پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

مثل کوهی بزرگ !


مثل کوهی بزرگ !
بر پاره های دلم
ـ بر هزار پاره دلم ـ
چنگ می زد
و قامت فرو ریخته ام را
در هم می شکست
نمی توانستم؛
می دانست ....
نمی توانستم تمامی حجمی را
که بر زانوان سست و شانه های لرزانم …

مثل کوهی بزرگ !

بر پاره های دلم

ـ بر هزار پاره دلم ـ

چنگ می زد

و قامت فرو ریخته ام را

در هم می شکست

نمی توانستم؛

می دانست ....

نمی توانستم تمامی حجمی را

که بر زانوان سست و شانه های لرزانم می افکند،

بر دوش کشم!

فراموش کرده بود که پیش از این

مرا،

ایمانی بخشد

مثل کوهی بزرگ !

نمی توانستم؛

می دانست...

فرح نیازکار