا و نشر دعوت اسلام جنگ را آغاز کردند.

با وجود این مقررات بدیهی، رئیس یکی از احزاب اسلامی در نشریه‌ای طولانی به اعضای خود می‌نویسد که: «اسلام کار خود را مبنی بر جنگ آغاز می‌کند و نقشه‌ی خود را بر مبنای هجوم بر مخالفان ترسیم می‌نماید.»

او در ادامه‌ی سخنان خود می‌گوید: «هدف پیامبر از رفتن به بدر برای گرفتن کاروان قریش به منظور جنگ بوده و پیامبر جنگ را آغاز کرده است؛ زیرا قریش دولت بود و به پیامبر یا شهر مدینه حمله نکرد تا مسلمانان دفاع کرده باشند، بلکه این پیامبر بود که به قریش حمله کرد.»

تصور وقایع به این شیوه به شوخی نزدیک تر است تا واقعیت. نمی‌دانم خرد چه خردمندی این تصور را می‌پذیرد که: مسلمانان آواره از دیار خود که اموالشان به جرم عقیده مصادره شده بود، مورد هجوم و عداوت کسی قرار نگرفته بودند؟؟

رئیس حزب التحریر اسلامی در ادامه می‌گوید: «اقدام پیامبر در اعزام نیرو به مؤته برای جنگ با روم و رفتن او به تبوک برای جنگ که نزدیک مرز روم است به وضوح ثابت می‌کند که پیامبر جنگ را آغاز کرده است...!!!»

این عجیب ترین سخن است و در پرتو چنین منطق تکان دهنده‌ای می‌توان جنگ مبارزان جنوب افریقا با نژادپرستان و عملیات انتفاضه‌ی فلسطین را جنگ هجومی نامید!!

باید از خیر عقل‌هایی گذشت که رویدادهای تاریخ را این گونه تکه و پاره بر می‌دارد و عجولانه حکم صادر می‌کند.

اگر چنین تفکری در میان مسلمانان خریداری داشته باشد متأسفم.

اسلام نیازمند فضایی آزاد است که در آن منتشر شود و مردم دسته دسته به صف آن درآیند، البته در صورتی که عرضه سالم باشد و موانع وجود نداشته باشند.

ما دین را به زور بر کسی تحمیل نمی‌کنیم و ایمان اجباری را قبول نداریم، همچنان که در برخورد با مخالفان تأکید بر عدالت داریم و حب و بغض هرگز ما را از اجرای عدالت باز نمی‌دارد.

چنانچه حکومت روم و ایران بر اساس عدالت و آزادی می‌بودند و حقوق انسان را رعایت می‌کردند جنگی بین اسلام و آن‌ها روی نمی‌داد.

وضعیت داخلی و خارجی دو کشور ایران و روم به شیوه‌ای بود که استبداد سیاسی به شدت مردم را در میان پرده‌های آهنین زندانی کرده بود و جنون قدرت نظامی آن‌ها را مغرور ساخته بود، تا جایی که به سوی چراغ‌های حامل اسلام سنگ اندازی کردند؛ بنابراین جنگ برای هموار کردن راه اسلام و تحمیل آن بر مردم نبود، بلکه برای حاکمیت اوضاع طبیعی بود تا به دنبال آن هر کس بخواهد ایمان بیاورد و هر کس بخواهد کافر بماند.

اسلام در عرصه‌ی جهانی چیزی بیش از آزادی‌های معمولی را نمی‌خواهد و چنانچه مسلمانان در عرصه‌ی تساوی فرصت‌ها و پذیرش آزادی قبول و رد در نشر دین عاجز باشند، خدا به آنان قدرت ندهد و در کارشان برکت نیندازد!

من به میان قوم خود برمی‌گردم و از آنان می‌پرسم: خداوند شما را امر کرده است که امت دعوت باشید:

«وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آل عمران: ۱۰۴

«‏باید از میان شما گروهی باشند که (تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را ) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند. »

برای جامه‌ی عمل پوشیدن به این تکلیف الهی چه کرده‌اید؟ چه دستگاه‌هایی ترتیب داده‌اید که این مسئولیت بزرگ را ادا کند؟

هنر دعوت نیازمند هزاران انسان هوشیار و پرهیزکار است که با زیرکی و ملایمت راه خود را به سوی دل‌ها و عقل¬ها بشکافند و هرگاه شمشیری علیه مردم کشیده شد، شمشیر منطق و ادب از سوی ما به میدان رود و آن را به نیامش برگرداند تا داوری به خشونت و غریزه‌ی درندگی واگذار نشود.

روش قرآنی که بر ما نازل شده است همین گونه است و این مفهوم ده‌ها آیه است که آن‌ها را تلاوت می‌کنیم.

با این دیدگاه، به اشخاص ناتوانی که در میدان دعوت و رقابت در امور خیر تنبلند و جز شمشیر، شمشیر بانگی ندارند، با دید تحقیر می‌نگرم!! اینان اگر به میدان جنگ بروند قبل از همه قربانی می‌شوند!

اسلام از مطلق نگری و انحصار عقلی که بر این افراد پر سخن چیره شده و تحریفی که بر اسلام تحمیل کرده‌اند زیان سختی دیده است. بنابر دیدگاه حضرات، قریش در بدر و امپراطور استعمارگر رومی در مؤته و تبوک مورد تهاجم قرار گرفته‌اند!

این اضطراب فکری به تفسیر نصوص کتاب و سنت کشیده شده و فضایی که ناشی از هرج و مرج است به نام «نسخ» حکم ۱۲۰ آیه‌ی قرآن را ملغی می‌کند، مفهوم آیات دیگر را کج و نادرست جلوه می‌دهد و اسلام را به شکل زشتی به مردم معرفی می‌کند!

در پرتو توفیق الهی این موضوع را کاملاً با تفصیل بیشتر مورد بررسی قرار می‌دهم و به صراحت می‌گویم: پای خود را جای پای راسخان در علم می‌گذارم و با حوصله در اقوال و مذاهب نقل شده می‌نگرم و می‌اندیشم.

کتاب‌های قدیمی ما در یک قضیه مجموعه از آراء را گرد آورده‌اند که شامل صحیح، نزدیک به صحت، باطل و سقیم است.

کسانی که از دیدگاه سطحی برخوردارند این و آن را می¬خوانند و چه بسا ذهنشان جز چیزهای بی ارزش چیزی برنمی‌دارد.

این معجون متضاد فرهنگ ما را معیوب کرده است و روایت‌هایی را به ما بخشیده که می‌بایست در بدو تولد زنده به گور می‌شدند!

شنیده ام که عده‌ای به این آزادی خوش آمد می‌گویند! اما در تدبر و موازنه احساس کردم که دیدگاه صحیح را از صحنه خارج کرده است.

از آنجا که حکام مسلمانان در غالب عصرها افرادی بوده‌اند که نادانی بر آنان چیره است، قدرت وسیعی که در دستشان بوده به ویژه در عرصه‌ی دعوت، به اوهام و اشتباهات دامن زده است. یقیناً مسلمانان حامل رسالتی جهانی هستند و انتقال این رسالت به مردم وظیفه‌ی شریفی است.

اما غیاب حکومت‌های اسلامی در این حرکت و تضمین آن و تبعاتش غیر طبیعی است، همچنان که محول کردن این امر شریف به هوا و هوس حکام و بزرگان خاصشان مردود است.

نویسنده‌: محمد غزالی مصری

مترجم:عمر قادری