چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
تبیین و تحلیلی بر آرای فیلسوفان عقل گرا و ناعقل گرا
جامعة علمی، بنا به نظر عقلگرایان دارای روش علمی است، ولی ناعقلگرایان وجود چنین روشی را منکرند. در این مقاله وجوه اختلاف نظر عقلگرایان و ناعقلگرایان با اشاره به چهرههای اصلی این دو جریان توضیح داده شده و سپس دیدگاههای آنان درباب عقلانیت بیان شده است. پوپر ازجمله عقلگرایان و کوهن ازجمله ناعقلگرایان است که دیدگاههای آنها به اجمال بیان شده است.
جامعة علمی عقلگرا تصور میکند واجد روش علمی است. این روش علمی را منطق توجیه به وجود میآورد. منطق توجیه، فنی است برای ارزیابی عینی مزیتهای نظریههای علمی. برخی مدعیاند منطق توجیه، منطق کشف را نیز شامل میشود، یعنی در کشف نظریات جدید به دانشمندان کمک میکند. برای مثال دیدگاه یک عقلگرا مانند کارل پوپر (K. Popper) نسبت به علم این است که میگوید: تاریخ علم مانند تاریخ تمام تصورات بشری، تاریخ خوابهای تعبیر نشده، سرسختیها و خطاها است. امِا شاید علم تنها فعالیت بشری باشد که به طور نظاممند مورد نقّادی قرار گرفته و غالباً تصحیح شده است؛ در حالی که در سایر زمینهها تغییر وجود دارد ولی به ندرت پیشرفت است. (پوپر: ۱۹۶۳، ص ۲۱۶)
پیشرفتهای بزرگ علم جدید و به خصوص فیزیک این تصور از علم را در دورهای غالب کرده بود. اخیراً این تصور از سوی بسیاری از مورّخان، جامعهشناسان و فلاسفة علم مورد انتقاد قرار گرفته است. به طور مثال پی. کی فایرابند (P. K. Feyerabend) باورهای تلویحی این تصور را نه تنها غیرموجه بلکه مضّر میداند. تغییر نظریهها و نظامها نشانگر غلطبودن این طرز تفکر است.
● مدلهای عقلانی تغییر علمی
مدلهای تبیین تغییر علمی دو قسم است: مدلهای عقلانی (rational models) و مدلهای ناعقلانی (irrational models). مدلهای عقلانی میگویند تغییر علمی به طور عقلانی قابل تبیین است؛ حال آنکه مدلهای ناعقلانی این دیدگاه را نمیپذیرند. یک مدل عقلانی دربرگیرندة دو عامل است: اول، هدف مشخصشده برای علم، دوم، اصل یا اصولی که مشخص شدهاند تا نظریههای رقیب با ملاحظة آنها مقایسه شوند. این دو عامل را نیز عقلگرایان قبول ندارند. یک تفاوت عمده بین عقلگرایان و ناعقلگرایان این است که عقلگرایان عوامل درونی را مدِ نظر دارند. عوامل درونی ناظر به این معنا است که به طور مثال این نظریه از نظریة دیگر بهتر است. صرفاً بهتر بودن یک نظریه نسبت به نظریة دیگر در نظر است. عقلگرایان عوامل بیرونی (external factor) را اصلاً مدِ نظر ندارند؛ عواملی چون تبلیغات، عوامل جامعهشناختی، عوامل روانشناختی و غیره. اینها در واقع، عواملی غیرعلمی هستند.
تبیین عقلانی عقلگرایان با عوامل بیرونی سر و کاری ندارد. پوپر، لاکاتوش (Lakatos) و لائودن (Laudan) از جمله مهمترین عقلگرایان هستند. البته باید این نکته را در نظر داشت همیشه تغییر، نیازمند تبیین نیست. گاهی عدم تغییر، به تبیین نیاز دارد.
