سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

دو بستر , یك رویا


دو بستر , یك رویا

هنگامی كه ادوارد سعید در سال ۱۹۷۸ شرق شناسی خود را منتشر كرد, تاثیر تكان دهنده ای بر الگوهای فكری اندیشمندان باقی گذارد او به روشنی نشان داد بسیاری از مفاهیمی كه به سادگی استعمال می شوند, ریشه در نظام های امپریالیستی دارند و از این رو بایستی همگی بازاندیشی شوند

هنگامی كه ادوارد سعید در سال ۱۹۷۸ شرق شناسی خود را منتشر كرد، تاثیر تكان دهنده ای بر الگوهای فكری اندیشمندان باقی گذارد. او به روشنی نشان داد بسیاری از مفاهیمی كه به سادگی استعمال می شوند، ریشه در نظام های امپریالیستی دارند و از این رو بایستی همگی بازاندیشی شوند. بسیاری از اندیشمندان به صراحت زبان به ستایش كتاب گشودند؛ نیویورك تایمز سعید را از برجسته ترین منتقدان ادبیات و فرهنگ جهان برشمرد و در مدتی كوتاه كتاب به زبان های بسیاری ترجمه شد. درون مایه ها و خطوط نظری كتاب به سرعت مرزها را در هم نوردید و چارچوبه های اندیشه جهان را از خود متاثر ساخت. روی هم رفته آثار ادوارد سعید با الهام گیری از میشل فوكو یكسره می كوشد پرده از چهره پنهان قدرت بركشد و فراسوی كاربست های روزمره و بدیهی انگاشته شده نمودهای قدرت از نمودهای ظاهری بگذرد و چهره بی نقاب حقیقت را عیان كند. او بر آن است تا افقی خلق كند كه در آن ستمدیده ها و استثمارشدگان - همچون مردم فلسطین - دوباره حق زیستن داشته باشند و حقوق از دست رفته خود را بازیابند.

در تاریخ اندیشه جهان شرق شناسی نقطه عطفی به شمار می رود كه سویه های تازه ای به نگاه روشنفكران بخشید و آنها را وادار ساخت تا طرز تلقی خود از غرب و مفاهیم برساخته آن را یكسره دگرگون كنند. به اعتقاد بسیاری این كتاب سرآغاز سنت پسااستعماری در اندیشه جهان است، چرا كه غرب و نظام های فرهنگی برساخته آن را با پرسش هایی جدی روبه رو می كند؛ پرسش هایی كه شیرازه ایده ها و مفاهیم غربی را در هم می كوبد و او را با انتقاداتی رویارو می سازد كه از پاسخگویی به آنها ناتوان است. هم اینجا است كه این سنت نظری در برابر استیلای همیشه مسلم غرب با جسارت قد علم می كند و آن را یكسره به باد حمله و انتقاد می گیرد. در این رهگذر نگاهی گذرا و در عین حال موشكافانه به برخی از ایده های سعید در این كتاب خواهم داشت. آنگاه می كوشم آن را در بطن فرآیندهای توسعه ایران واكاوی كرده و بازیابم.

سعید به صراحت در شرق شناسی بیان می دارد «شرق» (Orient) همواره یك مفهوم غایب بوده است كه در نگاه و ایدئولوژی غرب جان گرفته است. همین كه شاعران، نویسندگان و شرق شناسانی وجود داشته اند تا از شرق سخن بگویند، به روشنی نشان می دهد كه مفهوم شرق (Orient) فرآورده ایدئولوژی و نگرش سیاسی غرب است و همواره اشخاص دیگری از زبان شرق سخن گفته اند و آن را بازنموده اند. این جاست كه «واقعیت گفتمانی» بر «واقعیت بدیهی» پیشی می گیرد و شرق وارد حیطه ای از نظام های نشانه ای می شود كه برساخته غربند و بازنمایی آن را به گونه ای متفاوت سامان می دهند.

ادوارد سعید بر این باور است كه شرق، نظامی از بازنمایی های به هم پیوسته و منسجم است كه در بطن ایدئولوژی و سیاست غرب بالیده است. او می گوید شرق آینه ای است كه اوهام و خیالات غرب در آن بازتابانده می شوند. بدین ترتیب هنگامی كه غرب رو در روی شرق قرار گرفت، امیال و خواسته های خود را بر او فرافكنی كرد و در این حین مفهوم شرق فرآوری شد. اینجاست كه قدرت، بن مایه ها و انگیزه های پنهان خود را بر پیكره دانش تجویز می كند و در بستر شرق شناسی مفهوم «شرق» فرآوری می شود تا انگیزه های سیاست و ایدئولوژی غرب را یكسره در خود پژواك دهد.

از این نگاه شرق همواره یك «دیگری» برای غرب بوده است؛ یك «دیگری» موهوم و اسرارآمیز كه یگانه رسالت او مرزبندی و تمایز هویت غرب است. بر این اساس یك «تقابل دوگانه» خلق شد كه در یك سو شرق عقب مانده، منفعل، بی تمدن و بدوی و وهم آلود قرار گرفت و قدر مسلم غرب در قطب دیگر این دوگانه جای گرفت و حامل پیشرفت، فرهنگ، تمدن، نوآوری و عقلانیت پنداشته شد. اینجا است كه ایده شرق بیش از هر چیز در خدمت غرب قرار می گیرد تا نظامی از بازنمایی ها را شكل دهد و بدین واسطه زمین را برای استعمار و چپاول شرق بیش از پیش مهیا كند.

سعید در كتاب خود می آورد، غرب برای شكل دهی به این نظام بازنمایی میان واقعیت جغرافیایی مشرق (East) و مفهوم موهوم شرق (Orient) گونه ای تقابل دوگانه ایجاد كرد و صد البته در این میان، اولویت تعیین كننده ای به مفهوم برساخته و موهوم شرق تعلق یافت و فرهنگ و تمدن مشرق زمین، سراسر به زیر یوغ این مفهوم و دلالت های برخاسته از آن كشیده شد. در این حال شرق جایگاه تعصب، كژاندیشی و پسرفت شد. شرق در این حال حتی از فرهنگ، تمدن و تاریخ خود ناآگاه بوده و برای پر كردن این خلأ این غرب بود كه رسالت «نوسازی» و فرآوری فرهنگ و تاریخ برای این انسان های مفلوك و عقب مانده را متعهد شد.

در بستر این بازنمایی ها نیروهای سیاسی و ایدئولوژیك، شرق (Orient) را به مثابه پیكره ای خردستیز، تهدیدگر، غرب ستیز، غیرقابل اطمینان و ریاكار وارد حوزه آگاهی غرب كرد. در این میان مردان شرقی، مردهایی ضعیف و ناتوان نمایان شدند كه در عین حال بی اندازه برای زنان غرب خطرناكند. زنان شرقی نیز بی اندازه عجیب و اسرارآمیز به تصویر كشیده شدند، زن هایی كه بازیچه هوس اند و گویی از ابتدا برای تصاحب شدن خلق شده اند.

همه این عناصر دست به دست هم دادند تا رابطه فرودست شرق در برابر غرب را فرآوری كنند. از دید سعید به راستی شرق شناسی صرفاً ابزاری برای استمرار و بازتولید سلطه استعماری غرب بود. غرب برای سیطره كامل و همه جانبه بر شرق بایستی این سیطره را وارد سطوح «شناخت» و «معرفت» می كرد تا از این طریق واقعیتی بدیع به نام شرق (Orient) را فرآوری كند، واقعیتی كه مكمل سیطره و استعمار غرب بوده و گویی ذاتاً در ارتباطی فرودست نسبت به او قرار گرفته است، چندان كه گویی این غرب است كه با خیراندیشی یك تنه برای آبادی و نجات شرق از بند جهل و تاریكی و ناآگاهی دست به كمر شده است.

با توجه به آنچه گفته شد اجازه دهید نگاهی به فرآیندهای توسعه ایران بیندازیم و ببینیم چگونه این مفهوم در فرآیندهای توسعه ایران به انواع و انحای گوناگون بازتولید شده و همواره بر توسعه ایران سایه افكنده است.

از دیرباز قاعده بر این بوده كه هرگاه ایران با جلوه های فرهنگ و تمدن جدید غرب رودرروی شده، یكسره مجذوب و مسحور زرق و برق این تمدن شده است و در برابر جلوه های خیره كننده آن خود را گم كرده. در دوران جدید غرب همواره شبحی بوده است كه بر نگاه ما سایه انداخته و ما را از دیدن واقعیت اصیل بازداشته است. بر این اساس هرگاه در ایران كسی خواسته است ندای پیشرفت، آزادی، رهایی از جهل و عقب ماندگی و بسیاری نداهای دیگر را سر دهد، تقریباً همه غرب را غایت آمال خود قرار داده اند و یگانه رسالت راستین خود را رسیدن به آرمان های والای غرب دانسته اند. خیل عظیمی از روشنفكران و سیاستمداران ما توسعه را پیوستاری دیدند كه در متن این پیوستار ایران - یا به بیانی شرق - از غرب واپس مانده است و تنها وظیفه ما در این گیر و دار رسیدن به غرب و پیش تاختن از آن در بستر منطقی است كه غرب فراروی ما نهاده است. به این ترتیب از آغاز مشروطیت - تا همین امروز - فرآیندهای توسعه در ایران همواره خواسته یا ناخواسته متاثر از الگوهای غربی بوده است و همگی یك پیش فرض و اعتقاد را در دل خود پرورده اند و آن این كه تنها یك «توسعه» وجود دارد. آن نیز همان توسعه ای است كه در غرب تجربه شده است. غربی كه در رابطه ای فرادست نسبت به ما ایستاده است و از این رو بایستی خود - و سرزمین و جامعه خود - را تا آنجا كه می شود به غرب مشتبه كرد. این باور، یگانه اندیشه و سرلوحه غالب توسعه در گذر سال های ایران بوده است. سال هایی كه اگرچه متحمل استعمار نبودند، همواره یوغ استعمار غرب را در بطن این تجربه به دوش كشیده اند.

«غربی شدن» فرآیندهای توسعه در گذر سال ها، حامل دلالت های بی شماری است كه تنها به برخی از آنها اشاره می كنم.

محمود اكسیری فرد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.