چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

حریر حرف ها


حریر حرف ها

درباره موسیقی شعر به بهانه ۴ اثر از سید احمد نادمی

یکی از ویژگی‌های مهم شعر امروز ایران که در یک دوره نسبتا طولانی هم شکل گرفته و آرام‌آرام از یک ویژگی تبدیل به آسیب شده، حذف موسیقی است. اتفاقی که با انقلاب شعر نو و نیما یوشیج کلید خورد و به آهستگی در دهه‌های دیگر با حذف کامل عروض و قافیه اعلام موجودیت کرد.

اگرچه این اعلام موجودیت ابتدا همراه با حذف کامل موسیقی نبود و در کارهای شاعرانی چون بامداد یا حتی سروده‌های آخر سهراب سپهری در «ما هیچ، ما نگاه» موسیقی شعر به گونه‌ای دیگر و در دل واژه‌ها متجلی شد.

اما بعدها و با آغاز دهه ۵۰ و پدید آمدن موج نو و به طور خاص آثار شاعرانی چون احمدرضا احمدی کار به جایی رسید که شاعری مانند فروغ فرخزاد درباره شعر احمدرضا احمدی از ترکیب کشته شدن موسیقی استفاده کرد.

در این میان باید دهه ۶۰ را یک استثنا دانست، چراکه به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی که همراه با یک رجعت به سنت در همه زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و ازجمله شعر بود فضای ادبی به گونه‌ای پیش رفت که سرودن در قالب‌های کلاسیک با تاکید بر همان مفهوم کلاسیکش رونق ویژه‌ای گرفت.

اما از اواخر دهه ۶۰ تا همین روزگار، اکنون این حذف موسیقی ابعاد گسترده‌تری گرفته است و تنها محدود به عروض و قافیه نمانده و بلکه، هم در موسیقی خارجی (عروض و قافیه) و هم در موسیقی درونی (کلمات) قابل طرح و بررسی است.

از سوی دیگر حتی دامنه‌اش به شعر سنتی و خاصه غزل فارسی نیز کشیده شده است تا آنجا که غزلسرایان امروز بویژه جوان‌ترها اصرار زیادی بر حذف ردیف و همچنین کمرنگ کردن زنگ قافیه با به کار بردن مصوت‌های کوتاه دارند.

اما این مقدمه به نسبت طولانی را از آن نظر امروز در صفحه شعر جوان نوشتم که اولا شاعران جوان (چه نوپرداز و چه غزلسرا) که اصرار بر حذف موسیقی دارند، متوجه پیامدهای منفی آن باشند.

اهمیت وجود موسیقی برای جذب مخاطب و ماندگار شدن آن در ذهن مردم بر کسی پوشیده نیست و قطعا روند کنونی یک زنگ خطر برای شعر به حساب می‌آید.

از سوی دیگر، این مقدمه بهانه‌ای است تا شعرهایی از سید احمد نادمی را با هم بخوانیم. شاعری که هم از نظر فضای کاری و هم از نظر سنی تا حدود زیادی به نسل جوان نزدیک است.

بسیاری از شاعران جوان بویژه آنها که مرتبط با حوزه هنری هستند همواره از دیدگاه‌های منتقدانه نادمی بهره برده‌اند و البته در عین حال اگرچه نادمی هنوز کتاب شعری منتشر نکرده، اما شاعری تثبیت شده است.

در نمونه‌هایی که از او ذکر می‌کنیم به کارگیری هوشمندانه موسیقی، آن هم موسیقی درونی کلمات بسیار قابل تامل است، همچنین ساختار پنهان و ارتباط نامحسوس ۴ شعر مستقل با یکدیگر، مخاطب را به یاد غزل‌های کلاسیک با حال و هوای سبک هندی می‌اندازد، چیزی شبیه شعرهای حافظ که ابیات گوناگون ضمن حفظ ساختار طولی شعر، در عرض نیز هر یک به صورت مستقل قابل خوانش هستند، مانند همین بیت:

سپهر بر شده، پرویزنی است خون افشان

که ریزه‌اش طاق کسری و تاج پرویز است

این بیت به تنهایی یک شعر مستقل است و نه‌تنها از نظر موسیقی درونی و واج‌آرایی حرف «پ، ز» بسیار خوش لسان است که از نظر تخیل و آن جنون شاعرانه هم در سطح بالایی قرار دارد. کافی است به معنای «پرویزن» و تشبیه آن به آسمان و سپهر دقت کنیم.

