پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

متصدیان سلب آسایش


متصدیان سلب آسایش

یادش به خیر آن روزها وقتی صدای جیغ چرخ های گاری در كوچه ها می پیچید, صدای فریادی هم به آن اضافه می شد كه می گفت نمكی و همین فریاد كافی بود كه همه بدانند, می توانند بخشی از خرت و پرت های بلا استفاده یا مثلا نان های خشك را ببرند و در ازای آن نمك بگیرند برخی دیگر از آنها اجناس متفاوت تری هم برای معاوضه داشتند یكی به كوچولوها حلوا می داد و دیگری

امروزه با تند شدن حركت چرخ های زمان، دیگر نه از گاری خبری هست و نه از آن فریادهای صمیمی و نه از نمك، اگرچه هنوز هم بعضی از ما افرادی كه برای خرید اضافات قابل بازیافت منازل می آیند را به نام نمكی می شناسیم؛ خودروهایی كه گاهی حس می كنی بلندگوهای آنها از بلندگوهای استادیوم آزادی هم قوی تر است و انگار پیش از هر چیز قصد دارند آرامش و آسایش مردم را زایل كنند، ضمن اینكه فریادهایی كه از پشت این بلندگوها شنیده می شود نیز بیشتر بوی تحكم و دستور می دهد تا صمیمیت. شاید این نكته هم ناشی از سر و كار داشتن این افراد با آهن باشد! درست برعكس پیرمرد نمكی كه بازمانده مایه بركت سفره ها را می برد و به جایش مایه بركت و حق شناسی می داد. اما در این بین یك مشكل مشترك برای بسیاری از شهروندان وجود دارد كه همان آلودگی صوتی ناشی از فریادهای تحكم آمیز رانندگان وانت بارهایی است كه سفره نمك و نمكی را برچیده اند. هنوز سرت به بالش نرسیده كه ناگهان زمین و زمان می لرزد و نام انواع اجناس شكسته و كهنه در گوش تو ردیف می شود. از كاغذ و مقوا گرفته تا روی و مس و آبگرمكن و ... . حالا می خواهد سر ظهر باشد یا اول صبح یا ...این هم یكی از آن حكایت هایی است كه پیامد عدم برنامه ریزی و اجرای دقیق بخشی از بایدهایی است كه برای همه ما مسجل است، ولی انگار هنوز هم در ضرورت انجام آن شك داریم.مهمترین دلایل ادامه این مشكل نه چندان كوچك دو دسته هستند؛ دسته اول دلایلی كه باعث می شوند سامانه دقیقی برای طراحی و انجام بازیافت تعریف نشود و دسته دوم دلایلی كه در اجرای بازیافت رخ می نمایند و بیشتر ناشی از نوعی بی اعتمادی از سوی شهروندان هستند.در مورد دسته اول شاید نیاز زیادی به توضیح نباشد. بارها لزوم برنامه ریزی دقیق برای بازیافت اقلام قابل استفاده از زباله ها نوشته و گفته شده، ولی ظاهرا هنوز هم خبری از عملی شدن این ضرورت نیست. اما دلایل دسته دوم بیشتر در نقاطی رخ نموده اند كه طرح بازیافت انجام شده، ولی نحوه اجرای این طرح به شكلی بوده كه شهروندان به این نتیجه رسیده اند كه در این معامله متضرر شده اند و ترجیح داده اند كه برای نوبت های بعدی با همان نمكی های خوش انصاف (!) امروزی معامله كنند تا حس نكنند كه سرشان كلاه رفته است.به عنوان مثال وقتی شهروند یكی از كلانشهرها در قبال ۱۰ كیلو كاغذ و اقلام پلاستیكی و ... تنها دو بسته كیسه زباله آن هم از نوع نامرغوب بازیافتی دریافت می كند، چه انتظاری می توان داشت كه در نوبت بعدی، همان اجناس را به نمكی مردم آزار (بلانسبت بقیه نمكی ها) ندهد و در قبالش پول ۱۰ بسته كیسه زباله مرغوب را دریافت نكند؟از سوی دیگر به نظر می رسد برخورد دقیق و سازمان یافته ای با متصدیان سلب آسایش كه برخی از نمكی ها و میوه فروش ها و حالا دیگر لوازم خانگی فروش ها و ... را شامل می شوند، صورت نمی گیرد و این عدم برخورد، باعث می شود كه شما در چاردیواری خودتان هم هیچ اختیاری برای آرامش و آسایش مورد نیاز خود نداشته باشید.

حكایت كودكان خیابانی فعال در بخش جمع آوری زباله های ارزشمند هم كه جداست و نیاز به نگرشی جامع و جداگانه دارد. به نظر می رسد حالا دیگر تدوین برنامه دقیقی برای پیشگیری از آسیب های گوناگون بهداشتی (روانی و جسمی)، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ... امری لازم و ناگزیر است.بهتر است كه مسئولان شهری تهران با بررسی نتایج اجرای بازیافت در بعضی كلانشهرهای دیگر، برنامه دقیق تر و عملی تری را به اجرا درآورند.همكاری گروه های اجتماعی مثل NGO ها و خانه های فرهنگ نیز می تواند تاثیر بسیار زیاد و قابل توجهی در این زمینه داشته باشد ، به شكلی كه گروه های خاصی از خانه های فرهنگ مناطق مختلف با تشكیل كارگروه های اجتماعی ،برنامه ریزی هایی دقیق و عملی برای انجام بهینه بازیافت زباله ها انجام دهند.

امیدوار باشیم؟