جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سفر به فوداراكو


سفر به فوداراكو

اینوئوئه یاسوشی نویسنده مشهور ژاپنی به سال ۱۹۰۷ در شهر آساهی كاوا در شمال جزیره هوكایدو متولد شد یاسوشی نویسنده ای است كه كار نوشتن را به صورت نوشتن داستان كوتاه و مقاله از سال های جوانی آغاز كرد

● درباره اینوئوئه یاسوشی

اینوئوئه یاسوشی نویسنده مشهور ژاپنی به سال ۱۹۰۷ در شهر آساهی كاوا در شمال جزیره هوكایدو متولد شد. یاسوشی نویسنده ای است كه كار نوشتن را به صورت نوشتن داستان كوتاه و مقاله از سال های جوانی آغاز كرد. از او بیش از ۲۰ رمان و مجموعه داستان منتشر شده كه از نظر فكری و ویژگی های داستانی گستره وسیعی را در برمی گیرند. آثار او بین ژاپن دوره معاصر تا چین زمان باستان تنوع مكانی و موضوعی دارند.

اما ویژگی مهم جهان داستانی این نویسنده پس زمینه و میزانسن تاریخی ای است كه در اعم رمان ها و داستان های كوتاهش به چشم می آید. مهمترین رمان او یعنی therroof tile of tempyo نیز با چنین ذهنیتی نوشته شده. این رمان به سفر گروهی از راهبان بودایی در قرن هشتم میلادی در كشور چین می پردازد. یاسوچی ده ها جایزه معتبر را از آن خود كرده كه از این میان می توان به جایزه «گنجینه زندگان معاصر ژاپن» و «جایزه آكتاگاوا» اشاره كرد. او در رمان هایش موازنه ای بین مفاهیمی چون سنت و تجدد به وجود می آورد و می كوشد هر یك از این مفاهیم را در پروسه های زمانی خاص خودشان روایت كند. اینوئوئه یاسوشی به سال ۱۹۹۱ در ژاپن درگذشت. او از سردمداران ادبیات مدرن بعد از جنگ دوم جهانی ژاپن است.

كنكو، كاهن معبد فوداراكو، تا بهار سال ۱۵۶۵ زمانی كه قرار بود به شخصه روانه دریا شود، درباره بودایی ها و كاهن هایی كه پیش از او با قایق روانه فوداراكو شده بودند، جدی فكر نكرده بود. راستش گاه گداری به كاهن های قبلی فكر كرده بود، به چشم خود دیده بود كه زورقی توی آب می انداختند و به دریا می رفتند و دیگر باز نمی گشتند. این دفعه نوبت خودش بود و مكاشفه در احوال سفر كردگان اعصار گذشته اهمیت وافری پیدا كرده بود.

پیشترها هیچ نشده بود درباره این احتمال كه روزی خود قدم در راه چنین سفر بی برگشتی بگذارد به فكر فرو برود. قبل از او در سال ۱۳۶۰، كاهنی در شصت و یكمین سال عمرش، از همین سواحل هامانومیا به دریا رفته بود. دو كاهن قبل از او هم در شصت و یكمین سال زندگی شان سفر كرده بودند. هر سه آنها در ماه نوامبر سالی كه شصت و یك ساله بودند از هامانومیا، واقع در ساحل كومانوی جنوبی قایق در آب انداخته بودند و برای رسیدن به سرزمین پاك كه به فوداراكو شهره بود سفر كرده بودند. اما این رسمی نبود كه قانونی شده باشد. كاهن های دیگر مجبور نبودند به راه آنها بروند.

معبد فوداراكو، چنان كه از اسمش بر می آید، سرچشمه ستایش فوداراكو بود. از دیرباز همتای جزیره فوداراكو بود، قلمرویی در جنوب، سرزمین پاك كانن، الهه رحمت. رسم بود كه پرستندگان مخلص از ساحل كومانو با قایقی به قصد جزیره اساطیری بروند. و امیدوار باشند كه به دست كانن كه تجسمی از الهه رحمت بود در سرزمین پاك حیات دوباره بیابند. هامانومیا با گذشت زمان مكان سنتی و نقطه عزیمت شده بود. فوداراكو معبدی بود كه در آن تدارك سفر دیده می شد و وقتی قایق به آب می انداختند از آنجا بر مراسم مذهبی نظارت می شد. كسانی كه قصد سفر به جزیره افسانه ای می كردند ابتدا مدتی توی این معبد می ماندند، به دلیل پیوندهای عمیق دینی معبد با فوداراكو. وانگهی چند نفری از كاهنان قبلی به جرگه زاهدهای مقدس درآمده بودند. چون در زمره كسانی بودند كه به فوداراكو رفته بودند. بایگانی معبد نشان می داد كه جوان ترین آنها هجده ساله بوده و پیرترین شان هشتادساله.

سه كاهنی كه پیش از كنكو به دریا رفته بودند همه شصت و یك ساله بودند. به همین دلیل مردم آن منطقه دیگر پذیرفته بودند كه كاهن آینده شان همین كه پا به آن سن می گذارد باید به فكر سفر در ماه نوامبر آن سال باشد. همه سنت های معبد هم خیلی طبیعی همین را تقویت می كرد و كنكو، حال در آستانه شصت و یك سالگی، مجبور بود زندگی اش را تسلیم همین توقع پرطرفدار كند. اینكه لزوم آن را كاملا درك نكرده بود بی شك به دلیل بی خبری معصومانه اش از امور دنیا بود چون از نوجوانی فقط با طلبگی آشنا شده بود.

كنكو بعضی وقت ها به مفهوم نقش خود در مقام كاهن معبد فوداراكو فكر كرده بود به همین احساس تازه كه او را ملزم به سفر می كرد و چنین چشمداشتی را خیلی دور از انتظار نمی دید و اگرچه مبهم، از وظیفه اختیاری اش آگاه بود. چون خود را وقف خدمت به بودا كرده بود به آن سفر احتمالی با یك مقدار شیفتگی نظر می كرد یا شاید اشتیاق. هنوز هم وقار شوكه ای را به هنگام عزیمت خیلی واضح به یاد می آورد. از دیر باز آرزو كرده بود كه اگر توانست روزی به همچشمی با این كاهن با این مربی گذشته هایش بپردازد. شوكه ای در شصت و یك سالگی به روشنی رسیده بود، اما كنكو، آگاه از بی كفایتی های خود، هیچ گاه باور نكرده بود كه بتواند، بدون اینكه زمانی طولانی وجود خود را وقف تحمل ریاضت های روحی كند، تا آن درجه و آن مرحله پیش برود مطمئنا به سال هایی خیلی بیشتر از معلمش محتاج بود. كنكو بیشتر زندگی اش را غرق در سنت های معبد فوداراكو گذرانده بود، و مایوسانه آرزوی بینشی معنوی را كرده بود كه در مبادرت به آن سفر الهام بخش او باشد.

مقدر بود كه بغتتا سال ۱۵۶۵ برای كنكو سال فلاكت باری از آب در آید. به مجرد تحویل سال نو زایران سئوال پیچش كردند. سئوال ساده: «چندم نوامبر خیال سفر به دریا داری» یا سئوال از روی دلواپسی «این هم سالی كه انتظارش را می كشیدی نمی خواهی به ما بگویی چه خدمتی از دستمان برمی آید» و اینها سئوال هایی بود كه پیشتر جایز نمی دانستند به زبان بیاورند. ولی حالا انگار همه زایران وظیفه خود می دانستند، هر جور شده به این قضیه هم اشاره بكنند. تو گویی قصور از آن بی احترامی است اثری از توجه خیرخواهانه در صدا و چهره آنها منعكس بود.

علی الظاهر كسی از روی بدخواهی حرفی نمی زد.

كنكو از همان نوجوانی در حق خود بسیار سختگیر بود. مقام شامخی پیدا نكرد اما از رفتار و منش خوشایندی برخوردار بود. به مرور ایام، زمانی كه دیگر میانسالی را پشت سر گذاشته بود بین مومنان به درجات بالایی از احترام و اعتماد دست پیدا كرد. در خلال چند سال آخر هیچ نشده بود كه وقتی با مردم مواجه می شد چه روستایی جماعت چه بودایی های قصبه و بخش و چه حتی كاهن های پرهیزكار معبد شینتو، در منطقه آبشارهای ناچی، یا در نگاه آنها متوجه برقی از محبت و احترام نشده باشد. شكی نبود كه در این مرحله از زندگی اش در هر كسی كه او را می شناخت، احترام و دلبستگی برمی انگیخت. كنكو در اثر توقع رو به تزاید مردم دستخوش پریشانی بود.

امیدوار بود از همین ابتدا آنها را از سر باز كند: باید كاری می كرد كه مردم بفهمند خیال ندارد تا چندین سال بعد، كه محتمل بود از نظر رشد معنوی آماده شود، به چنان سفری تن دهد. در ضمن لازم بود بدانند كه سفر به فوداراكو، اگر كسی بدون میل و آرزوی قلبی به آن مبادرت می كرد، محتمل به شكست می انجامید. با این همه بهار هم رسید و او احساس كرد از ابراز نیت قلبی اش ناتوان است. اگر بنابر آن می شد كه عده كمی را مجاب كند می توانست به موفقیت امیدوار باشد. بدبختانه كار به مجاب كردن ده دوازده نفر یا صد یا دویست نفر ختم نمی شد، مشكل مواجه شدن با توقع مشترك كل منطقه بود.

هر وقتی كه كنكو پا از معبد بیرون می گذاشت مردم منطقه باران سكه بر سرش می باریدند. فدیه هایی برای پدر مقدس. بچه ها هم دنبالش می دویدند و سكه پرت می كردند. گداها كم كم به فكر افتادند توی كوچه ها دنبالش بیفتند و فدیه های نذری را بردارند. كاهنان به پذیرش یادگار مردگان و سفارش های مردم پرداختند، یادگارهایی كه بنابر عرف توی خانه ها نگهداشته می شد ولی حالا تحویل می دادند تا كنكو آنها را با خود ببرد و در سرزمین پاك به كانن برساند. برخی از این هم پا فراتر می گذاشتند و نشان ویژه ای را كه برای مقبره خود ساخته بودند به دست او می سپردند.

به نظر می رسید در چنین موقعیتی كنكو اختیار خیلی كمی از خود داشته باشد. اگر اشاره ای به بی میلی خود می كرد یا نظری حاكی از به تعویق انداختن چندین ساله سفر ابراز می كرد، مسلم گوشی بدهكار حرف های خود نمی یافت و حتی ممكن بود موجب ناآرامی شدید و حتی خشونت شود.

بی آبرویی و بدنامی شخصی در نظر كنكو مهم نبود اما این را كه لطمه ای به آئین دینی كانن وارد شود تحمل نمی كرد. شاید خود او شخص ناقابلی به حساب می آمد ولی باز عضوی از جامعه روحانی بود. اگر با كلام یا كردار خود آسیبی به دین می رساند آن وقت حتی در كام مرگ هم نمی توانست منتظر آمرزش باشد.

در موسم بهار، به هنگام اعتدال شب و روز، كنكو رسما اعلام كرد كه در ماه نوامبر به دریا سفر می كند. تصمیم او با اجرای آداب باستانی در نیایشگاه كومانو همراهی شد. كنكو در هفت مناسبت قبلی شركت كرده بود و به خوبی با زیروبم كار آشنا بود. برای آنكه هر نكته ای در موقع مناسب و به ترتیب رعایت شود دستورهایی صادر كرد و برنامه های مربوط به اهدای گل و اجرای موسیقی را مشخص كرد. هرچه را كه او به مدد حافظه به زبان آورد شاگردش، سی گن، طلبه ای هفده ساله، در نهایت امانتداری یادداشت كرد.

با مشاهده این نوجوان كنكو به یاد بیست و هفت سالگی خود افتاد، زمانی كه در كنار یوشین بود و سفارش های او را یادداشت می كرد. آن موقع یوشین خود را برای سفر با قایق آماده می كرد. اگر این نوجوان هم توی معبد می ماند بالاخره پس از گذشت چند دهه به مقصد فوداراكو حركت می كرد. كنكو فكر كرد: وضع این طلبه جوان با آن كله تراشیده اش درست مثل وضع خود او رقت انگیز است.

معلوم نیست در چه تاریخی اولین سفر به فوداراكو اتفاق می افتد. در وقایع نامه قدیمی كه كنكو به آنها رجوع كرد ثبت است كه كی ریو اولین مسافر بوده این مرد در سوم نوامبر یازدهمین سال از عهد جوگان یعنی حدود شش سده پیش از دوره ایروكو، كه كنكو در آن به سر می برد، از ساحل كومانو سفر كرده بود. دومین شخص یوشین بود كه پنجاه سال بعد در فوریه ۹۱۹ به دریا رفت. یادداشت موجزی این تصور را تقویت می كرد كه او به احتمال زیاد یك طلبه بود و به امید اینكه به چنان سفری برود مسقط الراس خود، نواحی دوردست شمالی را ترك كرده بود و گویا قبل از عزیمت غایی چند ماهی یا شاید چند سالی در معبد فوداراكو اقامت گزیده بود. سومین مسافر كوگان بود، سفركرده به سال ۱۱۳۰، پس از دو قرن وقفه.

حدود سیصد سال بعد، در نوامبر سال ۱۴۴۳ یوسن، به عنوان نفر چهارم، برای رسیدن به فوداراكو به دریا رفت. در نوامبر سال ۱۴۹۸ هفت سال قبل از تولد كنكو شخصی به نام سی یو راهی دریا شد زمانی كه كنكو برای نخستین مرتبه به معبد فوداراكو پا گذاشت هنوز دانش شایان تقلید و پرهیزكاری سی یو از خاطره ها نرفته بود. از آن پس سی و سه سال سپری شد تا رسید به زمان سوار شدن یوشین بر قایق و این مردی بود كه كنكو به خوبی می شناخت. یوشین كاهن عجیب غریبی بود كه بیشتر به آشیدای مقدس شناخته می شد. این كنیه را به دلیل كفش های چوبی اش پیدا كرده بود به جای صندل های معمولی كه با منزلت او سازگار بود آشیدا به پا می كرد.

معبد فوداراكو در نظر مردم عادی در حكم منازل بین راه بود و مردم معتقد بودند سفر به جزیره فوداراكو را تسهیل می كند. همه بودایی های فهمیده، از همان دوران های قدیم به آنجا آمده بودند، در اجرای مناسك دینی از خود شایستگی بروز داده بودند و بعد بی درنگ به دریا رفته بودند. اما كنكو خوب می دانست كه قضیه این طورها نبوده، اگر آن چهار سفر كرده اول و كاهن های قبلی معبد را كه در اسناد قدیمی ذكرشان رفته بود كنار می گذاشتیم، از خیل عظیم كسانی كه تصور می شد سفر كرده اند باقی می ماند فقط دو یا سه نفر كه به راستی به دریا رفته بودند. در بایگانی معابد و دیرهای دیگر به یادداشت هایی برمی خوردیم كه حاكی از سفرهای موثق دیگر بود، سفر مردی مبارز به نام شیموكوبه یوكی هیده در سال ۱۲۳۳ و كاهنی، ملازم دربار به نام گیدو در سال ۱۴۷۵. قرائن درباره دیگران كم بود یا اصلا نبود.

این درست كه سفر به فوداراكو كم كم به صورت امری معمولی پذیرفته شده بود، با این حال تعداد كسانی كه در طول بیش از شش قرن عملا به این سفر مبادرت ورزیده بودند از نه یا ده نفر تجاوز نمی كرد. و این البته منطقی بود. چون به ندرت مردی از نظر معنوی آمادگی پیدا می كرد كه برای اعتلای ایمان خود مشتاق مرگ در دریا باشد. چنین مشتاقانی در زمره غیرمعمولی ترین كاهن ها بودند. دهه ها و بلكه سده ها می گذشت و در میان انبوه بی شمار آدم ها جز معدودی پیدا نمی شدند.

با این همه افزایش توجیه ناپذیری در تعداد مسافران دیده شده بود. با احتساب سی شین، كه پنج سال پیش عزیمت كرده بود، در همین عمر شصت ساله كنكو، در مجموع هفت نفر از سواحل این منطقه به دریا رفته بودند. دو نفرشان خیلی جوان بیست و یك ساله و هجده ساله. داشتن شور و شوق برای چشم پوشی از زندگی آن هم به امید تولدی دوباره در سرزمین پاك، خودش اوج كامروایی بود عصاره احكام، در تمامی آن طومارهای بی شمار، همین بود.

اینوئوئه یاسوشی

ترجمه: جلال بایرام


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.