سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

قربانگاه نفس اسماعیلی


قربانگاه نفس اسماعیلی

هر انسانی, نفسی دارد که وجوه و حالات گوناگونی به خود می گیرد زیرا دارای ابعادی بسیار است تنوع حالات نفس, به سبب موقعیت شگفت نفس انسانی در هستی است زیرا روح عالی در پست ترین عنصر از عناصر هستی قرار گرفته و انفعال شدید عنصر خاکی در کنار فعال بودن شدید روح عالی, این ترکیب شگفت را پدید آورده است

هر انسانی، نفسی دارد که وجوه و حالات گوناگونی به خود می گیرد؛ زیرا دارای ابعادی بسیار است. تنوع حالات نفس، به سبب موقعیت شگفت نفس انسانی در هستی است؛ زیرا روح عالی در پست ترین عنصر از عناصر هستی قرار گرفته و انفعال شدید عنصر خاکی در کنار فعال بودن شدید روح عالی، این ترکیب شگفت را پدید آورده است.

یکی از حالات نفس، تمایل و گرایش شدید و دلبستگی های آن است؛ نفس، هر چیزی را که پسندش افتد، نه تنها بدان گرایش می یابد، بلکه دلبستگی شدید به آن پیدا کرده و خواهان پیوند و یکی شدن با آن است. این چیز می تواند عالی ترین در هستی یعنی خدا باشد، یا پست ترین چیز باشد که به سبب علل درونی و بیرونی و خطا و اشتباه در تطبیق یا جهل، آن را کمال دانسته و خواهان پیوند و لقاء با آن باشد.

انسان هر چند به طور طبیعی به کمال گرایش دارد، ولی ممکن است به خطا و اشتباه یا جهالت انتخابی نادرست داشته باشد اینجاست که نفس انسانی چیزهایی را محبوب خود قرار می دهد که جز با ذبح و کشتن آن نمی توان رها شد و به سوی کمال انقطاع پرواز کرد.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا براساس آموزه های وحیانی قرآن یادآور شود که هر کسی دارای اسماعیلی بلکه اسماعیل هاست که می بایست به مسلخ عشق برده شود و در قربانگاه ذبح شود تا نفس کمالی آزاد شده و به سوی لقای الهی حرکت کند.

● نفس، بزرگترین دشمن انسان

نفس، واژه ای عربی است که کاربردهای بسیاری دارد. در فرهنگ قرآن نیز نفس به معنای روان آدمی (آل عمران، آیه ۱۴۵؛ نساء، آیه ۳۵؛ انعام، آیه ۷۰)، ذات (مائده، آیه ۱۱۶)، شخص (اعراف، آیه ۱۸۹؛ مائده، آیه ۳۲؛ نحل، آیه ۱۱۱)، نفس حیوانی و هواهای نفسانی (یوسف، آیه ۵۳) و مانند آن به کار رفته است.

مرحوم علامه طباطبائی درباره کاربردهای نفس می نویسد: «ثم استعملوه فی الروح الانسانی لما ان الحیاه و العلم و القدره التی بها قوام الانسان قائمه بها و منه قوله تعالی: اخرجوا انفسکم الیوم تجزون عذاب الهون (انعام، آیه ۹۳)؛ مفسران کلمه نفس را در روح انسانی به کار برده اند؛ به جهت اینکه حیات و علم و قدرت و قوام انسان به آنها است، مثل این آیه مبارکه: «روز قیامت خطاب به انسان ها می شود که اگر قدرت دارید روح خود را از بدنتان خارج کنید، امروز جزا داده می شوید عذاب خوارکننده ای». (تفسیر المیزان ج ۱۴، ص ۳۱۲)

نفس و روان آدمی حالتی از روح است که در ماده قرار گیرد. به این معنا که هرگاه روح یعنی همان جان و مایه حیات در جسم انسانی قرار گیرد، از همان به عنوان روان و نفس یاد می شود. در این حالت است که برای نفس احوالات گوناگونی است که در آیات قرآنی به آن اشاره شده است. از جمله این حالات می توان به نفس اماره (یوسف، آیه ۵۳)، لوامه (قیامت، آیه ۲)، مطمئنه (فجر، آیه ۲۷) و ملهمه (شمس، آیه ۸) اشاره کرد.

