دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب در بحران


انقلاب در بحران

شاید آنچه امروز برای خواننده كتاب انقلاب در بحران تا حدودی قابل هضم نباشد, مشاهده و دریافت دیدگاههای محرمانه آن ایام صاحب خاطرات دربارهٔ عملكرد رهبری انقلاب بدون هیچ گونه پاورقی یا توضیح است

كارنامه و خاطرات جناب آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۵۹ با عنوان "انقلاب در بحران" علاوه بر روشن ساختن نكات تاریخی بسیار، زمینه تحقیق و مطالعه‌‌ای عمیق را دربارهٔ چگونگی خروج انقلاب اسلامی از یكی از بحرانهای جدی پیش روی خود در این سال، فراهم می‌آورد. در سال ۵۸ بلافاصله بعد از موفقیت آقای ابوالحسن بنی‌صدر در ایستادن بر سكوی ریاست جمهوری كشور، تلاشهای وسیع و همه جانبه‌ای صورت گرفت تا با تكرار یك تجربه تلخ تاریخی، برای چندمین بار خیزش سراسری ملت علیه استبداد و سلطه بیگانه به بیراهه كشانده شود و ناكام بماند. بدین منظور جمعی به صورت تشكیلاتی و انفرادی به سرعت در اطراف رئیس‌جمهور گرد آمدند و جماعتی نیز به حزب جمهوری اسلامی نزدیك شدند تا با استفاده از این دو نماد، تضاد آشتی ناپذیری را به جامعه تزریق كنند.

هرچند صاحب و راوی این خاطرات به عنوان شخصیتی نادر و نامدار در تحولات نیم‌ قرن اخیر كشور، تلویحاً یاران رهبری انقلاب در حزب جمهوری اسلامی را عامل اصلی خروج از این بحران معرفی می‌كند، اما نامه‌نگاریهای محرمانه فردی و جمعی این عزیزان از یك سو و عملكرد رهبری انقلاب كه حتی نزدیكترین یارانش در تجزیه و تحلیل دقیق آن درمی‌مانند از سوی دیگر، زمینه¬ای را برای قضاوت همه‌جانبه اهل مطالعه و تحقیق فراهم می‌آورد و بر آنان روشن می‌سازد كه كدام تدبیر توانست چنین بحرانی را با حداقل هزینه متصور مهار سازد. آیا نگرانیهای درست و بحق بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی و عملكردهای ناشی از آن موجب خروج نظام نوپای ملت ایران در این سال از یكی از پیچیده‌ترین بحرانهای سیاسی شد؟ كدام تمهیدات توانست پدیده‌ای را كه جنبش‌های سدهٔ قبل از انقلاب اسلامی را زمین‌گیر كرده بود، مهار كند؟ دستكم امروز بر پژوهشگران بخوبی روشن است كه آنچه توانست بُعد ضد استعماری نهضت مشروطیت را بعد از پیروزی ملت، از آن بستاند و نیز در جریان جنبش ملی شدن صنعت نفت، امكان بازسازی نیروهای زخم خورده انگلیسی را فراهم آورد، طراحی‌های حسابگرانه برای قطبی كردن شدید جامعه و تقسیم آن به دو طیف روشنفكران و طرفداران آنها از یكسو و نیروهای مذهبی با محوریت روحانیت از سوی دیگر بود.

شاید آنچه امروز برای خواننده كتاب "انقلاب در بحران" تا حدودی قابل هضم نباشد، مشاهده و دریافت دیدگاههای محرمانه آن ایام صاحب خاطرات دربارهٔ عملكرد رهبری انقلاب بدون هیچ‌گونه پاورقی یا توضیح است. نامه انتقادی و محرمانه آقای هاشمی‌رفسنجانی در تاریخ ۲۵/۱۱/۵۹ به امام از موضع شاگردی برجسته و سختكوش به استاد خویش قابل فهم و درك است. افشای این گونه انتقادات تند و تیز از امام، ادعای آیت‌الله منتظری در مورد اینكه هیچ‌كس جرأت انتقاد از ایشان را نداشت كاملاً سست می‌سازد: "ظرفیت انتقادپذیری ایشان نسبت به مشكلات نظام كم بود"(خاطرات آیت‌الله منتظری، ص۴۴۷) بر خلاف این ادعا، امام نه تنها آقای هاشمی را از خود دور نمی‌سازد، بلكه احترام فوق‌العاده‌ای نیز برای وی قائل می‌شود كه در اظهار نظرهای ایشان نسبت به این شاگرد، بخوبی منعكس است. در نامه مورد اشاره، شاگرد، استاد خویش را تلویحاً به آسایش‌طلبی و تأثیرپذیری از تبلیغات اغیار متهم می¬سازد و این كه امام در زمینه مورد اشاره قاطعیت و صراحت لازم را در هدایت انقلاب ندارد: "آیا رواست كه همه گروه دوستان ما به اضافهٔ اكثریت مدرسین و فضلای قم و ائمهٔ جمعه و جماعات و... در یك طرف اختلاف و شخص آقای بنی‌صدر در یك طرف و جناب‌عالی موضع ناصح بی‌طرف داشته باشید؟ مردم چه فكر خواهند كرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت می‌كند؟... گاهی به ذهنم خطور می‌كند كه تبلیغات و ادعاهای دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده و قاطعیت و صراحت لازم را- كه از ویژگیهای شما در هدایت انقلاب بوده- در موارد فوق‌الذكر ضعیف‌تر از گذشته نشان می‌دهید، بسیاری از مردم هم متحیرند كه چرا امام قاطع و صریح در این مسائل سرنوشت‌ساز صراحت ندارند."(صص۳۶۶-۳۶۴) آقای هاشمی همچنین در زمان تدوین كتاب (سال ۸۴) در ذیل این نامه تاریخی می‌نویسد: "البته علی‌رغم صراحتی كه در بیان نظرات، در این نامه بود، امام همچنان ترجیح دادند كه میانهٔ كار را بگیرند. به همین علت این نامه در آن شرایط خاص، تغییری در مواضع ایشان نداد."(ص۳۶۶)

این ‌كه آقای هاشمی در سال ۸۴ هیچ‌گونه اشاره‌ای به تدبیر امام در حل این مسئله پیچیده و دشوار نمی‌كند بدین معنی است كه وی همچنان با اعتقاد به صحت انتقادات خود از عملكرد امام، تلاش دارد دستكم در این زمینه پافشاری خود و سایر عزیزان بنیانگذار حزب جمهوری اسلامی را به عنوان عامل وقوف امام از درستی مواضعشان، در تاریخ به ثبت رساند. اما برای روشن شدن حقیقت لازم است بر این نكته تأكید ورزیم كه امام از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با آگاهی از وجود زمینه‌های قوی و گسترده قطبی شدن جامعه، بر این مهم عنایت خاص داشت تا بهانه‌ای برای تشدید این زمینه‌ها فراهم نیاید. برای نمونه، در مورد شورای انقلاب، با وجود محرمانه بودن هویت اعضای آن تأكید فراوان داشتند روحانیون وجه غالب را در آن نداشته باشند و حتی نقش پررنگ و حساسیت برانگیزی در امور جامعه ایفا نكنند: "تفكر امام از آغاز شروع نهضت، این بود كه روحانیت در كار اجرایی كمتر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانهٔ امور باشد. ایشان، حضور روحانیت را در شورای انقلاب كه متشكل از روحانیون و غیرروحانیون بود، كافی می‌دانستند... البته ایشان معتقد بودند حضور روحانیون در دستگاه قضائی مسأله دیگری است...".(انقلاب و پیروزی، هاشمی رفسنجانی، كارنامه و خاطرات سالهای ۸-۱۳۵۷، به كوشش عباس بشیری، ص۴۱۲)

در جریان برگزاری اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری، حزب جمهوری اسلامی تلاش كرد امام را ترغیب به تغییر تدبیر خود كند: "چون سیاست حزب جمهوری اسلامی معرفی آیت‌الله بهشتی به عنوان كاندیدای حزب بود، من و آیت‌الله خامنه‌ای برای حل مشكل، در اوایل دی‌ماه، به قم رفتیم. امام كه می‌دانستند ما رفته‌ایم ایشان را قانع كنیم تا كاندیداتوری دكتر بهشتی را برای ریاست جمهوری قبول كنند، حضور ما را خیلی جدی نگرفتند و حتی ما را به اندرونی منزلشان نبردند، بلكه خودشان در وسط راهرو میان اندرونی و بیرونی، نشستند و ما را هم همان‌جا نشاندند و به حرفهای ما گوش دادند. ما اصرار می‌كردیم كه در این موقعیت درست نیست كه ما، روحانیت را محدود و ممنوع كنیم. ولی ایشان استدلال ما را نپذیرفتند و فرمودند: "من مصلحت نمی‌دانم."(همان، ص۴۱۲)

این تدبیر امام و اینكه مصلحت نمی‌دانستند روحانیت خود را در ابتدای انقلاب به سرعت درگیر امور اجرایی كشور كند چند دلیل داشت: اول اینكه از دوران پهلوی اول قدرتهای سلطه‌گر توانسته بودند بین قشر تحصیل‌كرده جامعه و روحانیت فاصله بیندازند و این فاصله طی سالیان دراز بدبینی جدی و عمیقی میان آنها ایجاد كرده بود. البته تلاش شخصیتهایی چون دكتر علی شریعتی تا حدی از این فاصله كاست، اما این جدایی به سرعت قابل ترمیم نبود. مرحوم شریعتی با علم به بیگانه شدن تحصیل‌كرده‌ها با روحانیت درصدد خنثی سازی تبلیغات مغرضانه سلطه‌گران برآمد و اعلام كرد: "در صدر همه نهضتهایی كه در برابر هجوم فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی استعمار غربی عكس‌العمل ایجاد كرد و بپاخیزی و رستاخیزی به وجود آورد، چهره‌های علمای مترقی و شجاع و آگاه اسلامی را می‌بینید... من به شبه روشنفكرانی كه درباره مذهب اسلام و علمای اسلامی همان قضاوتهای صادراتی اروپایی را درباره قرون وسطای مسیحیت و كلیسای كاتولیك تكرار می‌كنند كار ندارم. آنها كه قضاوتهایشان كار خودشان و صادر شده از اندیشه مستقل و تحقیق و شناخت مستقیم خودشان است می‌دانند كه نقش علمای مذهبی، مذهب، مسجد و بازار در نهضت‌ها و انقلابات سیاسی صد سال اخیر چه بوده است... این كه می‌گویم روح و رهبری همه نهضتهای ضد امپریالیستی و ضد استعماری و ضد هجوم فرهنگی اروپایی را در نهضت‌های اسلامی، علما و متفكران بزرگ اسلامی به دست داشتند و گاهی حتی از اصل ایجاد كرده‌اند، یك واقعیت عینی است. در تمام جامعه‌های اسلامی كه در صد سال اخیر با تمدن جدید آشنا شدند و با مسائل اقتصادی و سیاسی و نظامی اروپا سر و كار پیدا كردند نگاه كنید، پای یكی از این قراردادهای سیاهی را كه در این قرن و بیش از یك قرن تدوین شده و این قراردادهای شوم استعماری كه در میان كشورهای اسلامی و آفریقا و آسیا با امپریالیسم منعقد گردیده، یعنی تحمیل گردید، زیر یكی از این قراردادها امضای یك عالم اسلامی وجود ندارد، متأسفانه و با كمال شرمندگی همه امضاها از تحصیلكرده‌های مدرن و "روشنفكر" و "امروزی" و "غیرمتعصب" و دارای "جهان‌بینی باز" و "امانیستی" و "مترقی" و غیرمذهبی است." (علی شریعتی، مجموعه آثار، شماره ۵، صص۸۳-۸۲)

مسلماً دفاع پررنگ روشنفكران اصیل مذهبی همچون مرحوم شریعتی از روحانیت و عملكرد شخص امام، در فضای فكری قشر تحصیل‌كرده تغییراتی به وجود آورده بود، اما چون كشور در آغاز رجعت جوانان به دین و فرهنگ ملی قرار داشت این دگرگونی نوپا می‌توانست با یك درگیری كاذب متوقف یا وضعیت اولیه مجدداً برقرار شود؛ بنابراین تدبیر امام در این زمینه دقیقاً به سبب آگاهی دقیق ایشان از شرایط اجتماعی بود و نباید شناخت قشر تحصیل‌كرده از روشنفكران پرآوازه بعد از عبور از این بحران، ما را دچار خطا سازد. در سالهای اولیه دهه شصت بسیاری از گروههای روشنفكری یا مخالف با اسلام فقاهتی، وابستگیهای خود را آشكار ساختند. ازجمله برخی از آنان سر بر آستان دیكتاتور بغداد ساییدند و از آنجا كه به خدمت دشمن متجاوز درآمدند، به طور كلی در میان ملت بی‌اعتبار گشتند. ارتباط شاپور بختیار با بغداد و دریافت كمك ۴۰ میلیون دلاری، آغاز ارتباط مسعود رجوی با طارق عزیز با تأیید بنی‌صدر - كه این گروه پرمدعا را متعاقباً عامل برخی از جنایات صدام ساخت - و ... واقعیتها را در مورد گروههای معاند با روحانیون عیان كرد. لذا طبیعی بود كه بعدها امام چندان بر نظر اولیه خود پافشاری نكنند. دلیل دوم امام بر منع روحانیت از دخالت گسترده در امور اجرایی احتمالاً تلاش ایشان برای حفظ جایگاه و موقعیت آنان در جامعه سنتی ایران بود. روحانیت به دلیل ارتباط تنگاتنگش با توده‌های محروم همواره در نهضت‌های عدالت‌خواهانه و ضد استعماری نقش پیشتاز را ایفا كرده است و قطعاً دخالت در امور اجرایی، نقش هدایتی این كانون مورد اعتماد آنها را زایل می‌سازد. این مقوله در شرایط كنونی با تغییراتی در روند امور در ربع قرن گذشته مورد توجه قرار گرفته است و اینكه امروز از جمع رؤسای سه قوه صرفاً ریاست قوه قضائیه روحانی است می‌تواند بازگشت به نظرات امام ارزیابی شود.

از جمله دلایل احتمالی دیگر، الگوی مدیریتی امام برای اداره كشور با استفاده از همه ظرفیتها بود. امروزه مدل مد نظر امام بتدریج در برخی جوامع مورد توجه قرار گرفته و بسیار بر كارآیی سیستم افزوده است. ایجاد نهاد رهبری در كنار مدیریتهای مؤسسات بزرگ صنعتی و اقتصادی برای برقراری رابطه قویتر با نیروی انسانی - به عنوان عامل تعیین كننده در هر پیشرفتی- از آن جمله است. در این سیستم، رهبری نقش اقناعی و تقویت باورهای پیش برنده را دارد و مدیریت اجرایی، حل و فصل مشكلات روزمره را پی می‌گیرد. امام در ابتدای انقلاب و قبل از اینكه چنین مدلی در جوامع صنعتی همچون ژاپن مورد توجه قرار گیرد، معتقد بودند كه ائمه جمعه و نمایندگان رهبری در سراسر كشور، بهتر است نقش هدایتی و انعكاس دهنده مسائل و مشكلات مردم را داشته باشند، مدیریتها نیز در تعامل منطقی با آنان به پیشبرد امور جامعه بپردازند. متأسفانه این الگو به دلایل مختلف ازجمله پرجاذبه بودن مسائل اجرایی نتوانست به صورت جامع به اجرا درآید.

به عنوان آخرین نكته در این زمینه باید نگاه فرهنگی امام به انقلاب را مورد اشاره قرار داد. از آنجا كه رهبری، انقلاب واقعی را در تحول فكری جامعه می‌دید، معتقد بود روحانیت از طریق تولید اندیشه و فكر و كمك به تقویت هویت فرهنگی انقلاب قادر خواهد بود بنیان و پایه استقلال همه جانبه كشور را تضمین كند، ضمن اینكه امور اجرایی در حوزه تبحر آنان نیست و در تعارض با نوآوری در اندیشه دینی است؛ مسئله‌ای كه غفلت از آن در سالهای گذشته تبعات جبران ناپذیری را به بار آورده است و اكنون با تأخیر به آن توجه می‌شود.

منبع:این مقاله توسط دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به خبرگزاری فارس ارسال شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.