چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
فرهنگ, ولی مجازی
در زندگیهای به فردیت کشانده شده امروزی، یکی از مهمترین عوامل تحول در حوزههای مربوط به فرهنگ و اجتماع، «رسانه»ها (در جلوههای مختلف) هستند. رسانهها آنگاه که از حوزههای مستقیم و رسمی تأثیرات خود (سیاست، فرهنگ و تاریخ) فراتر روند، تبدیل به سوژهای در مطالعات فرهنگی خواهند شد. این فراتر رفتن آنگاه اهمیت مییابد که آن تغییرات محسوس و کلان فرهنگی و اجتماعی را به ساحت پنهان زندگی روزمره بکشانند. مطلب حاضر توصیفی است از این وضعیت.
یک سوی تغییرات اجتماعی و فرهنگی، رسانهها هستند. امروزه بحث رسانهها در سیاست، فرهنگ، اقتصاد و حتی زبان شناسی، تاریخ و نظایر آن مطرح شده است ولی در گذشته، فقط به حوزه خودش محدود بود. اگر بخواهیم کمی مسأله محور سخن بگوییم، باید بپرسیم چه مؤلفههای جدیدی تغییرات در ایران را تسهیل یا تسریع میکند؟ از نظر من یکی از آن متغیرهای مؤثر، رسانه است.
مطالعه نظریهها و رهیافتهای چهار تن از متفکران معاصر به ما کمک میکند.
۱) مانوئل کاستلز: به این دلیل که مبنای مطالعاتاش را در مدیریت، برنامهریزی و در تغییرات اجتماعی، رسانه یا ارتباطات، دانسته، نظریاتاش بسیار مهم است. او با نگاه چپ و انتقادی وارد این حوزه فناوری شده است. نظریه جامعه شبکهای او بسیار مهم است و به دلیل واقع بینانه بودن میتواند به ما کمک کند.
۲) جان کین: او نزدیک به ۱۰ سال در باب رسانههای جدید و نقشی که در گشودن فضاهای سیاسی دارند، پژوهش کرد؛ موضوعاتی مثل اینکه رسانهها منجر به دموکراسی شدند یا خیر. او با جدیت، بحث خوشبینی و بدبینی نسبت به ارتباطات جدید از وبلاگها گرفته تا ماهوارهها را دنبال میکند. او در ایران چندان مطرح نیست. مقاله مشهوری دارد که در آن این فرضیه را طرح میکند که «وفور ارتباطات، سد راه وفور ارتباطات میشود». بحث فئودالی شدن شبکههای ارتباطی او در ایران قابل طرح است.
۳) داگلاس کلنر: از او در ایران به جز یکی دو مقاله چیزی ترجمه نشده است. کلنر بحث «عقل مردم به چشمشان است» را به طور علمی مطرح کرده است. در نظر او، رسانههای جدید عمدتاً حس بینایی را تقویت کردند. کلنر بر اساس آن، نظریهای را مطرح میکند که در مطالعات فرهنگی میتوان بیشتر به آن پرداخت و آن نظریه «امر تماشایی» است که بر اساس آن نقش سرگرم کننده رسانههای جدید موضوعیت یافته است.
۴) گیدبر: او نگاهی فلسفی دارد ولی مثل اغلب فیلسوفان فرانسوی، نمیتوان مرز میان فلسفه و جامعه شناسی را در تفکرش به دقت از هم جدا کرد. در نظر او هم جهان واقعی تبدیل به تصویرهای ساده میشود.
این چهار نفر زمینهای برای طرح مسئله من هستند تا به نتیجهگیری برسیم.
در آغاز باید به متغیر رسانه بپردازیم تا ببینیم در زندگی روزمره و فرهنگ عامه چه تغییراتی رخ داده است. حاصل جمع نظریات این گروه نظری این است که دنیای رسانهای شده، دنیای رسانهای شده را به این دلیل که با دنیای مجازی ارتباط بسیار داریم، در چهارچوب دنیای مجازی تعریف میکنیم. بعضی زمان این تغییرات را یا نقطه وقوعشان را به انقلاب ارتباطات و آنچه در دره سلیکان رخ داد بر میگردانند و نقطه مبدا را زمانی میدانند که از وسایل ارتباط جمعی استفاده شد. مصداق و مظهر وسایل ارتباط جمعی را نیز مطبوعات میگویند. در اینجا ناگزیریم از مقوله «شتابندگی تاریخ» کاستلز فهم دقیقتری داشته باشیم. او نقطه عطف این چرخش تاریخ را با نگاه ارتباطی، زمانی در نظر میگیرد که صنعت چاپ شکل گرفت و آنگاه به این بحث میپردازد که بر اساس تقسیمبندی بولدینگ در باب تاریخ تمدن چه اتفاق رسانهای در این دوران رخ داده است.