بنابراین، نمی توان حکم کلی کرد و گفت که نفس، شرور یا خیر مطلق است؛ چرا که معانی چندی برای نفس است که گاه حتی بر خداوند نیز اطلاق می شود؛ چنان که حضرت عیسی(ع) به خداوند می فرماید تو به آنچه در نفس من است گاه و عالم هستی ولی من آن چه را در نفس توست نمی دانم. (مائده، آیه ۱۱۶)

در میان حالات نفس انسانی نیز تنها یکی از حالات آن، شر و ضدارزشی دانسته شده است که همان نفس اماره به بدی است؛ چرا که این نفس، آدمی را به سوی فجور و بدی می کشاند (یوسف، آیه ۵۳)

همین نفس اماره است که در آیات و روایات از آن برحذر داشته شده ایم و به عنوان بزرگ دشمن انسانی معرفی شده است. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک؛ دشمن ترین دشمن تو نفس تو است که تمام وجودت را فرا گرفته است. (میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج۶)

هواهای نفسانی بزرگ ترین دشمن بشر است که تحت حاکمیت نفس اماره و مطیع فرمان های آن است. برخی در این راه چنان افراط می کنند که نفس اماره و هواهای آن را خدای خویش گرفته و آن را پرستش و اطاعت می کنند؛ چرا که هواهای نفسانی، آدمی را کور و کر و نفهم می کند و ابزارها و راه های معرفتی و ادراکی و نیز توانایی تشخیص حق از باطل را از او می گیرد. (جاثیه، آیه ۲۳)

● لزوم رهایی از نفس اماره

براساس آموزه های قرآنی تا زمانی که انسان نفس اماره را تحت کنترل و مدیریت عقل و قلب سلیم درنیاورد، با مشکل عظیم مواجه است؛ چرا که سلطه و حکومت نفس اماره بر انسان، او را به هلاکت و شقاوت ابدی گرفتار می کند. آموزه های اسلامی در حقیقت به این قصد از سوی خداوند فرو فرستاده شده تا انسان بتواند مهار نفس را به دست گیرد و اجازه ندهد که نفس اماره بر انسان حکومت کند و شرایط مناسب برای تعالی و تکامل بشر فراهم آید.

البته پیش از اینکه آموزه های اسلامی در قالب شرایع از سوی خداوند به پیامبران(ع) نازل شود، خداوند یک پیامبر درونی در هر آدمی قرار داده است که ما از آن به عقل، قلب، وجدان، الهام و مانند آن یاد می کنیم. این پیامبر درونی همواره براساس معیارهایی که در ذات و فطرت هر آدمی قرار داده شده است، او را به سوی معرفت و شناخت حق از باطل، گرایش به سوی کمال و گریز از نقص و مانند آن فرمان می دهد و عقل نظری و عقل عملی از نظر شناخت حق و باطل و نیز خوب و بد به آدمی کمک می کند که صراط مستقیم انسانیت را بشناسد و بپیماید.

آموزه های اسلامی در حقیقت تکمیل کننده و یاری گر همان عقل و پیامبر درونی انسان است. از این رو خداوند می فرماید که اسلام چیزی جز همان فطرت انسانی نیست. (روم، آیه۳۰)

از آنجایی که نفس اماره دشمنی است که از درون فرمان های فجورآمیز می دهد و از آدمی می خواهد تا به سمت بدی و زشتی ها برود و هواهای نفسانی اش را ارضا کند، مبارزه با آن، نخستین واجب و اولین گام رهایی است. بنابراین، تا خانه از دشمن خالی نکنیم و تزکیه نفس ننماییم، هر لحظه ممکن است که این دشمن از درون به ما خیانت کند و اسرار و رازها را به دشمن بیرون برساند و اهداف دشمن بیرونی را با انهدام مواضع خودی و تخریب پایگاه های مقاومت برآورده سازد. نفس اماره چنان که از نام آن مشخص است بسیار فرمان دهنده به زشتی ها و بدی هاست و دمی آرام نمی گیرد و اگر ما خوابیم، نفس اماره بیدار است و حتی در خواب در حال برنامه ریزی و توطئه و فرمان دادن به افراد و نیروهای خودش است.

بنابراین تمام تلاش آدمی باید با بهره گیری از عنصر تقوا، این باشد که خود را تزکیه کند و از دام وسوسه های شیطانی نفس اماره نجات بخشد. دوام ذکر الهی و بهره مندی از عناصری چون نماز و روزه و قرآن و مانند آن می تواند آدمی را از غفلت و خواب باز دارد و فرصت کمتری به نفس اماره بدهد. این مطلبی است که آموزه های قرآنی بارها به اشکال گوناگون بر آن تاکید کرده است.

