یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
کوروش بزرگ
بیگمان، به باور بیشینهی ایرانیان فرهیخته و غالب مورخان منصف، «كوروش بزرگ» یكی از برجستهترین شخصیتهای تاریخ ایران است. بخشیدن چنین پایگاه و منزلتی به كوروش، نه صرفاً از برای فتوح درخشان و شتابناك او - كه این خود، نمودار هوشیاری و دانایی سیاسی و نظامی كورش و نشانهی توانایی والا و سامانمندی حكومتاش در ممكن ساختن اداره و تدبیر چنین قلمرو پهناوری است - بلكه از آن روست كه وی در طول دوران شهریاری خود، به شیوهای سخت انسانی و مردمدارانه رفتار و حكومت كرده بود؛ حقیقتی كه در غالب متون تاریخی بازتاب یافته و ملل بیگانه و حتا دشمن را به وجد آورده و آنان را ناگزیر به اعتراف ساخته بود.
چنان كه بابلیان در سدهی ششم پیش از میلاد، كوروش را كسی میدانستند كه صلح و امنیت را در سرزمینشان برقرار ساخته، قلبهایشان را از شادی آكنده و آنان را از اسارت و بیگاری رهانده است؛ انبیاء یهود (قومی كه در قرآن به خواست خداوند، سرور همهی مردم جهان دانسته شده و دیناش، توحیدی و وحیانی) وی را مسیح و برگزیدهی خداوند و مجری عدالت و انصاف میخواندند، و یونانیان كه كورش آنان را در كرانههای آسیای صغیر مقهور قدرت خویش ساخته بود - با وجود خصومتی كه غالباً با پارسها داشتند - در وی به چشم یك فرمانروای آرمانی مینگریستند.
«آخیلوس» هماورد ایرانیان در نبرد ماراتون، دربارهی كورش مینویسد:" او مردی خوشبخت بود، صلح را برای مردماناش آورد۱۳۳; خدایان دشمن او نبودند؛ چون كه او معقول و متعادل بود"؛ هردوت می گوید كه مردم پارس، كورش را پدر میخواندند و در میانشان، هیچ كس یارای برابری با وی را نداشت(هینتس، ۱۳۸۰، ص۱۰۰)؛ گزنفون مینویسد: "پروردگار كورش را علاوه بر خوی نیك، روی نیك نیز داده و دل و جاناش را به سه ودیعهی والای "نوعدوستی، دانایی، و نیكی" سرشته بود. او در ظفر و پیروزی هیچ مشكلی را طاقتفرسا و هیچ خطری را بزرگ نمیپنداشت و چون از این امتیازات خداداد جهانی و روانی برخوردار بود، خاطره و ناماش تا به امروز در دلهای بیدار مردم روزگار، پایدار و باقی است"(سیرت كورش بزرگ، ص ۴). وی می افزاید: «كدام وجودی مگر كورش از راه جنگ و ستیز صاحب امپراتوری عظیمی شده است ولی هنگامی كه جان به جان آفرین داد، همهی ملل مغلوب او را "پدری محبوب" خواندند؟ این عنوانی است كه به "ولی نعمت" میدهند نه به وجودی "غاصب" (همان، ص ۸-۳۶۷).
به هر حال آن چه درباره ی كورش برای محقق جای تردید ندارد، قطعاً این است كه لیاقت نظامی و سیاسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانیت و مروتی درآمیخته بود كه در تاریخ سلالههای پادشاهان شرقی پدیدهای به كلی تازه به شمار میآمد. كورش برخلاف فاتحانی چون اسكندر و ناپلئون، هر بار كه حریفی را از پای در میافكند، مثل یك شهسوار جوانمرد دستاش را دراز میكرد و حریف افتاده را از خاك بر میگرفت.
رفتار او با آستیاگ، كرزوس و نبونید نمونههایی است كه سیاست تسامح او را مبتنی بر مبانی اخلاقی و انسانی نشان میدهد. تسامح دینی او بدون شك عاقلانهترین سیاستی بود كه در چنان دنیایی به وی اجازه می داد بزرگترین امپراتوری دیرپای دنیای باستان را چنان اداره كند كه در آن كهنه و نو با هم آشتی داشته باشند، متمدن و نیمه وحشی در كنار هم بیاسایند و جنگ و طغیان به حداقل امكان تقلیل یابد.
درست است كه این تسامح در نزد وی گهگاه فقط یك نوع ابزار تبلیغاتی بود، اما همین نكته كه فرمانروایی مقتدر و فاتح از اندیشهی تسامح، اصلی سیاسی بسازد و آن را در حد فكر همزیستی مسالمتآمیز بین ملل مطرح كند، و گر چند از آن همچون وسیلهای برای تحكیم قدرت خویش استفاده نماید، باز از یك خودآگاهی اخلاقی حاكی است(زرینكوب، ص۱-۱۳۰). چنین است كه منش و شخصیت والا و انسانی كوروش، در عصری كه ویرانگری و خونریزی روال عادی شاهان خاورمیانه بود، ما را بر آن میدارد كه وی را یكی از برجستهترین مردان تاریخ ایران، بلكه جهان بدانیم.
از سوی دیگر، تلقی كسانی كه كارنامهی سیاسی و فتوح نظامی كوروش و جانشیناناش را در حد عملیاتی صرفاً كشورگشایانه و سلطهجویانه ارزیابی میكنند، دریافتی سطحی و دور از واقع، بلكه سخت بدبینانه است. در نگاه مورخان معاصر، رهاورد كلان و چشمگیر كوروش و دودمان شاهنشاهی وی (هخامنشی) برای جهان باستان، برپایی «نخستین دولت متمركز» در تاریخ است: دولتی واحد، مركزگرا و مداراجو كه بر اقوامی پرشمار و دارای تفاوتهای عمیق مذهبی و زبانی و نژادی، فرمان میراند.
آن چه كه هخامنشیان را در طول دویست و سی سال قادر به حفظ و تدبیر چنین حكومتی ساخت، مدیریت سیاسی برتر، انعطافپذیری ، تكثرگرایی و دیوانسالاری مقتدر این دودمان بود. بنابراین آن چه كه به عنوان دستاوردهای سیاسی و نظامی كوروش ستوده میشود، نه فقط از آن روست كه وی در زمانی اندك موفق به گشایش و فتح سرزمینهایی بسیار شده بود، بلكه از بابت «دولت متمركز و در عین حال تكثرگرایی» است كه او برای نخستین بار در تاریخ جهان باستان بنیان گذارد و كوشید تا بر پایهی الگوهای برتر و بیسابقهی اخلاقی - سیاسی، صلح و امنیت و آرامش را در میان اتباع خود برقرار سازد.
تاكنون بسیاری از مطالعات منطقهای نشان دادهاند كه اكثریت عظیم نخبگان اقوام تابعه، شاه پارسی را نه به چشم فرمانروایی بیگانه و جبار، بلكه تضمین كنندهی ثبات سیاسی، نظم اجتماعی، رفاه اقتصادی، و از این رو، حافظ مشاغل خود مینگریستند و می دانستند (ویسهوفر، ص۸۰).
بر این اساس، چشمپوشی از عملكرد كوروش و جانشیناناش در برپایی و تدبیر نخستین «دولت متمركز و در عین حال تكثرگرا» و تقلیل و تحویل كارنامهی آنان به «مجموعه عملیاتی كشورگشایانه و سلطهجویانه» كرداری دور از انصاف و واقعبینی است. آن چه كه از تاریخ خاورمیانهی پیش از هخامنشی بر ما آشكار است، این است كه گسترهی مذكور، در طول تاریخ خود، مركز و عرصهی جنگ و كشمكش هموارهی قدرتهای منطقه بوده و چه بسیار اقوام و كشورهایی كه در این گیرودار با ضربات دشمنان (مانند اورارتو و آشور) یا فروپاشی تدریجی (مانند مانا، كاسی، سومر) از میان رفته بودند.
اما با برآمدن هخامنشیان به رهبری كوروش بزرگ، مردمان و ملل خاورمیانه پس از صدها سال پراكندگی و آشفتگی و پریشانی ناشی از جنگهای فرسایشی و فروپاشی تدریجی، اینك در پرتو حكومت متمركز و تكثرگرای هخامنشی كه نویدبخش برقراری ثبات و امنیت در منطقه بود، بیدغدغهی خاطر از آشوبها و جنگهای پیایی مرگآور و ویرانگر، و بیهراس از یورشهای غارتگرانه و خانمان برانداز بیگانگان و آسوده از ترس اسارت و دربهدری و بردهكشی، به كار و تولید و زندگی و سازندگی میكوشیدند و اگر دولت هخامنشی به واسطهی شكوهگرایی و درایت خود، میراث تمدنهای پیشین و گذشته را پاس نمیداشت و در جذب و جمع و ارتقای آنها نمیكوشید، در هیاهوی هموارهی ستیزهجوییها و خودفرسودگیهای تمدنهای بومی، میراث گرانسنگ آنان به یكباره از میان میرفت و از صفحهی تاریخ زدوده میشد.
اگر تا پیش از این، آشوربانیپال (پادشاه آشور) افتخار میكرد كه هنگام فروگرفتن ایلام آن سرزمین را به «برهوت» تبدیل كرده، بر خاك آن نمك و بتهی خار پاشیده، مردمان آن را به بردگی كشیده و پیكرهی خدایاناش را تاراج كرده است (هینتس، ۱۳۷۶، ص ۱۸۶)؛ و یا سناخریب (پادشاه آشور) در هنگام چیرگی بر بابل اذعان میدارد كه: "شهر و معابد را از پی تا بام در هم كوبیدم، ویران كردم و با آتش سوزاندم؛ دیوار، بارو و حصار نمازخانههای خدایان، هرمهای آجری و گلی را در هم كوبیدم» "ایسرائل، ص۲۵"؛ كوروش در زمان فتح بابل افتخار میكند كه با "صلح" وارد بابل شده، ویرانیهایاش را "آباد" كرده، فقر شهر را "بهبود" بخشیده، "مانع از ویرانی" خانهها شده و پیكرههای تاراج شدهی خدایان را به میهن خود بازگردانده است)ایسرائل، ص ۲۱۸(. آیا این شیوهی درخشان و بیسابقهی كوروش در رفتار با اقوام مغلوب كه الگوی سیاسی - اخلاقی جدیدی را برای فرمانروایان و دودمانهای پس از خود برجای گذارد، نمودار سیاست و منش مردمدارانه و مداراجویانهی وی ، و نشانهی تحولی نو و مثبت در تاریخ و تمدن خاورمیانه نیست؟
چیكدهی سخن آن كه، هخامنشیان به پیشوایی كوروش بزرگ با برقراری نخستین حكومت متمركز و در عین حال تكثرگرا و مداراجو در منطقه، نظامی را پدید آوردند كه به گونهای بیسابقه، ثبات سیاسی، نظم اجتماعی و ترقی اقتصادی را برای اقوام تابعهی خود فراهم آورد و نیز، تمدنها و هنرهای فراموش شده، یا رو به انحطاط، یا زندهی اقوام بومی و پراكندهی منطقه را پس از جمع و جذب و ارتقا، در قالب هنر و تمدن شاهوار، نوین و مقتدر هخامنشی، محفوظ، بلكه جاودانه ساختند؛ در نگاه ما، جایگاه و منزلت والای كوروش و هخامنشیان در تاریخ و تمدن جهان باستان، از این بابت است.
داریوش کیانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست