چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

معماری کلمه بر دریای خیال


معماری کلمه بر دریای خیال

درباره هنر داستان نویسی

در مورد عناصر داستان بحث‌های زیادی شده است. اما هر کدام از نویسندگان براساس استعداد خود و زاویه دید و... خود عنصری را مهمترین عنصر داستان‌نویسی دانسته‌اند. حال ممکن است برخی از نویسندگان و منتقدان ما بیشتر روی نثر یک داستان تکیه کنند و یا شاید برخی دیگر از ناقدان ما بر روی آئین نگارش و برخی بر روی فضای داستان و یا بر روی گفت‌وگو به هر حال همه این عناصر دست به دست هم می‌دهند تا چیزی به نام یک داستان را به وجود بیاورند.

در هنر داستان‌نویسی آمده است: «کلمه ابزار کار نویسنده است و نویسنده ناگزیر باید با ابزار کار خود آشنا باشد و بداند جای چه کلمه‌ای کجا است و کاربرد آن چیست. اگر چنین نکند مانند نجاری است که به خواص ابزار کار خود وارد نباشد و هنگام میخکوبی از اره و هنگام اره‌کشی از چکش استفاده کند و طبیعی است که کار چنین نجاری نه خواستار خواهد داشت و نه رونق. نویسنده باید کلماتی را که به کار می‌برد با دقت انتخاب کند. نباید اولین کلمه‌ای را که به ذهن او آمد آن را وارد داستان کند. شاید لازم باشد روی برخی از کلمات کارهای زیادی شود تا آن را وارد داستان کرد. جیمز جویس خود اعتراف کرده که آنقدر با کلمات ور می‌رفته آنها را ورز می داده گاه نوازش می‌کرده، سبک سنگین می‌کرده تا بتواند جواز ورود به آنها را برای وارد شدن به فضای داستان بدهد و این کار بیشتر با قدرت تخیل صورت می‌گیرد.

شکسپیر از نویسندگانی بود که با دقت تمام، قصه‌ها و روایات و افسانه‌ها و اسطوره‌های رایج عصر خود را مطالعه می‌کرد. در عالم خیال به آنها جان می‌بخشید و پیکرشان را از نو با گیسوان و پوست و گوشت و استخوان و عضلات می‌آراست و آنها را چنان به تحرک و زندگی وامی‌داشت که هنوز هم بعد از گذشت چند قرن شخصیت‌های نمایشنامه‌های او زنده و جاندار جلوه می‌کنند.

با چشم خیال می‌توان جنگلی پرشکوه از درختان انبوه و جویبارها و رودخانه‌هایی که در آن جاری هستند در ذهن آفرید و در آن انواع جانداران را جای داد.

از یاد نبرید که نیروی تخیل شما جبه هفت رنگ است و این دیگر بر خود شماست که چه رنگی و چه ایده‌ای بدان بدهید و به چه شکل و رنگی درآورید.

نویسنده هر چقدر که نثرش قوی باشد و اشراف کامل به دستور زبان داشته باشد و آئین نگارش و ویراستاری را بداند بدون تخیل قوی هیچ در هیچ است.

ما قصد نداریم که در اینجا منکر چیزهایی شویم که واقعاً بودن‌شان زیبایی اثر را دو برابر می‌کند اما در اینجا قصد بر آن است که از ستون داستان‌نویسی گفته شود. تخیل قوی مهمترین عنصری است که یک نویسنده باید داشته باشد یعنی اگر فاقد چنین موهبتی باشد حتی با تلاش زیاد نمی‌تواند نویسنده شود زیرا مسئله آئین نگارش مهم است اما در نهایت اگر نویسنده‌ای در این رابطه ضعف داشته باشد اثر خود را به یک ویراستار می‌دهد و مشکل او حل خواهد شد ولی اگر تخیل قوی نداشته باشد نه هرگز می‌تواند شخصیت‌های داستان را بیافریند و نه محیط‌هایی را که هرگز ندیده و نخواهد دید را. نویسنده وقتی بر سمند تخیل سوار می‌شود به سرزمین‌هایی می‌رود که بنا به گفته فروید «نویسندگان و شاعران به وسیله تخیل چیزهایی را می‌بینند و مشاهده می‌کنند که حتی فیلسوفان و تحصیلکرده‌ها در خواب هم نمی‌توانند ببینند.»

آری البته این موهبتی است که خداوند به آن که خواسته است عطانموده.

همچنان که حافظ می‌گوید: حسد چه می‌بری به حافظ که این لطف خدادادی است و اکتسابی نیست. پس ناقدان و نویسندگانی که وسواسانه به مسائل آئین نگارش و نثر یک نویسنده می‌پردازند که غافل از جوهره اصلی تخیل و شخصیت‌پردازی در آن اثر می‌شوند بنا به گفته لئونارد بیشاپ نویسنده نباید خشک طبع باشد. از شیوه تداعی آزاد باید بهره ببرد و نگوید قدیمی شده است.

نویسنده باید به اعماق در دل خود نقب بزند و هر چه می‌خواهد بیابد. در حقیقت این محتوای مفید زنده و مهیج را نویسنده به بهای تمام زندگی خود به دست آورده است.

اگر نویسنده دارای تخیل قوی باشد حتی آثاری را که شتاب‌زده می‌نویسد و از نظر دستور و آئین نگارش خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد حتی می‌تواند تا حد آثار مشهور هم قرار بگیرند.

«داستایفسکی تند تند سردستی و با آن حال بد برای روزنامه‌ها داستان می‌نوشت تا قرض‌هایش را بپردازد اما بعدها آثار بازاری‌اش تبدیل به آثار هنری شد. پس نویسنده نباید به آثارش به دلیل اینکه بابت آن پول می‌گیرد یا برای شهرت می‌نویسد برچسب بازاری بزند.»

البته این بدان معنا نیست که یک نویسنده نباید اصول دستوری و آئین نگارش را مهم بداند. ضعف، ضعف است حتی اگر در آثار هنرمندان بزرگ دیده شود اما این بدان معنا نیست که ما یک اثر خوب و قوی را به خاطر بد بودن نثرش یا مشکل آئین نگارش، مورد انتقاد قرار بدهیم و از جوهره اصلی آن غافل شویم.

متأسفانه در جامعه ادبی ما برخی از ناقدان و نویسندگان، آثار مشهور داستانی را به خاطر نداشتن نثر خود یا مشکلات آئین نگارش، مورد مذمت قرار می‌دهند منصفانه نیست وقتی یک اثر خوب، آن قدر تأثیرگذار است که ضعف تألیف و یا ضعیف بودن نثرش نمی‌تواند خللی بر آن وارد کند. این عیب‌جویی‌ها که نمی‌تواند از روی انصاف باشد و با گرفتن چنین عیب‌هایی از این آثار از عظمت و شکوه آنها نمی‌توان کاست. زیرا یک رمان و یا داستانی که عظمت خودش را در جامعه ادبی یافت نمی‌توان آن را کوچک کرد مثل اثر ضعیفی که با تبلیغات نمی‌توان آن را بزرگ کرد.

بنا به گفته لئونارد بیشاپ، «وقتی ساختمانی مجلل و باشکوه و زیبا را می‌بینیم، این درست نیست که تمام زیبایی‌های آن را به خاطر نقص برخی از قسمت‌های آن یا کنگره‌هایش نادیده بگیریم.»

در کتاب هنر رمان هم عنصر تخیل قوی را عنصری مهم شمرده می‌شود. آری داشتن تخیل قوی برای نویسنده موهبت بزرگی است.

«اگر تخیل را نوعی آفرینش بدانیم افلاطون آن را فقط از آن ایزدان می‌داند. البته همه انسان‌ها به یکسان از این قوه برخوردار نیستند گروهی بیشتر و گروهی کمتر. تمام آثار هنری - معنوی – حاصل تخیل خلاق هستند و با چنین چیزی است که انسان به موجودی سازنده و مبتکر تبدیل شده است. زیرا بدون آن توانایی تسخیر طبیعت را ندارد و ماده اصلی آن تصویرهای ذهنی است.»

و «باشلار» می‌گوید: «تخیل قوه ساختن تصاویری است که از واقعیت‌اند.»

حتماً لازم نیست رمان‌نویس برای وصف صحنه‌هایی که قرار است وصف کند برود و آنها را ببیند چه بسا اگر بر سمند تخیل خلاق سوار شود صحنه‌هایی را مشاهده کند که حتی رفتن به آن مکان‌ها و دیدن آن صحنه‌ها برایش غیرممکن باشد.

البته داشتن تخیل قوی گرچه برای نویسنده یک موهبت است ولی این موهبت را باید جهت‌دار کند و به نوعی تربیت کند و رنج بکشد در این راه تا به بهترین وجه از آن بهره ببرد.

بنا به گفته بوفون، استعداد هیچ نیست جز صبر سالیان.

فلوبر می‌گوید: «آدم به چیزی که می‌خواهد توصیف کند آن قدر چشم بدوزد و با آن ور برود و در آن تأمل کند تا بالاخره جنبه‌ای را در آن کشف کند که هیچ کس پیش از آن بدان توجه نکرده و یا از آن سخن نگفته است. هر چیزی حاوی مایه‌ای کم یا زیاد از آن جنبه‌های هستی است که هنوز کاویده نشده‌اند، چون ما عادت داریم چشم‌هایمان را در پرتو محفوظاتی به کار بگیریم که خود هیچ نیستند جز آنچه دیگران پیش از ما درباره اشیایی اندیشیده‌اند که ما اینک بر آنها چشم دوخته‌ایم. از همین کشف‌هاست که آدم در کارش به اصالت می‌رسد.»

دقت بیش از حد برخی از نویسندگان روی نثر و آئین نگارش باعث می‌شود آنها را از حقیقت اصلی داستان دور کند.

مثلاً یک نویسنده خانم اروپایی، ساعت‌ها وقت خود را روی این صرف کرده است که یک ویرگول را در کدام قسمت کلمه قرار دهد در حالی که زیبایی و گیرایی اصلی یک رمان یا داستان مثل یک نخ نامرئی است که در چیزی وجود داشته باشد.

پرداخت شخصیت‌ها بسیار مهم هستند نه آنکه موضوع. گاه موضوع ممکن است بسیار پیش پا افتاده و یک مسئله کاملاً روزمره باشد ولی می‌بینیم که نویسنده با مهارت خاص خودش که همان تخیل قوی است توانسته آن را به یک رمان جذاب تبدیل کند.

در حالی که نویسنده دیگری شاید موضوع مهمتر و جذاب‌تری داشته است ولی چون فاقد این قدرت بوده است نتوانسته کاری از پیش ببرد.

این باعث تأسف است که برخی از ناقدان مطرح جامعه ادبی ما می‌گویند کسی که در شهر بزرگ زندگی نکرده باشد و تجربیات زیادی نداشته باشد نمی‌تواند رمان بنویسد و یا یک اثر هنری خوب بیافریند، اگر چنین است بسیاری از نویسندگان ما هستند که به کشورهای پیشرفته رفته‌اند ولی نتوانسته‌اند حتی یک داستان کوتاه خوب بنویسند و یا یک اثر هنری خوب بیافرینند در حالی که نیما یوشیج در آن دهکده یوش توانست به درجه پدر شعر نو فارسی برسد و یا حافظ بی‌آنکه سفر از شهر خود شیراز بکند شاعری جهانی شد. این کوته‌اندیشی‌ها در زمینه نقد ادبی بسیار آزاردهنده است.

ژوزف کنراد معتقد است: «گرانبهاترین دارایی رمان‌نویس آزادی تخیل می‌باشد.»

اگر هنرمند بخواهد به دست و پای آن به وسیله قید و بندهای غیرضروری بندی ببندد اگر حتی اوج بگیرد بسیار کم بالا می‌رود و نمی‌تواند عمق پرواز را دریابد. پس نوشتن از خیلی چیزها منوط بر آن نیست که آنها را نویسنده تجربه کرده باشد. فلوبر می‌گوید: هنر آن است که شراب بنوشی با زن بجوشی و قمار ببازی بی‌آنکه این کاره باشی.»

و این کار به وسیله تخیل قوی صورت می‌گیرد.

«قدرت تخیل و ابداع و ابتکار را می‌توان برای تسلط بر وقایع و رخدادهای نابهنگام به کار گرفت. برای تحقق یک خواست و یک تمایل تصویر نهایی آن را به ذهن بدهید و طوری مجسم کنید که آرزویتان به مرحله عمل رسیده است. معمار سازنده افکار،‌آنچه را که در ذهن خود ترسیم کرده‌اید بر پهنه ضمیر منعکس خواهد کرد.»

آری به یمن نیروی تخیل است که می‌توان در عمیق‌ترین لایه‌های حقیقت نفوذ کرد و به اسرار طبیعت دست یافت. پس داشتن نیروی تخیل قوی و خلاق بزرگترین گنجینه برای یک نویسنده است.



همچنین مشاهده کنید