● اسماعیل های نفس انسانی

براساس آموزه های اسلامی و قرآنی، هر نفس انسانی دلبستگی هایی دارد که مانع از حرکت او به سمت خدا و لقای الهی از طریق فعلیت بخشی به صفات الهی در خود در صراط مستقیم است. بندهای محکمی که نفس اماره بر پای انسان بسته اجازه نمی دهد که او حرکت کند. از این رو خداوند خواهان فرار انسان از هر چیزی است که مانع و سد راه حرکت به سوی خدا و لقاء و وصول به اوست. (ذاریات، آیه۵۰) اگر انسان این کار را بکند، آنگاه است که اتصال رخ می دهد و انسان متاله (ربانی) می شود. (ال عمران، آیه۷۹)

هر کسی به چیزی دلبسته می شود. اموری که در دنیا می تواند آدمی را به خود وابسته و دل بسته کند و مانع حرکت او به سوی خداوند شود بسیار است که از مهمترین آنها زن، فرزند، مال، زر و سیم، چارپایان و مانند آن می باشد. (آل عمران، آیه۱۴؛ حدید، آیه۲۰)

هر یک از این زینت های دنیایی دام بلایی برای انسان می شود که رهایی از آن بسیار سخت و دشوار است. این امور چنان در نفس آدمی رسوخ می کند که خود آنها، خدایی برای انسان می شوند، اگر کسی بخواهد از خود، رهایی یابد می بایست از این امور رهایی یابد که پای آدمی را به زمین بسته و موجبات خلود وی در زمین می شود و پر پرواز او را می بندد و یا حتی می برد و قطع می کند.

● داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع)

حضرت ابراهیم(ع) از بزرگ ترین پیامبران اولواالعزم الهی است. مقاماتی که او کسب کرده به کم پیامبری داده شده است و از میان پیامبران اولواالعزم(ع) تنها ایشان در ردیف پیامبر گرامی(ص) با یک درجه پایین تر قرار دارد. ایشان برای رسیدن به این مقامات عالی رنج بسیار برده و آزمون های سخت و شدیدی را پشت سر گذاشته است. مثلا برای دست یابی به مقام عظمای امامت، آزمون های سختی داشته تا به این مقام رسیده است. (بقره، آیه۱۲۴)

حضرت ابراهیم(ع) که در میان پیامبران(ع) یک اسوه کامل به جز در یک مورد معرفی شده ممتحنه، آیه۴) شرایط سختی را گذرانده است. ایشان تا سن پیری دارای فرزندی نبود خداوند در هنگام پیری بشارت فرزندی را می دهد که همسرش هاجر(س) او را به دنیا می آورد. این فرزند چنان عزیز پدر می شود که خداوند یک بار دستور می دهد تا او را از خود دور کرده و از فلسطین به مکه ببرد و در آنجا با مادرش تنها گذارد. پس از آن پدر همواره هر ازگاهی برای دیدار فرزند از فلسطین به حجاز می آمد. آن زمان زمان فرمان داد که او را ذبح کند. او به فرزند می گوید که من در خواب فرمان یافتم که تو را قربانی کنم. معلوم است که خواب و رویا برای پیامبران(ع) حجت بوده است؛ زیرا یکی از روش های دریافت وحی، رویاست. (اسراء، آیه۶۰؛ فتح، آیه۲۷) آن حضرت(ع) نیز براساس وحی الهی عمل می کند و فرزند نیز می پذیرد تا به قربانگاه برود. پس حضرت ابراهیم(ع) کارد بر گلوی فرزندی می گذارد که آرام سر بر خاک نهاده و آماده ذبح و قربانی شدن است. اما خداوند قربانی او را می پذیرد و به فدای اسماعیل(ع) قوچی می فرستد (صافات/ ۱۰۱تا ۱۱۳)

حضرت ابراهیم(ع) با قربانی کردن فرزند، در حقیقت مأمور به ذبح علاقه ها و پیوندهایی شد که مانع و سد راه او برای وصل به خداوند بود. از این رو از آن به آزمون و فتنه نیز یاد می شود و پس از این ابتلائات است که مقامات الهی را یکی پس از دیگری می پیماید و در فرازی بلند قرار می گیرد که دور از دسترس بسیاری از انسان هاست.