فرهنگ مجازی واقعی را تا کنون بر ۳ سه پایه تقسیم میکردند اما اخیرا کاستلز در کارهای جدیدش، پایه دیگری نیز به آن اضافه کرده است:
ـ اول؛ ارتباطات یکپارچه شده؛
ـ دوم: عصر مخاطبان گسترده و متکی بودن بر توده یا Mass به پایان رسیده و تولید انبوه پیام برای مخاطبان انبوه که جای خود را به مقوله
ـ سوم یعنی «ظهور شبکههای تعاملی» یا «ارتباطات» دو سویه داده است. مقوله چهارم هم که موضوع مطالعاتی کاستلز قرار گرفته است پیدایش «ارتباطات خود گزین» است که مصداق آن پیامک (اس ام اس)، تلفن همراه و وبلاگهاست. کارهای یکی دو سال اخیر او، در مورد پیامک و وبلاگ است. او رسانه تلفن همراه و وبلاگها را مانند زمانی میداند که از ارتباطات چهره به چهره و سنتی وارد ارتباطات جمعی massmedia شدیم. در نظر او، چرخشی در حال رخ دادن است که از massmedia به ارتباطات خود گزین در حوزههای مختلف میرسد. تشبیه او برای این تغییر چنین است: «درست وقتی ذهن الفبایی شکل گرفت یعنی سخن توانست از گوینده تفکیک و انباشت شود، در شرایط دیگری از آن استفاده شد؛ تغییراتی که منجر به ذهن الفبایی شد و سلسله مراتب و نظام رسانهای ویژه خود را ایجاد کرد. همان اتفاق اینک در حال افتادن است اما یکپارچگی شیوههای مختلف ارتباطات در یک چهارچوب تعاملی، ارتباطات را «خود گزین» میکند».
بر اساس اصطلاح «خودگزین» انتقال و جریان یافتن فرهنگ خودش دچار دگرگونی میشود. برخی میگویند فرهنگ مجازی با فرهنگ واقعی متفاوت است و برخی نیز میگویند فرهنگ واقعی محصول فرهنگ مجازی است و بعضی برعکس بر این اعتقادند که فرهنگ مجازی، محصول فرهنگ واقعی است و آن را باز تولید میکند.
نظر کاستلز این است که چیزی القا نمیشود بلکه به وجود میآید. بنابراین گاه میگوییم این رسانه ها تبلیغات اند و چیزی را عرضه می کنند و گاه می گوییم خودشان را دارند تولید میکنند؛ شتابی که در سه حوزه زمان، مکان و فضا ایجاد میشود. در هم تنیدگی زمان، مکان و فضا، سازنده و معنا بخش فرهنگ و هویت است. این عناصر وقتی در هم تنیده شوند، چهل تکه بودنشان را میتوان دید؛ اینکه زمان دیروز، امروز و فردا و مکانها در هم آمیخته شوند (مثل اینکه من در تهران باشم و با کسانی که در نیویورک و دهلی ساکناند، در یک لحظه، در مکان به هم آمیخته زندگی کنیم). همچنین در هم آمیختگی فضاها هم از نمادهای رسانهای شدن زندگی روزمره است.
