دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

پرسیدن عیب نیست


پرسیدن عیب نیست

سخنی است معروف و مشهور از قدیم الایام که «پرسیدن عیب نیست» اما ندانستن عیب است

سخنی است معروف و مشهور از قدیم الایام که «پرسیدن عیب نیست» اما ندانستن عیب است! در این جمله شش کلمه‌ای معانی بسیار عمیق کاربردی فرهنگی و پرورشی نهفته که عمق اندیشه اندیشمندان کشورمان را به روشنی نشان می‌دهد. می‌گویند: «ندانستن» عیب است، یعنی همیشه «دانستن» برندانستن رجحان دارد! و می‌توان گفت: «دانستن» هنر است و ندانستن بی هنریست!

پرسیدن عیب نیست، به معنای آنست که نپرسیدن عیب است و نپرسیدن مساوی است با جهالت ودرجهل ماندن! لزوما کسانی که دچار بیماری غرور ونخوت گشته‌اند کسانی اند یقیناً «ندانستن» هایشان را هیچگاه نپرسیده‌اند! یعنی «پرسیدن» را عیب داسته اند و حال اینکه پرسیدن منطقاً عیب نیست که هیچ، بلکه حسن هم هست و ثواب و پرسیدن و پرسش، شرعاً و عرفاً و قانوناً «جرم» و کفر و عیب نیست! اولین پرسش راقم مقاله به عنوان یک شهروند عادی از مسوولین محترم این است که: چرا در کشور وجامعه اسلامی انقلابی آن هم انقلاب اسلامی که سی و سه سال از عمر شریف این نهضت اسلامی گذشته، هنوز واقعیت «زیر خط فقر» وجود دارد واصلاً این پدیده شوم «فقر» معلول کدام علت و علل است؟ آیا در فلسفه اجتماعی اسلامی «فقر» یک واقعیت طبیعی جوامع بشری از جمله اسلامی است؟

و از دیدگاه اسلام «طبقات اجتماعی» بدون حد و مرز وجود دارد یا از حد و مرزی برای سیستم «طبقاتی» جامعه معین و متصور و متعین است؟ آن طوری که صاحب این قلم به عین می‌بیند، مساله «فقیر» و «غنی» در کشور روز به روز تثبیت تر و محکمتر و طبیعی تر و نهادینه تر می گردد. فاجعه آمیزتر این که این فقر موجود مادی که درصد آن در جامعه برای شخص را قم معلوم و روشن نیست، اما فقر صرف و تنها نیست بلکه فقر موجود در جامعه فعلی ما همیشه با «فقر فرهنگی» و اخلاقی همراه بوده است یعنی یک «فقیر» دچار فقر مادی به مفاسد اخلاقی و فرهنگی نیز اغلب دچار می‌گردد که پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) فرموده‌اند: «لامعاش له لامعادله» یعنی هرکس معاشش لنگ شود؛ معادش، آخرتش نیز لنگ و خراب می شود، یعنی به گناه و معاصی دچار می گردد. تا آنجائی که ما شصت ساله ها یادمان است در گذشته یعنی از هفتاد و هشتاد سال گذشته، افراد و آحاد جامعه را به سه بخش طبقاتی به طور نظری معین کرده بودند، طبقه اول عبارت بودند از رجال حکومتی، تجار درجه یک و آمرین دولتی مثل وزرا، همچنین، ملاکین و زمین داران صاحب نسق و سند. طبقه دوم، کارمندان جزء و پائین‌تر از وزار و معاونین، و آموزگاران و کارمندان ادارات و بانکها بودند، که یک معلم و یک کارمند بانک با حقوق مثلاً سی صد تومان در ماه به خوبی زندگی می کرد و حتی در سوم و چهارمین سال کارمندی شان صاحب خانه نیز می شده‌اند. اما طبقه سه مشهور، طبقه سومی جامعه طبقاتی در ایران حدودیک هزار و سیصد و بیست تا ۱۳۵۷ طبقه سه معروف و مشهور بودند که، کارگران ساختمانی کارگران نانوائی ها، مهاجران جویای کار شهرستانها و روستاها در تهران و در دیگر شهرهای پرجمعیت، در یک کلام حدود نود درصدطبقه سومی ها کسانی بودند که شغل دولتی نداشتند و صاحب حرفه و فنی و سرمایه‌ای هم نبوده‌اند.

شخصاً یاد دارم که در اوایل انقلاب در بین تندروهای غیرمتمرکز که به هیچ گروه و حزبی و رهبرو مرجعی نیز آنچنان وابستگی نداشتند در سالهای ۵۶ تا دهه ۶۰ یک شعار تخیلی داشتند تحت عنوان «طبقه توحیدی» یا جامعه «بی طبقه توحیدی» که سوگمندانه درست عکس آن شعار پس از گذشت سی و چند سال تحقق پیدا کرده است به این معنا که بی طبقه که هیچ جامعه امروز ما از منظر مادی و فرهنگی و رفتاری تا هفت طبقه ارتقا پیدا کرده است!

این مسائلی یک واقعیت عینی وروشنی است که قابل کتمان هم نیست و حتی پنهان کردن و ناگفتن این واقعیت ها ستم بر کشور وانقلاب است و خیانت به خون مقدس شهدای گرانقدر انقلاب و دفاع مقدس.

چرا باید پس از سی و سه سال که از عمر و شریف انقلاب اسلامی مان می گذرد، محرومین واقعی جامعه بیمه همگانی کامل نشده باشند و اصلاً چرا نمی‌توانیم زشتی «فقر» را با آب همت و غیرت و فداکاری و مدیریت صحیح انقلابی بشوئیم وزبان یاوه سرایان بیگانگان را برای همیشه لال و بریده گردانیم؟

نویسنده : احمد علی فولادپور«راد»