یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

عهد گرگی, عهد قوچ


عهد گرگی, عهد قوچ

پادشاه رویایی دید و به امید کشف تعبیر خواب به سراغ پسر مرد دانشمند فرستاد آن پسر که از پدر علمی نیاموخته بود, به امید یاری, به سراغ همسایه رفت همسایه به شرط تقسیم تحفه و صله سلطان, تعبیر خواب را گفت و به پسر سفارش کرد تا در پاسخ سؤال پادشاه بگوید «اینک زمان گرگ است»

ده‌ها سال پیش از میلاد حضرت صاحب‌الزمان(ع)، برخی صحابی والامقام ائمه معصومین(ع)، با بی‌قراری از پایان ظهور و قیام قائم آل‌محمد(ع)، می‌پرسیدند.

البته این علاقه را اهل بیت ( علیهم السلام) در دل آنها ایجاد کردند. آنها بارها و بارها در مناسبت های مختلف از منجی آخرالزمان می گفتند و متوجه دو امر مهم « غیبت و ظهور» می ساختند.

همه ی این روایات رسیده در این باره، زیبا و شنیدنی‌است، در این میان حکایتی از امام باقر (ع) نقل شده است که بسیار زیبا است. با دقت در این حدیث می توانید دوره های مختلف زندگی را دریابید.

امام محمد باقر(ع) می‌فرمایند:

«در زمان‌های قدیم مرد دانشمندی پسری داشت که علاقه‌ای به علم پدر نشان نمی‌داد، به عکسِ همسایه‌ای که نزد دانشمند بهره‌ها می برد. آن هنگام که مرگ دانشمند رسید، پسر را نصیحت کرد که هر گاه پس از من در امری درماندی به سراغ همسایه برو و از او کمک بخواه.

روزگاری چند گذشت. پادشاه رویایی دید و به امید کشف تعبیر خواب به سراغ پسر مرد دانشمند فرستاد. آن پسر که از پدر علمی نیاموخته بود، به امید یاری، به سراغ همسایه رفت. همسایه به شرط تقسیم تحفه و صله سلطان، تعبیر خواب را گفت و به پسر سفارش کرد تا در پاسخ سؤال پادشاه بگوید: «اینک زمان گرگ است».

پادشاه تعبیر خوابش را دریافت کرد و پسر صله و انعام را گرفت. اما از روی طمع همه ی صله را نزد خود نگه داشت و عهد با همسایه را رها کرد. ( یعنی سهم همسایه را از صله پرداخت نکرد)

با گذر روزگار، دیگر بار پادشاه را رؤیایی پیش‌آمد. به سراغ پسر مرد دانشمند فرستاد و مطالبه تعبیر کرد. پسر ناگزیر اما سرافکنده و خجلت زده دیگر بار به سراغ همسایه رفت و کمک خواست. همسایه دیگر بار به شرط حفظ عهد و تقسیم تحفه و صله پادشاه تعبیر خواب را گفت و به پسر سفارش کرد تا درجواب سؤال پادشاه بگوید:

«اینک زمان قوچ است».

در وقت بازگشت، پسر در میانه تردید و دودلی با خود جدال داشت. گاه بر آن می‌شد تا وفای به عهد کند و حق همسایه را بدهد و گاه پای پس می‌کشید. تا آن که بر خود فایق نیامد و جمله هدایای سلطانی را به خانه برد و به تنهایی بهره برد.

چندی بگذشت. برای سومین بار پادشاه را سؤالی پیش آمد. پسر را برای پاسخ طالب شدند. پسر نادم و پشیمان از نقص عهد پیشین و از روی اضطرار، درب همسایه را کوبید و کمک خواست اما، وعده کرد ضمن حفظ عهد و وفاداری، حق همسایه را بدهد. همسایه نیز پاسخ سؤال پادشاه را به پسر گفت و از او خواست تا به پادشاه بگوید: «اینک زمان میزان است».

پسر، جمله هدایای سلطانی را به در خانه همسایه برد و اختیار تقسیم را به او سپرد اما همسایه که اهل دانش بود گفت مرا به این هدایا نیازی نیست. زمان اول تو از گرگ‌ها بودی و زمان دوم چون قوچ در انجام تقسیم و ادای عهد در تردید اما، زمان سوم زمان میزان بود و تو وفادارانه بر عهد خود ماندی. همه­ی هدایا از آن تو۱.

حضرت، به سه مقطع تاریخی، سه دوره اشاره دارند. مراحلی که در هر کدام از آنها مردم حال و جان تازه­ای پیدا می­کنند.

۱) اول، عهد گرگی؛ دوران خودکامگی، درنده‌خویی، ظلم، ستیزه‌جویی و احساس بی­نیازی از اهل حکمت و عصمت، دوران‌دوری.

این دوره، هزاران هزار مرد را در سیاه‌چال ظلم گرفتار کرد. این دوره باعث شد که دولت حق فرصت تاسیس و تداوم نیابد. در این دوره مردم ضرر زیادی به خودشان وارد کردند چرا که آنها حضرت زهرا (س) را در این دوره به شهادت رساندند، حضرت علی (ع) را با ندای « فزت و ربّ الکعبه» در محراب کشتند، ندای یاری حضرات معصومین (ع) را بی پاسخ گذاشتند.

این عهد شکنی ها نتیجه­ی خوی گرگی انسان ها بود.

۲) دوم، عهد قوچ؛ دوره تردید و دودلی، دورخیز و عقب گردهای لرزان و ترسان است. گامی به جلو رفتن و گامی به عقب برگشتن است، زمانی است میان شب و روز، نه شب است و نه روز.

انسان های بسیاری در این دوران با افتادن در چاه تردید از اهل ظلم شدند و امکان یادگیری تجارب را در خود از بین بردند.

تردید­ها، دودلی­ها از نشانه­های این عهد و دوران است.

۳) سوم، عهد میزان؛ این عهد دوره ی ترازو است، دوره ی رفتن تاریکی­ها و زمان طلوع صبح است. در این دوران مردم ندای امامشان را لبیک می گویند و از دشمنان امام دوری می­جویند.

نه عهد گرگ و نه خوی گرگی، هیچ کدام آماده­ی پذیرایی و پذیرش امام مبین نیستند، همان گونه که در عهد قوچ، و خویی چون خوی قوچ، زمینه این امر مقدس فراهم نمی‌شود. گویا این ضربات تازیانه و آتش تجربه بلا و دوری است که فرزند آدمی را متوجه و متذکر این معنی می‌کند که: «بی او رفتن محال است».

حضرت صاحب‌الزمان(ع) فرمودند:

«اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، به عهدی که با ما داشتند، وفا می‌کردند فیض دیدار ما از آنان سلب نمی‌شد».

عهد میزان، عهد طلب و تمنای میزان و تسلیم بی‌چون و چرا و تردید آدمی در برابر «میزان حق» و «صراط مستقیم» است. چنان‌که فرمودند: «علیٌ میزان العمال».

وگرنه بهره‌گرفتن از خانه اهل بیت(ع)، در هر عصر و عهدی جاری بوده چنان که امروز نیز هست.

حال زمان آن است که از خود بپرسیم: تا «عهد میزان» چند منزل فاصله است؟

خدا بر آشکار و نهان جمله خلایق آگاه است.

پی‌نوشت:

۱. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج ۸، ص ۳۶۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۴۹۷..