دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

آمدنت درخت‌ها را شاعر کرد


آمدنت درخت‌ها را شاعر کرد

...و دیوار کعبه شکافته شد وقتی به یکباره عطر نفس‌های تو در فضای مه‌آلود مکه پیچید.
...و دیوار کعبه شکافته شد وقتی ابهت نام تو در خیابان‌های مکه از در و دیوار به‌گوش رسید.
کسی چه می‌داند؟ …

...و دیوار کعبه شکافته شد وقتی به یکباره عطر نفس‌های تو در فضای مه‌آلود مکه پیچید.

...و دیوار کعبه شکافته شد وقتی ابهت نام تو در خیابان‌های مکه از در و دیوار به‌گوش رسید.

کسی چه می‌داند؟ شاید در شب میلاد تو بود که بهشت آفریده شد. عشق متولد شد و بذر شجاعت و عدالت در زمین منتشر گردید.

تو آمدی و درخت‌ها شاعر شدند؛ پنجره‌ها شاعر؛‌ گنجشک‌ها و پروانه‌ها شاعر.

تو آمدی و نبض زمین تپیدن گرفت. شب در لاک خود فرو رفت و خورشید، از فراز کعبه عاشقانه طلوع کرد.

...و تو آمدی تا پیامبر مهربانی تنها نباشد. همسری شایسته زهرا(س) وجود داشته باشد و زمین به خودش ببالد که حسین(ع) دارد.

... و تو آمدی تا ما به خودمان برگردیم.

امیر عاشقان!

تو بلند می‌شدی و هر چه بود فرو می‌نشست.

خوشا به حال گدایی که در رکوع تو، انگشتری آسمانی‌ات را هدیه گرفت. خوشا به حال سنگفرش کوچه‌های کوفه که بوسه بر کفش‌های وصله دار تو می‌زد.

خوشا به حال چاهی که هر شب پذیرای اشک‌ها و درد ‌دل‌های جانسوزت بود. چه شب‌های با شکوهی داشت کوفه، وقتی با کیسه نان از کوچه‌های خاموشش می‌گذشتی و در خانه‌های غمزده یتیمان فرود می‌آمدی.

دنیا حقیرتر از آن بود که بتواند زرق و برقش را به رخ تو بکشد. حالا بعد از قرن‌ها در روز میلاد تو با عشق تو و شوق شنیدن نامت به خیابان می‌آییم. همچون خورشیدی که تمام ذراتش منتشر شده باشد، همه جای زمین نام زیبای تو را تلاوت می‌کند. ای «علی»!

عبدالرحیم سعیدی راد