پیشفرض عقلگرایان، عدم پذیرش تبیین روانشناختی و جامعهشناختی است. گفتیم عقلگرایان عوامل بیرونی را در تبیین دخالت نمیدهند. آنها تنها در صورتی که رفتار دانشمندان از مدل عقلانی منحرف شده باشد، تبیین روانشناختی و جامعهشناختی را مناسب میدانند. حتی کسانی که مدل عقلانیِ تغییرِ علمی را پذیرفتهاند چندان خام نیستند که معتقد باشند همة تغییرات علمی به طور عقلانی قابل تبیین است؛ یعنی عقلگرایان خود نیز باور ندارند همة تغییرات علمی را بتوان به طور عقلی تبیین کرد. آنها هم میپذیرند تغییراتی وجود دارد که تنها با ارجاع به عوامل بیرونی قابل تبیین است. بدینسان، پیشفرض عقلگرایان این است که تبیین روانشناختی و جامعهشناختی تنها زمانی کارا است که شخصی که رفتارش تحت بررسی است از هنجارهای مدل عقلانی منحرف شده باشد.
تبیین غیرعقلانیِ تغییرِ علمی، تغییرِ علمی را با مراجعه به عوامل خارجی تبیین میکند. به طور مثال، برخی ناعقلگرایان میگویند بهترین تبیین از رفتار علم از خلال مدل بازی نظریهها به دست میآید که در آن دانشمندان را افرادی لحاظ میکنند که در تلاش برای افزایش اعتبار خود در جامعة علمی هستند. دانشمندان برای بالا بردن اعتبار خویش در جامعة علمی، نظریهها را مطرح میسازند. برخی دیگر، تغییرات عمده در علم را تأثیر علّی تغییر در سازماندهی شیوههای تولید در جامعه میدانند. چنین تبیینهایی به ظاهر نامعقولاند، زیرا به نظر میرسد آنها هیچ نقشی برای به کارگیری روشهای علمی در تصمیمات جامعة علمی قائل نیستند.
این اعتقاد و باور، بیشتر ناعقلگرایان را به سمت ناعقلگرا بودن سوق داده است که برنامة عقلانی در غلبه بر موانع اصلیاش شکستخورده است. یکی از موانع عقلگرایی عبارت است ازاینکه مدل عقلانی ممکن است با این چالش مواجه شود که با تاریخ علم منطبق نباشد، یعنی یک مدل مشخص نیازمند آن است که تقریباً تمام تغییرات را تفسیر کند. اگر کسی شجاعت داشت بررسی میکرد جامعة علمی چقدر از عهدة این کار برآمده است.
عقلگرایانی مانند لاکاتوش معمولاً اینگونه استدلال میکنند علم پیشرفته، برای مثال فیزیک قرن بیستم، اساساً موفق است. این موفقیت تنها با این پیشفرض، قابل تبیین یا پذیرفتنی است که برخی مدلهای عقلانی، درست هستند. با توجه به این استدلال اگر یک مدل مشخص به نظر مناسب نرسد باید آن را کنار گذاشت و مدل دیگری را برگزید. این دیدگاه که چالشهای جدِی در برابر عقلگرایان به وجود آورده است مدعی است هر مدل عقلانی متضمن پیشفرضهای پنهانی است که توجیه ناپذیرند. به عبارت دیگر، جالبترین مواجهه علیه موضع عقلگرایی این نیست که یک مدل خاص را ناموفق بدانیم بلکه این است که هر مدل عقلانی پیشفرضهایی غیرقابل دفاع دارد.
در مجموع باید بین دو نوع حمله به موضع عقلگرایی تفکیک قائل شد. دستة اول حملاتی است که نیوتن اسمیت آن را حملههای ملالآور (boring attacks) میخواند. این حملهها توسط کسانی صورت میگیرد که کلّیت مدل عقلانی را پذیرفتهاند. امِا این افراد نسبت به عمل علمی واقعی بدبین هستند. یعنی معتقدند تغییر علمی بسیار بیش از آنچه توسط جامعة علمی پذیرفته میشود تحت تأثیر عوامل غیرعقلانی است؛ بدین معنا که آنها معتقدند فقط برخی از تغییرات با ارجاع به عوامل بیرونی قابل تبیین است و نه همة آنها. دسته دوم، حملات هیجانانگیزی (exciting attacks) خوانده میشود، یعنی حمله به امکانِ تغییرِ عقلانی. این نوع حمله مبتنی بر این ادّعا است که پیشفرضهای هر مدل عقلانی، غیرقابل دفاع است. (نیوتن اسمیت، ۱۹۹۱، ص ۸)
● قیاسناپذیری نظریهها
عقلگرا اصول خاصی را بیان میکند که مزیتهای نسبی نظریهها را با توجه به شواهد موجود، ارزیابی عینی میکند. یک عقلگرا اصولی را برای مقایسة دو نظریه در اختیار ما میگذارد. در مقابل، مشخصة ناعقلگرایانی مانند تی. اس. کوهن (T. S. Kuhn) و فایرابند، این ادعا است که چنین کاری اساساً غیرممکن است. مثال مورد علاقة کوهن برای قیاسناپذیری نظریهها، رویارویی دو شخص میباشد که یکی قائل به مکانیک نیوتنی و دیگری مکانیک نسبیگرا است. هر چند این دو نفر مطالب خود را به یک زبان بیان میکنند و تا حدودی زیاد واژگان مشابهی به کار میبرند. امِا نمیتوان نتیجه گرفت اینها معانی مشابهی را از این کلمات اراده میکنند. هنگامی که معانی کلمات مشابه نباشد، دیگر نمیتوان آنها را با هم مقایسه کرد. بنابراین، هم کوهن و هم فایرابند از قیاسناپذیری نظریهها، نظریة نسبیگرایی صدق را نتیجه میگیرند، یعنی از آنجا که نظریهها با هم قیاسناپذیرند، صدق هم نسبی است. به عقیدة فایرابند هیچ حقیقتی مستقل از نظریههای ما وجود ندارد.
● هدف فعالیت علمی
عقلگرایان ابتدا باید مشکل قیاسناپذیری را حل کنند و سپس ادعای خود دربارة هدف فعالیت علمی را توجیه نمایند. آنها باید توجیهی عقلانی برای این مدعا فراهم آورند که اصول مقایسه به هدف بستگی دارد. این مستلزم آن است که نشان دهند به کارگیری این اصول شانس رسیدن به هدف را بیشتر میکند. چنانچه بیان شد، عقلگرایان قائل به قیاسپذیری هستند. قیاسپذیری به اصولی نیاز دارد. عقلگرایان غیر از اینکه باید این اصول را به دست دهند، باید هدفی را نیز برای علم مشخص کنند. اصولی را که عقلگرایان برای قیاس ارائه میکنند باید در راستای آن هدف باشد، یعنی با استخدام آن اصول، چنین هدفی محقق شود. عقلگرایان مایلند رئالیست باشند و دیدگاه رئالیستی در علم دو مدعا را شامل میشود:
۱) نظریهها بسته به اینکه جهان چگونه است، درست یا غلط هستند. به بیان رئالیستها جهان هرگونه باشد نظریهها را میتوانیم متّصف به صدق و کذب یا درست یا نادرست بنماییم.
۲) فایدة فعالیت علمی کشف حقایق تبیینی دربارة جهان است، یعنی فعالیت علمی ما حقایق عالم را کشف میکند. هدفی که یک عقلگرا برای علم ارائه میدهد عبارت است از نزدیک شدن به حقیقت. بیان این هدف برای علم پذیرفتنی است تنها اگر مفهوم نزدیک شدن به حقیقت، معقول باشد.
تلاش پوپر برای تبیین مفهومی که آن را واقعنمایی (verisimilitude) میخواند به شکست انجامیده است. پوپر هدف علم را واقعنمایی میداند و واقعنمایی چیزی شبیه به نزدیک شدن به حقیقت است. نیوتن اسمیت معتقد است این تلاش پوپر شکستخورده است و وی نتوانسته اثبات کند هدف علم چنین چیزی است. شکست تلاشهای جدیدتر برای ارائه تقریری از این مفهوم، ناعقلگرایان را مسدود کرده است. این شکست در برخی مواقع تا بدان اندازه است که بعضی عقلگرایان مانند لائودن در پی آن بودند مدلهایی را مطرح کنند که هدف علم را چیزی غیر از صدق یا نزدیک شدن به صدق قرار میدهد. (لائودن، ۱۹۷۷)
مهمترین مشکلات عقلگرایی آن است که: اولاً هدف علم چیست؟ حقیقت یا نزدیک شدن به حقیقت، آیا میتوان هدف دیگری برای فعالیت علمی قائل شد؟ دوم آنکه اگر هدف دیگری به جز نزدیک شدن به حقیقت قابل قبول نباشد آیا میتوان تبیینی کافی و درست از این مفهوم ارائه نمود؟
● اصول مقایسه و تاریخ واقعی علم
به فرض اینکه عقلگرا بتواند ادعاهایش را دربارة هدف فعالیت علمی اثبات کند گام بعدی فراهم آوردن توجیهی عقلانی برای مجموعهای خاص از اصول مقایسه است که در مدل به کار گرفته شده است. برای نمونه، اصولی را که پوپر برای مقایسة دو نظریه مطرح نموده است، ارائه میکنیم، این اصول عبارتاند از:
T۲ بهتر از T۱ است اگر و تنها اگر:
۱) T۲ محتوی تجربی بیشتری از T۱ داشته باشد.
۲) T۲ بتواند موفقیتهای T۱ را تبیین کند.
۳) T۲ هنوز ابطال نشده باشد ولی T۱ ابطال شده باشد.
برای توجیه عقلانی این اصول باید نشان دهیم آنها با هدف معینی به گونهای مناسب مرتبطاند. اگر اصول مقایسه به کار گرفته شود، معقول است که معتقد شویم واقعنمایی T۲ بیشتر از T۱ است.
شکست پوپر، شکست بسیار ناخوشایند و بدی است، زیرا هیچ دلیلی وجود ندارد نظریههایی که براساس این اصول انتخاب میشوند از نظریههای دیگری که رد میشوند، واقعنمایی بیشتری داشته باشند. مشکل عمومیتری نیز در مورد توجیه اصول مقایسه وجود دارد که تنها منحصر به پوپر نیست. این مشکل عمومی به طبیعت توجیه مربوط میشود. برخی مانند پوپر، کوشیدهاند اصول مورد علاقة خود را غالباً و اگر نه در همة موارد، با روش فلسفی یا پیشینی توجیه کنند.
به طور خلاصه، تفاوتهای عقلگرایی و ناعقلگرایی عبارت است از اینکه مدافع یک مدل عقلانی باید چهار کار را انجام دهد:
۱) استدلال قیاسناپذیری را که از سوی ناعقلگرایان ارائه شده، رد کند؛ به این ترتیب که نشان دهد نظریهها قابل قیاساند.
۲) هدف را توجیه کند؛ به بیان دیگر، هدف مشخصی را برای علم ارائه نماید و سپس این هدف را تبیین کند.
۳) مجموعهای از اصولی را که به لحاظ عقلانی توجیهپذیرند برای مقایسة مزیتهای نسبی نظریهها ارائه کند.
۴) دامنهای را مشخص کند که تغییر علمی واقعی به آنجا که رسید به مدل عقلانی ایدهال نزدیک شود. البته، ناعقلگرایان موضع خود را بر این ادعا مبتنی میکنند که عقلگرایان در انجام سه مرحلة اول شکست خوردهاند. آنها معتقدند عقلگرایان در گام چهارم نیز با شکست مواجهند. ولی، شکست گام چهارم را استدلال مستقلی علیه عقلگرایان به حساب نمیآورند، زیرا شکست عقلگرایان در برداشتن این مانع با شکست آنها در از میان بردن سه مانع نخست، به سهولت تبیین میشود.
یکی از پیشفرضهای مهم عقلانیت، رئالیسم است. در حقیقت، رئالیسم عقلگرایان در برابر ابزارانگاری و نسبیگرایی مطرح شده است. باید دانست، رئالیسم از سایر رقبایش بهتر است. معضل اولیه نظریة ابزارانگاری این است که دیدگاهی غیرقابل قبول در رابطة بین نظریه و مشاهده را پیشفرض گرفته است. نظریه باید بر مشاهدهها مبتنی باشد. ابتدا ما یک مجموعه از چیزها را مشاهده میکنیم، سپس آنها را در کنار هم قرار داده و یک نظریه را از دل آنها بیرون میآوریم.
تعبیر مشاهدهای مشخصاً به مشاهدة ما راجع است. تعبیر نظری با یک واژه نظری سر و کار دارد. پوزیتیویستها و نئوپوزیتیویستها معتقدند اصطلاحاتی که در علم به کار میروند یکی از دو قسم بالا هستند. جملات مشاهدهای، جملاتی هستند که فقط از تعابیر مشاهدهای (O-terms) استفاده میکنند، جملات نظری، جملاتیاند که در آنها هم تعابیر نظری (T-terms) به کار رفته و هم احتمالاً تعابیر مشاهدهای.
نظریةپردازی عبور از شواهد و قراین به سمت کلیسازی است. پیشفرضش این است که مشاهده مبتنی بر نظریه نیست و با پیشفرض نظریه انجام نمیشود. نسبیگرایان برخلاف ابزارانگارها معتقدند، میتوان صدق یا کذب را به جملات نسبت داد، هر چند صدق بسته به نظریه است نه ارتباط بین نظریه و حقیقت مستقل. ابزارانگاری بر این باور است که جملات در واقع ابزار کار ما هستند. نسبیگرایان معتقدند صدق و کذب داریم و به همة جملات میتوان صدق و کذب را نسبت داد، ولی صدق وابسته به نظریه است و نه مشاهده و وقایع بیرونی.
● رئالیسم در مقابل ابزارانگاری
رئالیسم بر دو قسم است:
۱) رئالیسم کلی و همهگیر،
۲) رئالیسم حداقلی.
رئالیسم کلی در باب همة جملات علمی معتقد به رئالیسم است. رئالیسم حداقلی در مورد برخی جملات اعتقاد به رئالیسم دارد. رئالیسم حداقلی از دو طرف مورد حمله قرار گرفته است: یکی، از سوی ابزارانگاری و دیگری از طرف نسبیگرایی. ابزارانگارها ارزشیابی نظریهها با مقولات صدق و کذب را اصلاً نامناسب میدانند. نسبیگراها کارایی مفهوم مطابقت و صدق را که توسط رئالیست حداقلی به کار گرفته میشود، منکر هستند؛ یعنی صدق را مطابقت با واقع نمیدانند. در رویکرد ابزارانگارانه، نظریهها نمیتوانند تبیین کنند چرا که تبیین کردن یک تغییر در سیستم، نیازمند دانستن اموری در مورد آن سیستم است و این به معنای کشف حقایقی دربارة آن سیستم است؛ این در حالی است که ما میتوانیم کشف حقایق را در خصوص سیستم صورت دهیم.
▪ نسبیگرایی
در تفکر نسبیگرایانه، صادق تا حدودی یا کاملاً بستگی دارد به چیزی مانند رویکرد اجتماعی شخصی که فرضیه یا نظریه شخصی را میسازد؛ یعنی صدق و کذب نظریه شخص به خود شخص بازمیگردد. بنابراین با تغییر سن، تغییر جامعه، تغییر نظریه و سایر چیزها آنچه صادق است تغییر میکند.
رئالیسم و وجودشناسی
پیش فرض وجودشناختی رئالیسم، وجود عالَمی است که جملات وقتی صادقاند که با آن منطبق باشند؛ یعنی عالمی در خارج وجود دارد و ما وقتی میتوانیم جملات خود را به صدق متّصف کنیم که با آن پیش فرض منطبق باشند.
▪ رئالیسم معرفتشناختی
رئالیسم یک پیشفرض معرفتشناختی دارد؛ یعنی دلایل خوبی میتوانیم ارائه دهیم برای اینکه یکی از دو نظریه رقیب صادقاند یا به صدق نزدیکترند.
● عقلگرایی پوپر
مطابق نظر پوپر هدف علم، صدق است امِا وضعیت علمی یک جهل است، زیرا ما هیچگاه مجاز نیستیم ادعا کنیم صدق یک نظریه یا فرضیة علمی را میدانیم. پوپر از این موضع نیز فراتر رفته و انکار میکند که ما بتوانیم صدق پایینترین گزارش مشاهدهای را بدانیم وی در ادامه میگوید از آنجا که فقط استدلالهای قیاسی از مشروعیت برخوردارند و استدلالهای استقرایی هیچگونه مشروعیتی ندارند، روش علم جمعآوری شواهد نیست بلکه حدس و ابطال است.
نظریة پوپر در باب عدم امکان دسترسی به صدق، او را به این سمت سوق میدهد که در هدف علم تجدیدنظر کند و هدف علم را نزدیک شدن به صدق بداند. نزدیک شدن به صدق، در اینجا به واقعنمایی نظریه تفسیر میشود. از نگاه پوپر، هدف علم، تولید حقایق تبیینی است. پوپر مکرراً بیان میکند که ملاکی برای صدق وجود ندارد. وی دو استدلال علیه امکان وجود ملاک صدق ارائه میکند: استدلال نخست به این ادعای غیرقابل مناقشه مربوط است که نظریههای علمی، قضایای کلی را شامل میشوند. ما با مشاهده، تنها میتوانیم ارزش صدق تعداد محدودی از گزارهها را دریابیم و از این اطلاعات نمیتوان حتی صدق بیارزشترین گزارة کلی را تبیین نمود. بنابراین، نمیتوان ملاکی برای صدق ارائه کرد. استدلال دوم پوپر علیه امکان وجود ملاک صدق، به طور تلویحی از حملة او به تفکیک گزارههای مشاهدهای از نظریهای برداشت میشود. پوپر منکر آن است بتوان دلایلی برای صدق گزارههایی که توسط پوزیتیویستها مشاهدهای تلقی شده، ارائه کرد.
▪ روش علمی پوپر
پوپر استدلال را غیرمعتبر میداند و نتیجه میگیرد روش علم، میبایست یک روش قیاسی (deductive method) باشد. بر این اساس باید در علم به دنبال حدس و ابطال بود؛ به عبارت دیگر با حدس زدن و ابطال حدسها میتوان به هدف علم ـ که واقعنمایی است ـ نزدیک شد.
▪ واقع نمایی
اگر تمامی استدلالهای استقرایی ناممکن هستند، پس روش علم چیست؟ میتوان پاسخ داد: روش علم، جستجوی انتقادی نظریهها است به منظور کشف نظریههای درست از نادرست. پوپر امیدوار است با دور ریختن نظریههای بد، نظریههای بهتر باقی بمانند.
● تأیید و باتلاق گزارههای پایه
پوپر معتقد است ما باید توسط درجة تأیید نظریه به سمت جلو پیش برویم. به نظر او، تایید، نگرشی به جلو نیست. پوپر معتقد است: اگر در زمان T، دو نظریةA وB را داشته باشیم و یک شاهد تجربی برای نظریة A وجود داشته باشد، ما در همان زمان T میتوانیم نظریة A را بر نظریة B ترجیح دهیم؛ ولی هیچگاه نمیتوان پیشبینی کرد در زمانهای بعد از T، کدام یک را بر دیگری ترجیح خواهیم داد؛ پس اینکه پوپر میگوید تأیید، نگرشی به جلو نیست، به همین دلیل است، یعنی تأیید، نگرشی است که فقط به زمان حال اختصاص دارد.
● تأیید ارتباط با واقع نمایی
پوپر هدف علم را واقعنمایی میداند. به اعتقاد پوپر برای توجیه یک نظریهها باید آن را براساس شواهد تجربی تأیید نمود. براین اساس، اگر هدف علم واقعنمایی است، چگونه میتوان معتقد شد یک نظریه واقعنماتر از نظریة دیگر است. پوپر اعتقاد دارد: باید نظریهها را رد کنیم و حدس بزنیم سپس به نظریهای برسیم که واقعنمایی بیشتری دارد. نیوتن اسمیت معتقد است، در این صورت، چگونه میتوان نظریه را رد کرد؟ اگر نظریهای رد شود، آیا این بدان معنا است که با واقع مطابقت ندارد؟ وی معتقد است ملاکی که پوپر برای مقایسه دو نظریه ارائه کرده است نمیتواند ما را به هدفی که وی برای علم تعیین میکند، برساند. (نیوتن اسمیت، ۱۹۹۱، ص،۶۴)
غلامرضا نظریان
منابع و مراجع
۱. Feyerabend, P. K. (۱۹۷۵), Against Method. (London: New Left Books).
۲. Feyerabend, P. K. (۱۹۷۸), Science in a Free Society. (London: New Left Books).
۳. Kuhn, T. S. (۱۹۹۰), The Stucture of Scientific Revolution, ۲nd ed. (Chicago University Press).
۴. Kuhn. T. S. (۱۹۹۷), The Essential Tension. (Chicago University Press).
۵. Lakatos, I. (۱۹۷۸a), The Methodology of Scintific Research Programmes. (Cambridge University Press),ed J. Worral and G Carrie.
۶. Lauddan, L. (۱۹۷۷), Progress and Its Problems. (Berkely: University of Caligornia Press).
۷. Newton, Smith, W. H. (۱۹۹۱), The Rationality of Science. (London: Routledge & Kegan Paul).
۸. Popper, K. R. (۱۹۶۳), Conjectures and Refutations. (London: Routledge & Kegan paul).
۹. Popper, K. R. (۱۹۶۸), The Lagic of Scientific Discovery. (London: Hutchinson).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست