پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
آموخته های بی حاصل ما
توسعه، تغییر حال است به احسن الحال. دعای تحویل سال، دعای توسعه است. وقتی كه می خوانیم یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبراللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال، از او می خواهیم ما، خانواده ما، اداره ما، سازمانی كه در آن كار می كنیم، شهر ما، استان ما، كشور ما، جامعه ما، دولت ما، افكار ما، دید ما، بینش ما و دنیای ما را به بهترین شكل تغییر دهد و به بهترین احوال تبدیل كند. از او می خواهیم به ما كمك كند تا تغییر كنیم. ما را از لاكی كه در آنیم به در آورد و به بهترین موجود، مبدلمان كند و در یك كلام، ما را در همه ابعاد «توسعه» دهد.
او خودش نیز همین وعده را داده است، اما با یك شرط و شرط این است كه ما، ابتدا از درون و در درون خود تغییراتی بكنیم تا مستحق اجابت او شویم. ما ابتدا باید حركت كنیم و سپس از او بركت بخواهیم. برای حركت باید وسیله ای مطمئن فراهم كنیم، نقشه درستی داشته باشیم و جامعه ای همراه، هم رای و مسلط به راه. وسیله حركت، همان سازمان یا جامعه سیستم دار است. نقشه، برنامه ریزی است و همراهان، انسان های كاردان و حرفه ای هستند كه كار را نیمه كاره رها نكنند. این افراد هم در مدیریت و سازماندهی نقش دارند و هم در برنامه ریزی و هم در طی كردن راه. پس باید هم دانا باشند و هم توانا و هم متعهد و هم اهل سلوك و تعامل. تعامل یعنی ایجاد ارتباط درست و سازنده بین تولید منابع و مصرف آنها. تعامل یعنی رد و بدل كردن بهنگام اطلاعات مالی، كالا، مواد، مصالح، علم، تكنولوژی، فرآیند، روش، برنامه ریزی و تولید فكری در سازمان... و انجام همه این كارها برمی گردد به «انسان» انسانی كه برای كشیدن بار امانت او قرعه فال به نامش خورده است.
● پای بست بنای توسعه
ما با قافله تغییر و تحولات جامعه جهانی كه مدام در تاثیرگذاری و تاثیرپذیری از آنهاییم فاصله زیادی داریم. سازمان های ما كوچك و كم توان مانده اند و در صحنه های رقابت ملی و بین المللی بسیار آسیب پذیرند. كاركنان سازمان های ما برای استفاده كاربردی از تمامی ظرفیت های علمی تحصیل شده در مراكز علمی تربیت نمی شوند. دیدگاه سیستمی در سازمان ها وجود ندارد و تغییرات ضروری و چگونگی انجام آنها، به منظور بهبود مستمر كیفیت فعالیت های سازمان، هنوز امری غریب است و باور عام نیافته است.
به دلیل فقدان نیروهای با كیفیت و كاردان حرفه ای در جامعه جهت استقرار، راهبری، اجرا، حفظ و نگهداری سیستم های مدیریتی، با پروژه ها، براساس معیارهای پیشرفته و پذیرفته شده جهانی برخورد نمی شود. این حقیقت فهمیده نشده است كه بسیاری از كارهایی كه می كنیم، اعم از كوچك یا بزرگ، بااهمیت یا كم اهمیت، ماهیتی پروژه ای دارند و درك عمیق، از اهمیت نقش مدیریت پروژه در تقلیل زمان و هزینه و تضمین كیفیت پروژه، هنوز در كتاب ها است و به جامعه سرایت پیدا نكرده است.
باور عمیق به این حقیقت كه بزرگترین سرمایه سازمان ها نیروی انسانی آنها است، در حد تعارفات معمول روزمره مانده و در عمل، همانند بسیاری چیزهای دیگر، فهمیده نشده است. نه ریشه این مسائل به خوبی شناخته شده است و نه ضرورت ارتقای توانمندی و ایجاد شرایط لازم برای پایداری و ماندگاری سازمان هایی كه كار پروژه ای می كنند، به عنوان یكی از عمده ترین پتانسیل های كارآفرینی در كشور شناخته شده است. ابعاد مختلف فقدان نیروهای آموزش دیده حرفه ای اعم از نیروهای مدیریتی بالا دستی، اجرایی، عملیاتی، ستادی، خدماتی، فنی و پشتیبانی در كشور هنوز، نه به وسیله اشاعه دهندگان آن لمس شده و نه توسط منكرین آن به نقد كشیده است. اما متاسفانه به علل اصلی و راهكارهای برون رفت از این معضلات پرداخته نشده است.
از وجود ضعف قوانین حاكم در تبیین و تنظیم روابط درست بین دولت و اربابان صنایع و خدمات بسیار ناله می شود، اما ریشه های آن ناشناس مانده است. بسیاری از قوانین و آیین نامه های جاری در زمینه های امنیتی، اقتصادی، اجتماعی، مالی، بانكی و گمركی در كشور كه ماهیت ضدتوسعه ای دارند، دیری است كه به مجالس و محافل گوناگون راه یافته اند، اما ریشه یابی علل آنها از مرحله شناخت علت قریب فراتر نرفته است و بسیار زمان نیاز دارد تا به علت بعید برسد.
ضعف شدید و مزمن قوانین در كشور برای پشتیبانی از فعالیت های بخش خصوصی و نقش بی حد و مرز رقابتی دولت در حتی جزیی ترین فعالیت های مدیریتی، اقتصادی و اجرایی با این بخش بسیار مهم اجتماعی و همچنین نسبت به شدت مغشوش و وارونه نقش كنترلی دولت و مردم نسبت به یكدیگر، پرسشگر نبودن مردم و پاسخگو نبودن دولت، بیداد رشوه خواری، رانت خواری و سوءاستفاده از قدرت اموری نیستند كه حداقل بر منتقدین اجتماعی مستور مانده باشند.
در عصر ما كلیه مشاغل در سطح جهانی اعم از تولید یا خدمات از هر نوع كه باشند، اولا استاندارد شده اند و ثانیا از لحاظ شغلی، حرفه ای شده اند و دولت ها و قوانین شان هم به طور كامل در تمام صحنه های اقتصادی ملی و بین المللی، از اربابان صنعت و خدمات حمایت كامل می كنند. انجام كار حرفه ای در عصر حاضر، به شدت به داشتن دانش، ابزار، روش، تكنولوژی و مهارت فنی نیاز دارد. ما دانش را داریم، ابزار و تا حدی تكنولوژی را نیز می توانیم ولو به بهای گزاف از خارج بخریم و وارد كنیم. اما مهارت و روش را كه مطلقا به انسان برمی گردند نداریم و نمی توانیم آن را به سادگی به دست بیاوریم، ولی البته می توانیم آن را وارد كنیم، همان طور كه عرب ها از بركت دلارهای نفتی شان وارد كرده اند.
عمده درآمد را به دیگران داده اند و قدری هم كه با توجه به جمعیت شان بسیار بیش از نیازشان است، خود بهره مند می شوند. اما اگر ما بنا داشته باشیم كه خودمان كارهای خودمان را بكنیم، یك مسئله داریم و اگر بنا باشد دیگران كارهای ما را انجام دهند، موضوع به كلی متفاوت خواهد بود، یعنی ما با نوعی دیگر از مسائل مواجه هستیم. انجام هر كاری، حتی حركت از یك نقطه به نقطه ای دیگر، یك كار پروژه ای است، از دم كردن یك قوری چایی تا پخت كیك اتمی و فتح آسمان.
و مستلزم اعمال تغییر است. كار پروژه ای، هر چه كه باشد اولا نیاز به تشخیص و تبیین آنچه كه قرار است تغییر كند دارد. ثانیا چگونگی انجام تغییرات باید مشخص و به دقت تعریف شود. و ثالثا آنچه كه باید در عمل صورت پذیرد مشخص شود. اولی مربوط به مدیریت استراتژیك است كه براساس آن باید برنامه حركت استراتژیك روشن شود.
دومی مربوط به مدیریت پروژه است، كه داستانی بسیار وسیع و شنیدنی دارد و در كشورهای پیشرفته شاید، بزرگترین بها به آن داده شده است. و سومی مربوط می شود به مدیریت عملیات كه آن هم به نوبه خود دریایی مطلب به آن وصل می شود. ما به دلیل نپرداختن به امر آموزش و تربیت نكردن نیروهای حرفه ای مورد نیاز در كشور، انجام كارها را، آنقدر در نظرگاه خود و مردم عادی آسان كرده ایم تا هركس بتواند به راحتی خود را واجد همه شرایط لازم برای دخالت در اموری كند كه هیچ مهارت و تبحری در آن ندارد و اصلا هم به فكر كسب مهارت نیفتد.
شناخت لطمه ها و خساراتی كه از این رهگذر متوجه سرمایه های ملی شده و همچنان می شود، نیاز به یك بررسی عمیق و جداگانه دارد كه اگر عمری باقی بود به آن خواهیم پرداخت. تقریبا متوسط عمر ما، بازماندگان مدیران در دولت و بخش خصوصی اعم از تولید یا خدمات و غیره در كشور حدود ۵۰ سال است. این بدان معنی است كه هر كدام از ما به طور متوسط ۲۵ سال از عمر خود را صرف آنچه كه می بایستی می كردیم، نكرده ایم. ما به جای اغتنام فرصت آن را سوزانده ایم.
آنان كه رفتند شاهد مرگ آرزوهایشان شدند و ما كه مانده ایم از آنچه كه می بینیم رنج می كشیم. ما به جای آنكه سیستمی عمل كنیم هیاتی عمل كرده ایم. و علت اینكه در قفس تنگ دنیا به رنج افتاده ایم آن است كه از شكر نعمت فرصت هایی كه در باغ داشته ایم غفلت كرده ایم. به عبارتی كفران نعمت كرده ایم و به مشكل افتاده ایم. گرفتاری این است كه، در حالی كه دنیا به شدت در مسیر ارتقای توانمندی و پایداری سازمان های حرفه ای و سالم سازی محیط های كاری و قرار گرفتن در مسیر توسعه پایدار است ما، برای ارتقای توان خود، قدمی برنداشته ایم. این همان تغییر كیفی بوده است كه ما می بایستی در نفس خود می كردیم تا جامعه ما مستحق رحمت تغییر او شود.
● فاجعه ای به نام كنكور
هیچ وقت به فكر این موضوع نیفتاده ایم كه آن همه رنج و زحمتی كه از ابتدای تحصیل فرزندانمان تا به اصطلاح فارغ التحصیلی شان كشیده ایم و می كشیم، به همراه هزینه هایی كه پرداخته ایم چرا عقیم است و بالندگی ندارد. همه می دانیم برای آماده شدن فرزندانمان در محشر كبرای كنكور، خانواده ها چه رنجی می كشند و چند بار زیر بار دردش می زایند به این امید كه در یك زمان چندساعته و در یك نبرد كاملا اتفاقی و نابرابر، سرنوشت گلادیاتوری را كه طی چند سال به جان پرورده اند، در قفسی به نام كنكور با شیر درنده ای كه میزان درندگی اش غیرقابل پیش بینی است برای همیشه تعیین كنند و اگر برنده شد، تازه او را به انبوه جمعیتی بسپارند كه از آموخته هایش نمی تواند استفاده كند. بعضی ها می گویند و حساب هم می كنند كه خانواده ها هرساله حدود ۵۰۰ میلیارد تومان برای این روز بی حاصل هزینه می كنند.
بعضی ها این حساب را به ۱۷۰۰ میلیارد تومان می رسانند و برخی به ۲ هزار میلیارد تومان. اما بیایید ما روی هزار میلیارد تومان توافق كنیم و آن را با نتیجه ای كه می گیریم مقایسه كنیم. این نبرد بی حاصل متاسفانه از روزهای آغازین تحصیل فرزندانمان شروع می شود و در روز كنكور به اوج خود می رسد. در مقایسه با كشورهای پیشرفته كه اغلب ما شاهد آن هستیم، قطره ای است در مقابل دریا. گردش كار مالی سالیانه بزرگترین سازمان های اجرایی، كه ما فارغ التحصیلان دانشگاه ها، سیاستگزاران، مدیران و گردانندگان آنها هستیم، اگر صرفا ایرانی باشند و به تنهایی كار كنند، به طور متوسط به زحمت به یك بیستم میلیارد دلار می رسد. یعنی حدود ۴۰ میلیارد تومان در سال است.
این رقم در مقابل ارقام مطرح در سطح جهانی كاهی است در مقابل كوهی و آنانی كه با حساب و كتاب آشنایند، هم می دانند كه با آن هزار میلیارد تومان چه می توان كرد و هم با آن ۴۰ میلیارد تومان چه نمی توان كرد.
عبدالعظیم گلچین
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست