پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جغرافیای نماز


جغرافیای نماز

هنگامه هجران از آنجا آغازگشت که رقیب با وسوسه او را از نعمت قرب محروم کرد و ابوالبشر در خراب آباد هجر از درد فراق نالید و تا این که پیک رافتی از محبوب بر او بال رحمت فکند و نیایش را به او آموخت تا با آن دل رااز این غربت خاکی به ملکوت گره زند و افلاکی شود

هنگامه هجران از آنجا آغازگشت که رقیب با وسوسه او را از نعمت (قرب) محروم کرد و ابوالبشر در خراب آباد هجر از درد فراق نالید و ... تا این که پیک رافتی از محبوب بر او بال رحمت فکند و نیایش را به او آموخت تا با آن دل رااز این غربت خاکی به ملکوت گره زند و افلاکی شود. آدم با نیایش، فرصت وصل و لیاقت قرب یافت و با پرستش از «غربت» به «قرب» رسید.

نماز بهترین حدیث شیدایی است و تنها زمانی حلاوت آن را می توان با تمام وجود احساس کرد که اهل سعادت آباد دلدادگی و از ساکنان سرزمین سبز نماز و اهل محله رکوع و ساکن قصر سجود و یا ملیت بندگی باشی و با لهجه خشوع سخن بگویی!

● جغرافیای نماز

نماز مملکتی است به وسعت دل های دریایی و پهناور چون اندیشه های آسمانی با آب و هوایی همیشه بهار که ترنم دلباختگی، روحی دل نواز به آن می بخشد. در قسمتی از آن رشته کوه های ذکر تا افق ملکوت سر کشیده اند و دریایی نیلگون و زلال در پای آن کوه ها موج می زند و آبی صداقتش دیده می نوازد. ماهیان رنگارنگ توفیقی را می بینی که تو را به سوی خود می کشانند. اگر آنها را صید کنی، دوست، صیادت می شود. نسیمی ملکوتی جانت را طراوت می دهد و تو سرمست از این همه زیبایی، مصمم می شوی همه شهر را بگردی تا منظره های دل ربا را با چشم جان تماشا کنی.

● چشمه ای از نور

اول شهر به چشمه ای آراسته است که از ملکوت می آید. نباید از آن بگذری که بدون آن سفر تو بی لطف است. به! چه خنکای دلنوازی دارد! جسم و جانت رابا آن می شویی، آب که به صورتت می پاشی یک آسمان نور به چهره ات می تابد و آلودگی از جانت چون برگ پاییزی بر زمین می ریزد و تو از چشمه نور وضو می گیری. شستن دستها وصورت و مسح سر و پا همه حکمتی دارد که پاک و پاکیزه به دیدار او بروی و با او هم کلام شوی. اکنون شاداب و با طراوت به سیر خود ادامه بدهید.

● لباس و مکان نمازگزار

به لباست بنگر، چگونه آن را تهیه کرده ای؟ با چه سرمایه ای ، آیا صاحبش کس دیگری است که در این صورت او راضی است که لباسش را بر تن داری؟ مبادا با ضایع کردن حقی صاحب آن لباس شده باشی؟ یعنی غصب کرده باشی؟ اکنون ببین بر تن پوشت اثری از آلودگی و پلیدی نباشد چرا که پرواز به سوی پاکی ها نتوان کرد. حال به جایگاهت که می خواهی از آن جا تا خدا عروج کنی خوب بنگر! مبادا که غصبی باشد یا نجس و چه بهتر که پروازت را از مسجد آغاز کنی و از خانه خدا دوست و روبه سوی محبوب بروی و در حلقه نمازگزاران حدیث عشق زمزمه کنی.

● اذان و اقامه

بانگی از دوست تو را صدا می زند، برایت آشناست. از اولین روز تولد آن را شنیده ای که کسی برایت می خواند و تو با سکوت معصومانه اش دل به آن هنگ آسمانی داده بودی! می شنوی؟

● وقت نماز

صبحگاهان ستاره ای ترین رنگ های زمان، صاحبدلان، پرده های غفلت را کنار میزنند به ندای یار لبیک می گویند و قامتی به عبادت می بندند و قیامتی از شنیدن بر پا می کنند و نماز صبح می گزارند و خود را از هر وسوسه ابلیس بیمه می کنند. نماز، تکراری خجسته و نشاط آور است که عامل پویایی و رشد انسان است به گاه روز از صبحدم به هنگام ظهر اگر به هوش نباشی، اگر از حیله دشمن غافل بمانی به ریل غفلت خواهی افتاد و بر دره سقوط خواهی کرد. نماز ظهر و عصر هشداری است برای تو که به یاد دوست باشی و به یاد زمانی که قرار است در برابر او پاسخ کارهایت را بیان کنی. اکنون که نورانی شده ای و به نماز متبرک، بقیه روز را هم از گزند وسوسه شیطان و نفس در امان خواهی بود.

اگر نماز به حق نماز باشد شامگاهان هم که خسته از کار روزانه به کانون استراحت پناه می بری عاکف کوی نیاز می شوی و درخلوت سجاده دلباختگی ات را محاسبه می کنی و بر دلدادگی ات می افزایی، نماز مغرب و عشا را که گزاری، سبک بال و سبک دل جان را به ضریح تمنا گره زن و بخواه تا شور عاشقی ات را افزون سازد.

● تکبیره الاحرام

اکنون هنگام نماز است در انتهای جاده زیردرختی که از حس تمنا پربار است سجاده ای به آبی اخلاص روبه خانه دوست گسترده است، به نیت پاک که معطر شدی، احرام بند، تکبیره الاحرام بگو و به عشق محرم شو. نماز میقات صاحبدل است بر جرأت خودخواهی، سنگ بی توجهی بزن و دل را رنگ خدایی ده که بهترین رنگ هاست.

● قرائت

ای محبوب! ما خاکیان افتخار بندگی تو را داریم و دست طلب به سوی تو، به سوی آن آستان بی نیازت می گشاییم. راه هدایت را نشانمان ده، همان جاده مستقیمی که به تو می رسد همان مسیری که سعادتمندان آن را پیمودند و تو را یافتند، آن راهی که به کهکشان های شوق منتهی می شود. دوباره زبان به نام او زینت می دهی و سوره توحید تلاوت می کنی. به نام او ... بگو اوست معبود یگانه، بی نیاز از هر چیز و هرکس، مولود کسی نیست و خود فرزندی ندارد. همانند او هیچ تصور و هیچ موقعیتی و هیچ کس نیست. اکنون که از صهبای تلاوت سرمستی، به محله رکوع می رسی.

● محله رکوع

چه جایگاه با عظمتی است. باید قامت خود را به نشانه تعظیم خم کنی و خوشه چین خرمن تسبیح شوی. در محله رکوع شرط ادب را به جای می آوری و در جرگه کمین قرار می گیری. حال که خود را به زیور تسبیح آراسته ای و عجز خود رادر پیشگاه او دریافته ای برمی خیزی تا مهیای رفتن به قصر بلورین سجود شوی و بر خوان فیض از مائده عبودیت بهره مند شوی، به برکت اجازه خاکساری یافته ای، دیده ای با حقیقتی دلربا آشنا می شود از رکوع برمی خیزی که به خاک بیفتی.

● قصر سجود

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هرچه بر سرما می رود از ارادت اوست

آنگاه که احساس تقصیر کردی خود را در مقابل درجه اعلای حق، بسیار خرد و ناچیز دیدی و پیشانی بر نماز گزاردی، به قصر بلورین سجده راه یافته ای. باید آرام باشی و در حال طمأنینه با دل همنوا گردی که «سبحان ربی الاعلی و بحمده» به وجد می آیی.

ذکر که تمام شد، هنوز اثری از نفس درخود می بینی و هنوز سایه ای از «انانیت» را در آینه دل مشاهده می کنی و باز هم به سجده پناه می بری و باید به گونه ای زمزمه کنی که خود را در دوست فانی ببینی و اینکه هنگامه قنوت است.

● باغچه قنوت

قنوت باغچه ای است پر از اقاقی های نیاز، یک سبد بنفشه خواهش، قنوت اجابت را میهمان دستانت می کند. دست که به آسمان می گشایی با بهشت می پیوندی. هرچه می خواهی از او بطلب، مگر دوست میهمانش را بی نصیب از لطف باز می گرداند؟ تو که از غیر دست شسته ای و روبه سوی او برگ های نیازت را گسترده ای، حتما ستاره باران رحمت خواهی شد و از خوان توکل بهره مند.

● ساحل تشهد

به رسم ادب، اینکه به پیشگاه او زانو می زنی و شهادت بر یکتایی او ورسالت رسولش را تکرار می کنی. همراه با رسول و جانشینان بر حق او، می شود این راه پرخطر را طی کرد. اگر چراغ هدایتی نباشد آدمی در ظلمت وسوسه به ویرانه های انحطاط روی خواهد برد. اگر اولیای الهی دست آدمی را نگیرند او فقط به ظاهر نماز می پردازد و از روح او غافل می ماند.

نماز بی ولایت بی نمازی است تعبد نیست نوعی حقه بازی است

● تسبیحات اربعه

باز می ایستی و حمد و تسبیح و تهلیل و تکبیر را چون دانه های تسبیح در کنار هم می آوری تا رنگ های باقی مانده از جلوه های فریبنده دنیا از آینه وجودت پاک شود و عکس رخ یار را در جام دل نظاره کنی، پس به میمنت این مرحمت، بازافتان و خیزان می شوی، الله گویان می شوی و از این حال خوش به وجد می آیی، باز رکوع و تشهد.

● سرای سلام

اکنون هنگام وداع است. اگر به سلامت این سفر را گذرانده ای، اگر موهومات از راه بیرونت نبرده اند، اگر حال توجهت زخمی القائات نشده، وقت آن است که سلامی که می دهی پاسخ بشنوی. از سلام بر رسول نور، آغاز می کنی و سلام بر ما و بندگان شایسته خدا، شاید عبارت «سلام بر ما» دعایی باشد که؛ خداوندا! سلامت و برکت ایمان را در زندگی معنوی ما بیفزای و ما را از سلامت اندیشه و کردار خوب برخوردار ساز.

نویسنده : زینب سید میرزایی

کتاب حدیث شیدایی