جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حضور و غیاب از نقش ها و رنگ ها


حضور و غیاب از نقش ها و رنگ ها

نگاهی به چند نمایشگاه برگزار شده در گالری های تهران

● نمایشگاه مجسمه های دلبر شهباز

با عنوان «هبوط یک فرشته» ، گالری گلستان

فرشته های به زمین آمده خانم شهباز، گهگاه زخم خورده و با مغزهای متلاشی، بال های خونین شکسته، پاهای بزرگ فلزی، دریده و غمناک و گهگاه هم چنان شوخ و شنگ، سازه هایی کوچک از مخلوط مواد، گچ و سیم های فلزی و تشتک و... اغلب رنگی و بسیار هم الوان، همه مفاهیم عیان و مستتر را در خود داشتند؛ رانده شدن از بهشت و آسمان و آمدن به زمین خاکی و با همه متلاشی شدن، لذت بودن در زمین و زخم خوردگی و عاشقی و شور و جذبه را، اما مرا یاد فرشته های سوخته و زغالی رامین سعادت قرین می انداختند که غم زده و سیاه و دردناک پا بر زمین می گذاشتند و از این هبوط راضی هم نبودند. در واقع اگر در کارهای آقای سعادت قرین، هبوط فرشته ها را بر زمین نفرین شده شاهدیم، در کارهای خانم دلبر - با تعدادی جایزه و لوح افتخار از نمایشگاه های خارجی - هبوط و سپس توانایی آمیخته شدن با زندگی در زمین نفرین شده و تبدیل شدن فرشته های سوخته و منهدم و متلاشی را به هیئت زمینیان شاهدیم و سپس رنگین شدن و تبدیل شدن شان را به هیئت انسان.هر چند فکرها تازه نیستند و زمختی و بدوی بودن اجرا نیز تازه نیست، اما لطافت روحیه خانم شهباز و شوخ طبعی شان با فرشته یی زمینی شده جذاب و تماشایی بود.

● نمایشگاه عکس های اکوسالمی

با عنوان «تک چهره ها»، نگارخانه خارک

۱۲-۱۰ عکس این عکاس جوان (اصلاً گزیده یا منتخبی از مجموعه یی مفصل تر) از هنرمندان و اهل فضل - از سینماگران و نقاشان و هنرمندان دیگر- در واقع پرتره یا تک چهره های متعارف نبودند، آنگونه که عکاسان شناخته شده یی چون مریم زندی به طور نظام مند با نقاشان و نویسندگان و اهل سینما انجام داده بودند یا فخرالدین یا احمد عالی در سالیان پیشتر، بلکه در آرزو و تمایل شخصی به ثبت یک ویژگی یا مهم ترین ویژگی هر هنرمند، یا ثبت لحظه یی ناب و خاص، یا در تمایل به دادن یک «شخصیت» از هنرمند یا ارائه نظر خودش درباره هنرمند، لحظه یی خاص از او را شکار کرده بود. این گونه بود که مثلاً تصویر خانم نیکی کریمی، نه از او، بلکه از صورتی بود که زیر دست های او پنهان است، یا زمانی که مسعود کیمیایی، از پایین به بالا، به سوی عدسی دوربین او می نگرد، یا بهمن فرمان آرا که کلاه بر سر، قهقهه یی پیروزمندانه سر داده است یا... بنابراین عکس های این عکاس، با سابقه کار مطبوعاتی و شرکت در چند نمایشگاه گروهی، بیشتر نمایش دهنده نظرات او درباره شخصیت های موضوع عکس بود تا تک چهره هایی متعارف. البته این شیوه را قبلاً خانم زندی با همان تک چهره های متعارف به مدد نورپردازی در مجموعه عکس های اهل سینما به کار برده بود اما رویکرد اکوسالمی، بی واسطه تر و بی پیرایه تر و واقعی تر بود، هرچند دکوراتیوتر و رنگی تر هم بودند.این موضوعی کارشده و رویکردی تکراری به موضوع عکس است. می توان به مجموعه عکس های محسن راستانی با عنوان «مردم سرزمین ما» اشاره کرد که سیاه و سفید و با پس زمینه تخت، تحقیقی مردم شناسانه را با گروه های انسانی انجام داده است و بسیاری عکاسان دیگر.

● نمایشگاه نقاشی های سیدحسین فصیح، گالری هما

همه جذابیت غیرقابل مقاومت و امتیاز برجسته کار این نقاش جوان نورسیده در ترکیب یک رهایی و افسارگسیختگی (به قول آقای داود شهیدی در بروشور نمایشگاه) با تکلف در طرح و کاربرد رنگ و نقش و طراحی، در رسیدن به یک «سرخوشی کنترل شده» و بسامان در کمپوزیسیون های به ظاهر ساده اش است. در پس زمینه یی از نقوش پارچه، در سبک اجرایی تصویرسازی های قاجاری، و با استعانت از شعر و متون ادب فارسی و در متن تابلو، رقص و پایکوبی دو نفره (اغلب یک زن و مرد)، با لباس های پرنقش و پرداز از نقوش و بسیار الوان و قلم پردازی های بسیار دقیق و ظریف و مینیاتوری، رسیدن به ترکیب هایی دکوراتیو و چشم نواز است. نقاش همه قواعد پایه یی نقش پردازی و تصویرسازی قاجاری را هم رعایت کرده است؛ زمینه های تک رنگ از یک رنگ اصلی، تزیینات قرینه یی، پارچه های لباس از ترمه و الوان و پر از نقش و فیگورهایی که آزادانه و سرخوشانه با ساز و همه ابزار می رقصند و (به قول آقای شهیدی) گاه در سماع اند. همه اینها برای خلق یک کمپوزیسیون شالوده شکن و منطق شکن (و باز به قول آقای شهیدی) مالیخولیایی به کار رفته است.بنابراین کارهای آقای فصیح، جوری به هم ریختگی و واژگونی همه عناصر تشکیل دهنده یک مکتب صورتگری را با حسی از مضحکه و کاریکاتور به هم آمیخته و ترکیبی آشنا به چشم را دوباره بازسازی کرده است، جوری نگاه دوباره به یک مکتب و سبک، با شوخ طبعی و سبکی و لودگی و خلق دوباره اش از نگاهی مدرن و فارغ از همه گذشته و شالوده شکنانه و در ترکیبی از همه ویژگی های تصویرسازی و حاشیه نگاری و کاریکاتور اواخر عصر قاجار.

● نمایشگاه نقاشی های شاهو بابایی

با عنوان «کوه و عقاب»،گالری اعتماد

نکته جذاب و در واقع امتیاز در مجموعه نقاشی های این نقاش جوان ۳۰ساله، با سابقه یی چندساله در آموزش طراحی در شهر زادگاهش مریوان، تنها این نیست که پایه و نقطه اتکای نقاشی هایش بر طراحی استوار است بلکه بیشتر در این است که او رنگ و روغن را بر بوم، با تکنیکی شبیه به آبرنگ یا جوهر روی کاغذ به کار برده است. یعنی بافت کارهای فیگوراتیوش، با سطحی به ظاهر زبر و ناپایدار، حسی از کاربرد جوهر روی کاغذ دارد. کوه هایی کشیده و باریک و بلند و نوک دار به شکل هرم های تیز با خطوط سایه دار- شبیه جوهری که بر کاغذ کاهی پخش شده و سایه ایجاد کرده و حضور عقابی- با ماری بر پنجه ها- که می خواهد روی ستیغ این قله بنشیند، مجموعه کارهایش را تشکیل می دهد. تابلوها مونوکروم اند ، با رنگ مات (بنفش یا دودی) و گهگاه، سایه خورشید به شکل تاش هایی از زرد و یکدستی بافت تک رنگ پس زمینه با تک رنگ فیگورهای طراحی شده با خطوط سایه دار و لکه های غلیظ سیاه و تاریک، نوعی هماهنگی دلپذیر در تمامیت کارها ایجاد کرده است.

تنها مشکل کار در یکنواختی کارها است، گویی نقاش تنها همین یک منظره را در تعدادی کار تکثیر کرده است و این حسی از خستگی و ملال در بیننده ایجاد می کند، گویی حتی نقاش زاویه دیدش را هم تغییر نداده است و همین یک منظره را به دفعات و تنها در یک غروب ابری و سایه دار کشیده است.

● نمایشگاه چیدمان عکس مانیا اکبری

با عنوان «خانواده من» و «گرنیکای من»

دو مجموعه از کارهای تازه مانیا اکبری، دو چیدمان عکس متفاوت و مجزا اما در عین حال به هم پیوسته بودند. اولی در چند قطعه (پنج قطعه، هر کدام در چهار لته و یکسان و یک اندازه با اجرای مشترک و شبیه به هم) و متشکل از عکس و فتوکپی و چاپ شده به شکل دیجیتالی در قطع های بزرگ که شوخ طبعانه، پر از طنز و ظرافت به سرنوشت و زندگی خصوصی و ازدواج های خودش می پرداخت. هر کدام از قطعه های چندلتی متشکل بودند از عکس های خود مانیا اکبری (در زمان های مختلف از کودکی تا امروز)، پدر و مادر و شوهران و اسناد ازدواج و طلاق و در ترکیب با دوره های گذشته کارش تصویری از همان دوره، و در عین شوخ طبعی، دریغ و افسوس بر شکست های عاطفی و بی پرداختن به نوعی فمینیسم گل درشت، برخوردی «کیچ»گونه با موقعیت و شرایط خودش به عنوان یک زن، با همه بلندپروازی ها، خواسته ها، انتظارها و نیازها و کشف خودش به عنوان کسی که اکنون با تلخی و طنز به گذشته می نگرد. اما دومین چیدمان- که به ظاهر مستقل بود- مجموعه سه لتی و به هم پیوسته از صدها عکس یک اندازه از مراحل مختلف زندگی اش، بزرگ شدن، گشودن چشم به واقعیت، بازیگری، دوره های مختلف رشد فکری، دوستان، موقعیت های به دست آمده و ظرفیت های کشف شده و دستاوردهای هنری.

وقتی همه اینها را با هم با در نظر گرفتن ویدیو آرت های قبلی او، دوره عکس ها و دو فیلم بلندی که (همه درباره خودش) ساخته است کنار هم بگذاریم، به بیان هنری و شخصی از هنرمندی می رسیم که در واقع از خودش به عنوان موضوع و درونمایه کارهایش حرف می زند، یعنی رسیدن به نوعی «خودنگاری» با استفاده از همه شیوه های بیان هنری از نقاشی و عکس گرفته تا فیلم و ویدیو و حتی خود زندگی. طبیعی است که در این شیوه بیان، او همه پرسش های اساسی را هم مطرح می کند؛ از جست وجوی هویت و پایگاهش در جامعه تا کشف هویت فردی، جست وجوی فردیت و کلنجار رفتن با سنت ها و ارزش های متعارف و حتی پرداختن به نقص ها، کمبودها، به جنسیت و حتی نگاه و پرداخت هنری از بیماری اش. مانیا اکبری «خودنگاری» می کند و این خودنگاری را با همه وجوه، هویت و منزلت خود می کند و با طنز و شوخ طبعی و هر دم با تجربه های تازه و جسارت بیشتر. او خود به موضوع اصلی کار هنری اش بدل شده است.

● نمایشگاه طراحی های سیدامین باقری، گالری هما

اغراق و هجو به عنوان دو عنصر اصلی تشکیل دهنده طراحی های مدادی این طراح و نقاش جوان ۳۰ساله روی چوب و بسیار شبیه کارهای سال گذشته اش در همین نگارخانه با عنوان «پیاده روی با مغز» کارهای زنده یاد اردشیر محصص را برایم تداعی می کند. حالت های اغراق آمیز آد م هایش، نقوش متکلف و پرکار پیراهن ها و لباس های پرسوناژها، کمپوزیسیون آزاد و غیرمتعارف از قرار و جای گیری پرسوناژها، طرح عنصری یا فیگوری اضافی (مثل طراحی یک سگ در کنار آدم ها در حال پارس) برای تشدید خشونت یا تقویت لحن و روحیه هر نقاشی، کشیدن و طراحی پرسوناژها و دیگر نقوش به حالت واژگون و چهره هایی که با ترسیم دو سه بینی و دو سه چشم در روی صورت، جا برای تفسیر و تاویل و بحث درباره ماهیت و روحیه آدم هایش باز بگذارد، همه و همه از ویژگی های طراحی های او هستند. نه فقط اینها که روحیه و لحن حاکم بر هر پرده و تابلو، طراحی های کاریکاتورگونه دو سه دوره از کارهای محصص را تداعی می کند، به ویژه طراحی های دوره قاجاری و کاکتوس او را. تاثیر یا حتی تقلید را لزوماً به عنوان عنصری یا عاملی ضعیف در کارهای آقای باقری نمی دانم اما از تازگی و بداعت کار او کاسته است. هر چند می کوشد در جایی میان کاریکاتور و طراحی آزاد بماند و هر چند دستی قوی و محکم در طراحی دارد (و اینها را می شود در پرداز دقیق و مستحکم حالت آدم هایش دید و طراحی لباس ها و چتر یکی از فیگورها) اما این نوع رویکرد به طراحی و حفظ مرزبندی بین کاریکاتور و طراحی نیز تازه و بدیع نیست. اعوجاج صورت ها، کوشش برای درآوردن و ترسیم درون آدم ها، خشونت مستتر در فضا و حالت آدم ها، کمپوزیسیون مقطع و منقطع از قرار دادن آدم ها و پرسوناژ ها در سطح تماماً سفید چارچوب ها، فضاهای خالی در کنار کمپوزیسیون ها، فکرشدگی و منطق درونی کارها را نشان می دهد اما همه اینها در کارهای بسیاری دیگران- از دومیه بگیر تا محصص- را تداعی می کند.

● نمایشگاه نقاشی های مصطفی دشتی

خانه هنر

بازگشت به نقش (فیگور) و نقش پردازی (فیگوراسیون) در دنیای تجسمی مصطفی دشتی دست کم برای من که او را همیشه نقاشی پویا و جدی می دانم تعجب انگیز و غیرمنتظره نبود. پس از گذر از دوره های مختلف انتزاع (آبستراکسیون) یعنی گذر از دوره شهاب سنگ هایش و دوره دیگر که من آنها را «دورنماهای کیهانی» می نامم (و عمده کارهای عرضه شده در نمایشگاه فرهنگسرای نیاوران او را تشکیل می داد) و رسیدن به تابلوهای بزرگ و گسترده از ترکیب بندی (کمپوزیسیون) تاش های غنی از رنگ های غلیظ اما محدود یا شره های رنگ (قوسی از آبی، ابری از سبز یا رگه یی قرمز) در متن یکسره سیاه یا سفید، انتظار می رفت که یا به سوی نقاشی های یکسره تک رنگ برسد (همان طور که مثلاً خانم پری یوش گنجی در نمایشگاه سال گذشته شان در گالری دی رسیده بودند، یعنی کارهای تنها با طیفی محدود از بنفش ها) یا با افزودن عناصر و موتیف هایی تازه، یکنواختی پرسش برانگیز و سوءتفاهم زا (ی درجا زدن در یک سبک و دوره و تن به موفقیت بازار دادن) را برهم زند و مسیری تازه را انتخاب کند و نقاش از میان گزینه های مختلف چرخشی به سوی نقش پردازی را انتخاب کرد یا شاید زنگ تفریحی، استراحتی یا نوعی بازیگوشی جذاب شخصی را.

نمایشگاه تازه او این مسیر جدید را به شکلی جدی، نظریه پردازانه و پویا برای علاقه مندانش نشان می داد؛ چند تابلو از همان دورنماهای کیهانی و شهاب سنگ ها که به بیننده دوره های گذشته را یادآور می شدند، آغازگر نمایشگاه بودند و سپس چند تابلو از همان نقاشی ها با افزوده هایی از موتیف های برگرفته از طبیعت به شکل پرواز پرنده هایی که در متن تابلو، آسمان زیبای ابری را تداعی می کردند که نوعی ورود موتیف های نقش پردازی به دنیای انتزاعی او را نشان می دادند. اما مسیر تازه، دوره جدید یا زنگ تفریح نقاش، یکسره با تغییر مسیر و تغییر مصالح و سبک، نقاشی هایی بودند استوار بر طراحی های سیاه و سفید یا مونوکروم، با آبرنگ و جوهر در ترکیب با اکریلیک روی کاغذ، جهان طراحی هایی از طبیعت، درخت ها و بیشه زارها و جنگل ها، در شیوه یی که باسمه های ژاپنی یا چینی را تداعی می کردند و در ابعادی کوچک تر. ساخت و سازها و پرداخت ها تازه نبود و منظره ها با طراحی هایشان اتودهایی را

- انگار- تداعی می کردند، از نقاش که بعداً می خواهد آنها را در ساخت و پرداخت های جدی تر اجرا کند و حالا نقاش بزرگوارانه و جدی این اتودها را عرضه کرده است تا مسیر آینده را نشان دهد. در واقع اگر نقاشی باسابقه چون مصطفی دشتی این طراحی ها را عرضه کرده است پس حتماً آینده را باید در نظر داشت که آیا نقاش این مسیر را ادامه خواهد داد یا تنها توقفگاهی است برای استراحت، شیطنت، بازیگوشی و تمدید.

● نمایشگاه نقاشی های محمدرضا شاهرخی نژاد

گالری گلستان

شاهرخی نژاد عکاس، منتقد هنر، نقاش و محقق هنرهای تجسمی در دومین نمایشگاه انفرادی اش به عنوان نقاش (با ۳۱ سال سن نزدیک به ۱۰ سال حضور مستمر به عنوان عکاس و عکاس مطبوعاتی- دبیر عکس نشریات همشهری- ۱۰ سال حضور به عنوان منتقد هنر و چاپ کتابی که حاصل یک گفت وگوی مفصل او با بهرام دبیری نقاش است و به تازگی منتشر شده) و به دنبال نمایشگاهی که سال گذشته در همین گالری داشت در واقع خلاصی و رهایی اش را از تاثیر منوچهر معتبر اعلام می کند و هویت تازه اش را به عنوان یک نقاش بااستعداد به نمایش می گذارد. کارهای عکاسی شاهرخی نژاد (که عمده موفقیت او را شامل می شود) در بطن کار عکاسی برای مطبوعات کمتر تاثیر او را از این و آن در خود دارد اما کارهای نقاشی او شیفتگی اش را به سبک و سیاق منوچهر معتبر و تاثیر این نقاش برجسته را در شکل طراحی، تقسیم سطح تابلو به چند پلان و سطح در کاربرد تاش های تک رنگ و همنشینی رنگ های خالص و رنگین پالت متنوع معتبر، تکیه او بر موتیف های مشخص و مشترک (که در کارهای شاهرخی نژاد جغد و قیچی بودند) و کمپوزیسیون های مینی مال نشان می داد؛ تاثیری که حاصل دوستی، مداقه و نزدیکی منتقد و هنرمند بود اما کارهای جدید با حفظ بخشی از همان ویژگی ها؛ پس زمینه های تک رنگ یکدست با رنگ های گرم و اصلی، طرح های استیلیزه شده ساده (این بار باز از حیوانات، سگ و به خصوص یک سگ که بسیار هم تابلوی زیبایی از کار درآمده بود) و حفظ همان شوخ طبعی و طنز (که در نمایشگاه قبلی حاصل همنشینی جغدها با آدم ها و طبیعت بی جان ما بودند) به نقاشی های استیلیزه و ساده یی رسیده است و حضوری تازه را اعلام کرده است. در واقع شخصیت یک نقاش را شاهد هستیم که شوخ طبع و طناز است و از نقاشی کشیدن فارغ از ایسم ها و تاثیر از اینها و آنجا لذت می برد.

● نمایشگاه چیدمان پرستو فروهر

گالری طراحان آزاد

ایده تازه ساده و جذاب خانم فروهر به هوا کردن صدها بادکنک با هلیم و بالا رفتن آنها تا سقف بلند نگارخانه در حالی که هر بادکنک نامی دارد و نخ های آویخته اش فضای نگارخانه را هاشور می زنند مفهومی بی واسطه با سرعت انتقال بسیار سریع گویا و یک مشارکت جمعی واقعی بود و به تماشاگر یا در واقع شرکت کننده در این «اتفاق» ضربه می زد. سادگی فکر، سادگی اجرا، وهم آلود بودن فضا فرصت هر تفسیر و تاویلی را می داد، همان گونه که آدم از یک «اتفاق مفهومی» انتظار دارد. شاید این ایده در تاریخ هنر مفهومی تازگی نداشته باشد اما در فضای بسته و محدود یک نگارخانه تقابل ناگزیر رها بودن بادکنک ها اما در فضایی محدود تقابل شیطنت و بازیگوشی و رهایی و سرخوشی در قبال محدودیت این سبکبالی و تحت فشار بودن این سرخوشی همه مفهوم بنیانی و اصلی چیدمان را می سازد و اینها همه تازه وقتی مفاهیم اصلی خود را بسط می دهد که به نقش ها و طرح های روی بادکنک ها نگاهی بیندازیم. برای این نگاه باید نخی را پایین کشید و یک بادکنک فرارفته به بالا را تا سطح زمین پایین کشید و فرار و رهایی را به سطح زمین، به خاک آورد تا مفاهیم عمیق تر و گسترده تر این چیدمان را بهتر درک کرد. تقابل و تضاد این رهایی تخیل آزاد و کودکانه و رها در برابر واقعیت تلخ خاک، در اینجا و این زمان، حالا مفاهیمی گسترده تر و عمیق تر را هم تداعی می کند.

● نمایشگاه گروهی مجسمه سازان

گالری گلستان

مجموعه یی از تقریباً همه بضاعت مجسمه سازی ایران، جدا از بعضی کاستی ها (مثل شرکت دادن یک تندیس دیوارنگاری از کارهای قدیمی تناولی که انگار از انباری خاک آلود بیرون آمده بود) و تعدادی کارهای نمونه یی و همیشگی گروهی از مجسمه سازان (چند نمونه از کارهای زنده یاد ایرج زند، چند تا از مرغ های چوبی زنده یاد مهدی سحابی) و تعدادی از کارهای اخیر مجسمه سازانی که این اواخر نمایشگاه داشتند (چند اثر از برادران اسماعیلی شریف در نمایشگاه اثر و اعتماد، دو سه تا از کارهای خانم مهری از نگارخانه مهروا، دو سه تا از زنان یاسمن سینایی از فرهنگسرای نیاوران) و چند تا از فرشته های دلبر شهباز (از نمایشگاه خود گالری گلستان) بیننده علاقه مند به این حیطه از هنرهای تجسمی را خوشحال می کرد. هر چند مجموعه متنوع - جز یکی دو نام - چیزی تازه و غیرمنتظره نداشت و در واقع ترکیبی از همه کارهای نمونه یی همه اهل مجسمه در ایران بود، اما درست به همین علت، قدرت بیان، استحکام فنی و سبک کار و توانایی های هنرمندان شان را به خوبی نمایش می داد. تندیس های حجیم و تماشایی سیمین اکرامی (از مجموعه چوب های او که بهترین کارهایش هستند)، فلزهای ایرج زند که نمونه یی و جذابند، پاپیه ماشرمال فرشید مثقالی و تنوع رضایار احمدی را و قدرت و خلاقیت مریم سالور را.

اما همه اینها به کنار، یک اثر از خانم لاشایی، ترکیبی از سنگ و شیشه توانایی ایشان را در مجسمه نشان می داد و کارهای خانم گلی توکلی که همه از فلز بودند و محکم و با اطمینان و خوش قالب و زیبا و کارهایشان با منحنی و قوسی ها که دلبستگی هایشان را به اشکال سنتی تر و محافظه کارانه تر و توانایی فنی ایشان را اثبات می کردند. در واقع کشف این هنرمند، پس از سال ها که دست کم من کاری از ایشان ندیده بودم، مهم ترین دستاورد این نمایشگاه بود که با بیشترین تعداد کار هم در نمایشگاه حضور داشتند.

● نمایشگاه نقاشی های طاهره صمدی طاری

گالری دی

دومین نمایشگاه انفرادی این نقاش جوان ۲۸ساله - که پیشتر دو اثر از ایشان را در کاتالوگ های نمایشگاه های «نجوای رازها، زمزمه خیال ها» در مال گالری لندن و «ماسک های شهرزاد» در همین گالری دیده بودم - در واقع در ادامه همان سبک و سیاق و در تکامل و قدرت بخشیدن به همان شیوه بیان شخصی است. نقاشی هایی با زمینه سیاه و سفید و فیگورهای انسانی تک رنگ (یعنی عملاً کار با سه رنگ سیاه و سفید و زرشکی)، همه در فضایی محو و مه آلود و ناواضح، مثل عکس گرفتن از یک پرسپکتیو غیرفوکوس. با ایجاد فضاهایی پررمز و راز و پر از وهم و خیال، ترکیب بندی هایی از فضاهایی از نقش های انسانی و سازه های معماری در تقابل با فضاهای خالی و سفید. همه کوشش نقاش در این تقابل است؛ تقابل کانون های نقش و فضاهای خالی و تقسیم این تقابل دو انرژی در جای جای پرده های پر از سایه و پر از انرژی های مجهول و ناواضح و نیز گام زدن در میانه فضایی واقعی از یک دورنما یا منظره یی طبیعی و فضایی خیالی و وهم آلود و گهگاه حتی فراواقعی و حضور انسان (اغلب یک زن)، همیشه پوشیده در بالاپوش یا چادری بلند و نظاره گر این دنیای محو و ناواضح و اغلب محو در فضاهای سفید بین نقوش که عملاً کانون توجه بیننده را جذب خود می کند و اجازه می دهد به این تقابل توجه شود، چیزی مثل نگریستن از پشت یک شیشه مات کثیف (همچون دوره یی از کارهای عکاسی خانم شادی قدیریان - یا عکس هایی از پشت شیشه باران خورده عباس کیارستمی).

این جهان یکسره تیره و تار و مات و پر از انعکاس بیننده را یاد عکس ها و شیشه های عکاسی قدیمی می اندازد و جهانی مالیخولیایی را ترسیم می کند و خبر از ظهور نقاشی بااستعداد می دهد که در پی دستیابی به زبان و بیانی شخصی و خاص خود است.

● نمایشگاه نقاشی های پرویز کلانتری

نگارخانه شمس

رونمایی از دوره جدید کارهای پرویز کلانتری

هنرمند ۷۸ساله ما که روحیه و هنر و شکل و شمایل اش هیچ جور به سن و سال تقویمی اش نمی خورد و ۴۰-۳۰ سالی جوان تر و تر و تازه تر است، در یورشی جذاب دو وجه اصلی شخصیت اش را همزمان بروز داد و دوستدارانش را شگفت زده و احسنت گویان باقی گذاشت.

در نمایشگاه نقاشی های اخیرش در نگارخانه شمس - که اکثراً کارهای یکی دو سال اخیر بودند - دستاوردهای بازی هایش را با کاه و گل و خاک و کویر به نمایش گذاشت. جدا از یک کار سقاخانه یی، با همه مختصات کلاژهای سقاخانه یی کلانتری (ضریح و شبکه فلزی و دخیل و رنگ و کاشی و همه مختصات دیگر)، بقیه تابلوهای وسیع و گسترده او از ترکیب کاه و گل و رنگ، در واقع ادامه دهنده مسیر کارهای قبلی اش، منتها با تغییرات مختصر بودند؛ همان خاک و با همان رنگ، گنبدهای کاهگلی شبه روستایی و کویری، قوس ها و منحنی ها در سطح افق و ترکیب خط های منحنی و شکسته در ساختار افقی، همان دو رنگ و در واقع طیف خاکی ها و کرم های مات و درآوردن فضای کویر و صحرا و تغییرات مختصر در جهت استیلیزاسیون و حذف رنگ های اضافه و عملاً کاربرد یک رنگ و در چند اثر تازه، پیدا شدن خطوطی منحنی از آبی ها، یادآور آسمان و آب و آبی کاشی و بسیار مینی مال و رنگ سبز به جای طبیعت و سبزی و طراوت به شکل یک منحنی در وسط خاکی ها و کاربرد استادانه قطع های مربع یا نزدیک مربع و فضاسازی یگانه و گرم و زنده و نشانه مهارت و استادی در کار استادی که ۵۰ سال (نیم قرن،؟) است نقاشی می کشد و دست کم ۴۰ سالی است که با گل و خاک و رنگ بازی می کند.

نقاش، با همان روحیه شاد و باطراوتی که از او سراغ داریم و شوخ طبعی و رندی برخورد با مخاطبان، بردبارانه پیش هر کدام از تابلوها می ایستاد و به خیل علاقه مندانش توضیح می داد و از مینی مالیسم فعلی آثارش و حذف عناصر تزئینی قبلی و تبدیل دو جهان (خاک و کویر و خشکی به مثابه یک سطح تک رنگ و طبیعت و آسمان و تمدن در هیئت یک خط منحنی آبی یا رنگی) به شکل یک سطح و یک خط می گفت و آنچنان جدی و پایمرد و کوشا که انگار نه انگار که استاد پیشتر همه این کارها را کرده است و همه این راه ها را رفته است و در واقع آنچه قرار بود باشد، رسیدن به حداقلی در ویژگی دکوراتیو بودن آثار است و رسیدن به انتزاعی که خود او پیشتر تجربه اش کرده است و نمایشگاه، بیشتر مروری است جزیی بر حاصل نزدیک به ۵۰ سال بازی با کاه و گل و نوع سبک و شیوه او و دستاوردش در مکتب سقاخانه.

اما وقتی دو سه شب بعد، در یک دعوت خصوصی و فقط برای دوستانی اندک، بر بلندی یک جایگاه خطابه مانند، از ملال تکرار و دلزدگی اش از کار با گل و خاک گفت و علاقه اش به بازگشت بر کرباس و بوم و رنگ، از ملالی که تکرار سال ها کار در یک سبک و سیاق در او ایجاد کرده و شوق و ذوق تجربه جدید و آغاز دوره یی جداً شگفت زده مان کرد، هر چند دو اثری که رونمایی کرد بیشتر به شوخی های تصویری شبیه بودند که آثاری ایستا بر ذات خود و متکی بر کشفی تازه و جهانی نو. اثر عظیم سه لته یی اش، شوخی تصویری بانمکی بود از آدمی که طغیان کرده و حالا نزدیک به نیم قرن کار در یک سبک و روش، به همه آن سال ها می خندد و می شورد و جوانانه و جاهلانه، خیل علاقه مندانش را به سخره می گیرد. شوخی تصویری اش که آن را خود «صوراسرافیل» نامیده بود، پر بود از عناصری تزئینی، بازیگوشانه، با ساختاری شبه بدوی، از نقش و رنگ و دیو و پری و نشانه هایی تصویری از شهر امروز و زندگی امروزی اش، که سرخوشانه و شاد و شنگول بر موتیف ها و طرح های کاهگلی اش می رقصند و کاربرد همه نشانه های آشنا و یادآور شکل های مختلف خلق هنری، از رقص و پایکوبی و رنگ و دوربین و ویدئوآرت و... و اثر دوم اساساً شوخی با خودش بود و با زندگی موفق اش طی سال ها و اعتراض بر خودش و کشیدن خط بطلان بر حاصل عمر و نفرین بر خودش و سال ها خاموشی و تن دادنش به سنت و ارزش های سنتی که خودش طی نیم قرن از آنها پاسداری کرده بود و هر دو تابلو، تاریخ خرداد ۱۳۸۸ را داشتند و در واقع به جای نمایش شوخ طبعی و بازیگوشی، به مرثیه یی شبیه بودند از هنرمندی که حاصل عمرش را رضایت بخش نمی داند و فغان و غوغای درون را هنوز خالی نشده و آماده فوران می بیند و غمگنانه می گرید. حاصل این شب، تلخی گزنده یی بود بر دل و جان و اعتراض تلخ و رمانتیک که آدم را بیشتر شیفته او می کرد و وا می داشت که در مقام دفاع از حاصل عمر پربار استاد، دستاوردهای او را در نقاشی ۵۰ساله اخیر ایران برشمارد و بر منش و شخصیت او، بر جرات و جسارتش، بر شوخ طبعی و روحیه بازیگوش اش، بر جدیت و استواری و پایمردی اش، بر جست وجو و تکاپوی کمال گرایی اش آفرین بگوید.

حرف هایش - جدا از دو شوخی تصویری اش - مرا یاد جمله یی انداخت از زبان و دهان کمال الملک در فیلم زنده یاد علی حاتمی، در نمای آخر فیلم که به پیرمرد قالی باف گفت که همه عمر می خواسته به هنر آن قالی باف برسد و حالا استاد ما، امیدوارانه و بیدار و هوشیار، با کشف روحیه سرخوش و تجربه گرش، در جمع هنرمندان جوانی که با عکس و ویدئو و مفاهیم و چیدمان کار می کنند، اعلام می دارد تازه اول زندگی و عشق و سرخوشی است و تجربه گری و شورش و طغیان و حتی یک قدم فراتر می رود و بر گذشته خودش می شورد.

سوته دلی دامی است بر سر راه هنرمند و در واقع سدی بر تجربه گری و شروع مجدد اما همه ما که استاد را (فکر می کنیم که) می شناسیم، می دانیم که شوخ طبع و شیطان و بازیگوش و رند هم هست و رندی خود صنعتی است راهگشا برای شکستن سدها و گذر از موانع و شوریدن بر استقرارها و شوخ طبعی و رندی استاد در واقع بر جدی بودن او مهر تایید می زند و بر سختکوشی و لجاجت او بر شکستن سدها و مانع ها. همه ما که آن شب آنجا جمع بودیم و مجموعه یی از دگم ها و جبرها و تثبیت ارزش ها و ایده های یخ بسته و منجمد ذهنی، شورش استاد را حمل بر شوری کردیم که یکی از ما توانسته - به نمایندگی از همه ما - در خود متبلور کند و نه باجی به نسل جوانی که جدا از حضور منکوب کننده اش در مراکز هنری و خیابان های شهر، پیری ما را به رخ مان می کشد. نمایشگاه بعدی استاد ثابت می کند که او چگونه سستی و کاهلی و خسته دلی اش و خاموشی انتخاب کرده اش را کنار می گذارد و دور تازه یی از جوانی و سرخوشی «اندرون خسته دلش را به فغان و غوغا می آورد و از تله تکرار» می گریزد و خود را از «ترمزهای روانی» آزاد می کند.

این دو تابلوی شیطان و بازیگوش را تنها دو جذبه حاصل از «خودشکستن» می دانم و می نشینم به نظاره دور جدیدی از خلاقیت و اعتبار و کنکاش و تکاپو.

امید روحانی