در حالی که در بسیاری از شعرهای سپید و همچنین غزل‌های امروز پراکنده‌گویی، شلختگی زبانی (به بهانه ایجاد فضایی چند صدایی) تبدیل به ارزش شده است.

از سوی دیگر، بر خلاف نام‌های مختلفی که این روزها از سوی شاعران جوان به عنوان طرح، هاشور، هایکو، فرانو و... می‌شنویم یک بیت یا حتی یک سطر، اگر آن مولفه‌های لازم مانند جهان شاعرانه، تخیل و موسیقی را داشته باشد، لازم به هیچ نام دیگری برای شعر شدن ندارد و شعر به ماهو شعر است. ۴ کار کوتاه نادمی در واقع الگویی از همین دست است که حال و هوای زمستانی شاعری را همراه با حسرت در روزگار بی‌برفی تهران و برخی شهرهای بزرگ ایران روایت می‌کند:

حالا حسرتی هستی

حک بر حکایتِ حالا

ای حریر حرف‌ها!

ای برف!

در این شعر تکرار حرف «ح» و تاکید بر زمان (با تکرار حالا) و لطافتی که واج آرایی «ح» در کنار آمدن کلمه حریر ناخودآگاه ایجاد می‌کند فضایی پوشیده از برف و سپید را در ذهن مخاطب اجرا می‌کند؛ فضایی لذت بخش و مخیل.

شاعران جوان که اصرار بر حذف موسیقی شعر دارند باید متوجه پیامدهای منفی آن باشند و قطعا روند کنونی یک زنگ خطر برای شعر امروز به حساب می‌آیداما این حسرتی که در شعرنخست آمده با فضایی نا امید و خاموش در قطعه بعدی ادامه می‌یابد:

خاموش و نا امید

از پنجره‌های ناامید و خاموش

روبه روی تلویزیون

به آوازهای قدیمی

آویزانیم

در این شعر هم موسیقی جریان دارد. این بار مصوت‌های بلند و حتی حضور خود کلمه آواز به ایجاد موسیقی کمک شایانی می‌کنند، اگرچه «تلویزیون» تا حدودی این موسیقی را قطع می‌کند و شعر را به سمت پریشانی می‌کشاند، اما از سویی این فرضیه را در ذهن یک منتقد می‌آورد که شاید تلویزیون به عنوان نماد عصر مدرن و جامعه شهری و هیاهویی که دارد به واقع و در جهان حقیقی هم برای یک شاعر که عاشق برف و طبیعت است، همین کارکرد پریشانی و قطع موسیقی را دارد.

پایان‌بندی قطعه دوم که با آویزان بودن همراه است دقیقا اثر را برای ورود به یک فضای معلق و به عبارتی یک وقفه و تعلیق آماده می‌کند تعلیقی از جنس معطل بودن:

چترهای معطل

دستکش‌های معطل

شال و کلاه معطل

کودکان

در آرزوی تعطیلات سپید

آب می‌شوند

مهم‌ترین تفاوت این قطعه با شماره‌های پیشین، وجه توصیفی آن و البته کمرنگ شدن موسیقی است. در این قطعه و از نگاه شاعر همه چیز در یک تعلیق به سر می‌برد.

چتر، دستکش، کلاه و شال که اینها همگی از ملزومات زمانی و حالی برای انسان امروز هستند. انسانی که سعی می‌کند در یک جامعه مدرن به‌اصطلاح به روز باشد و در حالا زندگی کند.

هنگامی که ملزومات این حالا فراهم نیست و همه چیز در یک انتظار و تعلیق فرو رفته است به‌طور طبیعی زندگی نیز آن روال مرسوم خود را پی نمی‌گیرد حتی کودکان با همان جهان کودکانه، صمیمی و سپید خود نیز تحت تاثیر این فضا قرار می‌گیرند.

آه‌های چرک

ابرهای چرک

اما بخش پایانی دقیقا فرمی دایره‌وار به کلیت ۴ شعر مستقل نادمی می‌بخشد تا آن یکپارچگی هرچه بیشتر خودش را نمایان کند.

شعری که با حسرت آغازمی شود با خاموشی ادامه می‌یابد، سپس به تعلیق و ایستایی و البته دقت و وسواس در پیرامون می‌رسد. سرانجام در نهایت ایجاز و با تاثیر‌گذاری عمیق بر مخاطب به دریغ و آهی چرک می‌رسد، درست شبیه آنچه آسمان زمستانی تهران را با انبوه آلودگی فرا گرفته است.

سینا علی‌محمدی