● یوسف(ع)، اسماعیل نفس یعقوب(ع)

علاقه حضرت یعقوب(ع) به حضرت یوسف(ع) همانند علاقه حضرت ابراهیم(ع) به حضرت اسماعیل(ع) و بلکه شدیدتر بوده است. از این رو گرفتار فراق می شود و از شدت فراق نیز چشم های خود را از دست می دهد. (یوسف، آیه ۸۴)

از آیه ۸۵ همین سوره بر می آید که ایشان آن چنان دلبسته یوسف(ع) بود که فرزندان دیگر به ستوه آمده و گریه و اندوهش را عامل هلاکت حضرت(ع) معرفی می کنند. به این معنا که دلبستگی به فرزند در آن حد است که ممکن است موجب مرگ و هلاکت آن حضرت(ع) شود. از برخی از آیات و روایات نیز به دست می آید که همین دلبستگی موجب شده بود که برادران، تصمیم به کار بسیار خطرناک کشتن یا سر به نیست کردن حضرت یوسف(ع) بگیرند. (یوسف، آیه ۸ و ۹ و ۱۵)

نفس حضرت یعقوب گرفتار حب شدید فرزند بود و این شدت حب، خود مانع جدی بر سر راه حضرت یعقوب(ع) بوده است و درد فراق تنها آزمونی بود که او باید تحمل می کرد تا به مقام صبر جمیل برسد و از خود و دلبستگی هایش بریده و به خدا بپیوندد. خود آن حضرت(ع) حتی جدایی کوتاه یک روزه را بر نمی تابید و وقتی برادران، خواهان آن می شوند که او را برای گردش در صحرا بفرستد، ایشان به صراحت اعلام می دارد که رفتن او موجب حزن و اندوهش می شود و نمی تواند دوری اش را تحمل کند. (یوسف، آیه ۱۳)

به هر حال، فراق چندین ساله حضرت یوسف(ع) موجب شد تا حضرت یعقوب(ع) با صبر جمیل (یوسف، آیه ۱۸) بتواند اسماعیل خودش را ذبح کند و به آزادی و رهایی برسد و فرمان الهی را در بریدن از غیر خدا و پیوستن به خدا تحقق بخشد. (ذاریات، آیه ۵۰)

● داستان حضرت یوسف(ع) و غفلت از خدا

حضرت یوسف(ع) نیز به اسباب دنیوی، بیش از حد توجه نشان می دهد و همین موجب می شود تا از مسبب الاسباب غافل شود. این گونه است که درخواست می کند ساقی پادشاه برای او در نزد پادشاه وساطت و شفاعت کند و از زندان بیرون آید. جالب این که در زندان شدن، درخواست خود آن حضرت(ع) بود و خودش گفته بود که زندان را دوست تر می دارم (یوسف، آیه ۳۳) در حالی که اگر از خداوند راه خروج می خواست خداوند راه رهایی بهتری از زندان برای او در نظر می گرفت. حالا که خداوند به درخواست و راه پیشنهادی اش عمل کرده و او را به زندان افکنده است تا از وسوسه ها و توطئه های زنان در امان ماند، دیگران را واسطه می گیرد تا نجات یابد. اگر خداوند به پیشنهاد یوسف(ع) او را به زندان افکنده است همو می بایست مورد درخواست برای آزادی شود، ولی توجه و دلبسته شدن یوسف(ع) به اسباب ظاهری موجب شد تا خود گرفتار افزایش مدت زندان شود. خداوند یادآور می شود که حضرت(ع) گرفتار غفلت شده و ذکر و یاد خدا از دلش دمی خارج شد و هر چند که این فراموشی را شیطان در دلش موجب شد، ولی برای رهایی از این مشکل باید نفس، تنبیه و مجازات شود و همین مساله موجب می شود تا چند سالی به زندان او افزوده شود که دست کم آن هفت سال بوده است. (یوسف، آیه ۴۲)

● مسلخ عشق در منی

به هر حال، انسان ها هر یک نفسی دارند که اماره به بدی و زشتی است. این نفس تا جایی تسلط می یابد که خود را معبود قرار می دهد. انسان باید همه آن چیزی را که این نفس در اختیار می گیرد تا موجبات دوری انسان از خدا شود، ذبح کند و از آن بریده شود. قطع و بریدن نفس اسماعیلی برای رهایی نفس الهی لازم است. هر کسی در مسلخ منی به ظاهر گوسفندی را می کشد، در حالی که براساس آیات قرآنی این عمل می بایست به مفهوم ذبح هواهای نفسانی و دلبستگی ها باشد تا انسان به تقوا برسد و از خود بریده و به خدا وصل شود. (حج، آیه ۳۷)

ما هر کدام در مسلخ عشق می بایست همه معشوق های دروغین را ذبح کنیم و تنها محبوب و معشوق ما خداوند باشد تا بتوانیم به او وصل شده و به کمال مطلق برسیم. باشد این گونه عمل کنیم و دلبستگی هایمان را قطع و ذبح کنیم و اسماعیلی در نفس خود نداشته باشیم. این بریدن اختیاری است که انسان را به آسمان می کشاند و بالهای پروازش را آزاد می کند.

خلیل منصوری