تافلر که مفاهیم علمی را ساده سازی میکند، میگوید در دوره غلبه رسانه، همه به گونهای ژورنالیست میشوند. در محیط دانشگاه ژورنالیست بودن یعنی دم دستی بودن و هر چیز را فوری از تولید به مصرف رساندن. او میگوید سیاستمداران هم در حال ژورنالیست شدن هستند و آکادمیسینها و مدیران هم همین طور؛ زیرا همواره در معرض عرضه و قضاوت قرار میگیرند و بنا به اصطلاح رایج در مطالعات فرهنگی ما دائماً در حال «بازنمود» و «وانمود» هستند. به نظر کاستلز، بازنمود و وانمود فرهنگ ویژگی مهمی دارد؛ مرکزیت خانه و فردگرایی را با فرهنگ سنتی تلفیق میکند و خانه بسیار اهمیت مییابد و همه کار را در خانه میتوان انجام داد؛ فرد میتواند خرید را در خانه انجام دهد، در کنفرانس شرکت کند و بازی فوتبال را تماشا کند. مرکزیت خانه اهمیت پیدا کرده و ارتباطات هم شخصی میشود. در عین حال خانه در حال داد و ستد با پیشزمینه و پس زمینههای فرهنگی در دورهای است که فرهنگ در آن اهمیت پیدا کرده است. این نگاه کاستلز تا حدودی مبتنی و متکی بر فناوریهای جدید IT و ICT است. موضوع مطالعه او چندان هم مطبوعات و حتی رادیو و تلویزیون نیست. او بر جامعه شبکهای تأکید دارد که بر فضاهای مجازیای که تلفن همراه و وبلاگها در آن برجستهاند، تأکید دارد. این دیدگاه خود به خود جنبههای خوشبینانه فضای مجازی را بیشتر مطرح میکند و بیشتر نظر بر گشودگی فضاها دارد و اینکه این تکنولوژی در خدمت دموکراسی، مدیریت و توانمند کردن جنبشهای نوین اجتماعی به منظور معنا پیدا کردن کنشهای هویتی و نظایر آنهاست. در کنار کاستلز، کسانی هم هستند که مشخصاً در حوزه سیاست و علوم سیاسی فعالیت میکنند اما مثل او خوشبین نیستند. به طور خاص میتوان به نظریات جان کین توجه کرد که معتقد است هر چه پیام بیشتر تولید میشود، در ارتباطات اختلال ایجاد میشود؛ مثلا زیادی پیامکها و وبلاگها الزاماً به این معنا نیست که بین شهروندان ارتباطات هم شکل میگیرد. به نظر اینکه بخواهیم قدرت را زیر نور رسانهها واکاوی کنیم و ابعاد مختلفاش را نشان دهیم، نیاز به بازاندیشی دارد چون دچار عوام زدگی و سادگی میشویم اگر فکر کنیم هالوژن رسانههای جدید، کاملاً نور را به تمام تاریکخانههای جهانیای که ما در آن زندگی میکنیم تابانده است. به نظر او ما وارد عصری میشویم که نورهای طبیعی و مصنوعی زیادی بر پدیدهها تابیده میشود و خود همین نورها و رنگها مانع از دیدن واقعیت میشود.
به این ترتیب «وفور اطلاعات» باعث «مخفی ماندن اطلاعات» میشود. در واقع سخن او این است که هر یک از ما در یک لحظه میتوانیم ای میلمان را چک کنیم، نمابر بفرستیم، پیام کوتاه دریافت کنیم، تماس تلفنی برقرار کنیم، فهرست عناوین خبری را از چند منبع مختلف دریافت کنیم و عکسها و یادداشتهای خودمان را منتشر کرده و دوستانمان را ملاقات کنیم. اینها صورتهای ارتباطی مختلف است ولی هر یک پیامد خاص خود را دارد زیرا تکنولوژیهایشان هم متفاوت است. برای نمونه پیامک منتقل کننده حاشیههاست؛ زبان طنز را برگزیده و شالوده شکنی میکند. با پیامک نمیتوان بحثهای پر دامنه منطقی مطرح کرد. جان کین میگوید اینترنت و در مجموع رسانههای جدید به طور خاص توانستهاند فضای دیگری به وجود آورند. این فضاهای دیگر میتوانند مستقل از واقعیتهای سیاسی و اقتصادی باشند. هر یک از ما که شب با وبلاگها، وبسایتها و شبکههای مختلف سروکار پیدا میکنیم، یک دنیا را میبینیم و صبح که از منزل بیرون میرویم، دنیایی دیگر را مشاهده میکنیم. بر اساس کامنتهایی که دریافت میکنیم فکر میکنیم اتفاق مهمی در جامعه افتاده است و وقتی از منزل بیرون میرویم، میبینیم گویا اتفاق چندان مهمی نیفتاده است. مسئلهای که جان کین در این ده سال گذشته مطرح کرده این است که رسانهها با اطلاعرسانی میتوانند به فرایند تشکیل و تقویت دموکراسی کمک کنند؛ اما باید توجه داشت که این رسانهها با اطلاعرسانی میتوانند به فرایند تشکیل و تقویت دموکراسی کمک کنند؛ اما باید توجه داشت که این رسانهها از جنس رسانههای قرن ۱۷ و ۱۸ نیستند که دغدغه حقیقت را داشته باشند بلکه «سرعت» در آنها خیلی مهم است. مهم این است که زودتر خبر را برسانیم. حرف بنیادی او این است که به کارکرد متفاوت رسانهها توجه کنیم. نباید از رسانههای جدید انتظار کاری را که کتاب و مطبوعات میکرد، داشته باشیم. از اینجا به دیدگاه سوم یعنی «داگلاس کلز» - میرسم که البته نظر جان کین هم به گونهای با او مشترک است. «کلز» به نقش سرگرم رسانهها اشاره میکند و میپرسد چرا صفحه حوادث روزنامهها بیشتر خوانده میشود؟ چرا رسانههای جدید جنبه سرگرم کنندگیاش بیشتر مورد توجه قرار گرفته و استفاده شده است؟ این امر منجر به تغییراتی شده است، به صورتی که حتی ایدئولوژیهای زمخت و خشن هم سعی کردهاند خود را در قالب سرگرمی و زبان نرم مطرح کنند. به عنوان یک تجربه در ایران این مصداق قابل ذکر است که با مراجعه به تاریخ مذهبی ایران میبینید که مقاومت نسبتاً دیرپایی در برابر تکنولوژیهای جدید مانند بلندگو، رادیو و امثال اینها شکل گرفته است. مرحوم دکتر شریعتی شکایت داشت که پدرش مرحوم محمدتقی شریعتی هنگام سخنرانی از گلویش خون میآمد ولی کسی به فکر تهیه بلندگو نبود؛ چرا که اگر کسی از بلندگو استفاده میکرد انگار که مدرنیته را با تمام عوارض آن پذیرفته بود. آل احمد هم همین انتقادها را داشت که این مقاومت باعث شد کارایی و کارآمدی این رسانهها دیر مورد توجه قرار بگیرد. ولی الان هر مداح معروفی را که در تهران میشناسید، وبلاگ و وب سایت دارد. با اینکه مداحها معمولاً معرف سنتیترین بخش تبلیغات مذهبی هستند ولی میبینید که از رسانههای جدید استفاده میکنند.
جان کین میگوید جنبه جذاب شدن رسانه، سادگی و سهولت آنهاست. کلز این عنصر را «برجسته شدن حس بینایی در رسانهها» نامگذاری میکند و میگوید مغز انسان که پیوسته در کار دریافت اطلاعات از ورودیهای مختلف است، این کار را خیلی سادهتر کرده و کنسروی شده؛ یعنی اطلاعات و هنر عرضه شده توسط رسانههای جدید سادهتر و قابل هضمتر است. مبنای سخن او این است که وقتی جهان واقعی به تصاویر ساده تبدیل میشود، تصاویر ساده به موجودات واقعی و تلقیهای محرک رفتارهای هیبنوتیک تبدیل میشود و مانند حرکتهای هیبنوتیستی انجام میگیرد؛ مثل هیبنوتیزم میشود. این رسانهها چون جذاب، خوب، قابل فهم و در دسترس هستند، فرد را وادار به دیدن «جهان دیگر» میکنند. این دیدن، امر تماشا را شکل میدهد. امر تماشایی یعنی برجسته شدن حس بینایی یا ممتد شدن حس بینایی برای درک جهان بیرونی. کلز از اینجا به بعد مانند فرانکفورتیها دیدگاه انتقادیای دارد و میگوید اذهان پیچیده اجتماعی را تبدیل به اذهان ساده میکند، اذهان جمعی را به اذهان فردی تبدیل میکند و به این ترتیب است که مفهوم «امر تماشایی» با مفهوم «جدایی»، «بیگانگی» و «انفعال» همبستگی دارد چون فرد با مصرف منفعلانه امور تماشایی از «تولید فعال در زندگی» غافل میشود. او فرد را در زندگی روزمرهاش مصرف کننده زندگی و نه تولید کننده آن میبیند. در واقع وقتی فرد از خلوت امن و آرام زندگی خصوصیاش بیرون میآید، تماشاگر منفعل است و نه کنشگر فعال. در واقع محصول «امر تماشایی»تولید «فرد تماشا کننده» است و نه تولید بازیگر. این بیننده در واقع مصرف کننده منفعل نظام اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. این است که اگر چه شکل غیرمستقیم منجر به اطاعت و انقیاد میشود اما اگر تفاوتهایی هم وجود دارد، برنامهریزی شده و قابل فروش است. در واقع او جامعه تماشازاده را نقد میکند.
غیر از زندگی روزمره که امر تماشایی در آن برجسته شده، کلز به حوزه معماری نیز وارد میشود. او میگوید معماری جدید بیشتر در پی نمای بیرونی ساختمان است. چرا؟ چون تصویر رسانهای بر کارکرد آن ساختمان ترجیح دارد در حوزه سیاست، احزاب و گروههای سیاسی بیشتر تمایل دارند از خود تصویری مخاطب پسند یا عامه پسند ارائه دهند. در نظر کلز نوعی پوپولیسم، محصول رویکرد تماشایی است. در حوزه فرهنگ رجحان پیدا کردن چشم یا حس بینایی مطرح است. در این حوزه میبینید که ادبیات جای خود را به فیلم میدهد و روند مصرف فیلم در جامعه افزایش مییابد، در حالی که این میزان رشد در ادبیات وجود ندارد یا موسیقیهایی که دارای جلوه بصری هستند بر موسیقیهایی که کمتر جلوه بصری دارند، پیشی میگیرند.
در امر تماشایی به خصوص با توجه به فرهنگ ایرانی بیشتر دقت کنیم؛ چون فرهنگ ایرانی مبتنی بر اینکه خلوت و جلوت را دیگران چگونه میبینند، متفاوت است. در مردم شناسی، این بحث مطرح میشود که این تفاوت که میان اتاق پذیرایی با سایر اتاقها وجود دارد، معرف دوگانگی است چون اتاق ما دیده میشود و از فقر و نداری ما خبری نیست.
در پایان میخواهم بگویم امر تماشایی به خصوص تحت تأثیر رسانهها پدیده تأثیرگذار و جدیدی است؛ چون همه جا این رسانهها ما را تحت پوشش قرار میدهند. به همین دلیل است که دو گونه حرف میزنیم، دوگونه رفتار میکنیم و واکنش نشان میدهیم. این دو گانه شدن زندگی ما میتواند متأثر از امر تماشایی باشد که تحت تأثیر تابانده شدن آن نور است. مثلاً من وقتی تدریس میکنم، به این فکر میکنم که شاید دانشجوی من، بعد ازظهر همان روز سخنانم را در وبلاگش ثبت کرده باشد؛ بنابراین مهم است که من بر اساس اینکه او در وبلاگش چه مینویسد، سخن بگویم تا نگویند این کلاس هم مثل کلاسهای گذشته است که در پایان آن دانشجو سؤال میکند: استاد این حرفها در امتحان میآید یا خیر؟
ما در حوزه ارتباطات، شروع مطالعات ارتباطی را با گوستاولوبون میبینیم. او تعبیری دارد به نام «انبوه خلق» که از مطبوعات شروع میکند. من امر تماشایی کلز را که میخواندم یاد این نکته افتادم که مرحوم دکتر کاردان وقتی میخواسته مفهوم «in the crode» را ترجمه کند، از شعر سعدی گرفته:
همی یاد دارم زعهد صغر
که عیدی برون میشدم با پدر
به بازیچه مشغول مردم شدم
در «انبوه خلق» از پدر گم شدم
یعنی از زمان کودکی سعدی تا زمان ما، همه به ویژگی فرهنگی و رسانه امروزی به امر تماشایی توجه داریم.
متن حاضر، صورت تحریر شده سخنرانی دکتر هادی خانیکی است که در تاریخ هفتم اسفند سال گذشته در جمع دانشجویان رشته مطالعات فرهنگی در دانشگاه علم و فرهنگ ایراد شده است. متن توسط خانم فائزه ساسانی خواه برای چاپ آماده شده است.
نویسنده: هادی - خانیکی
منبع: هفته نامه - خردنامه همشهری - ۱۳۸۷ - شماره ۲۵، فروردین و اردیبهشت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست