چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

مقاومت رسانه ای نامتقارن در اقتصاد مقاومتی


مقاومت رسانه ای نامتقارن در اقتصاد مقاومتی

نقش سینما و تلویزیون در مقاومت در برابر فشارهای دشمن

رسانه ها و به ویژه سینما و تلویزیون چه نقش و جایگاهی در تحکیم اقتصاد مقاومتی و مقاومت اقتصادی دارند؟ باتوجه به همراهی عملیات روانی و فشار فرهنگی و رسانه ای دولت های امپریالیستی و جنگ طلب حاکم بر جهان، رسانه های داخلی چگونه می توانند به ملت خود برای ایستادگی در برابر این حملات کمک کنند؟

این پرسش ها در شرایطی مطرح می شوند که با کمی تامل می توان به روشنی دریافت که محصولات رسانه های تصویری ما نه تنها با استراتژی دفاعی «اقتصاد مقاومتی» همراه نیستند که بسیاری از محصولات آنها مضمونی در تضاد با این استراتژی دارند.

اقتصاد، فرهنگ، رسانه

یکی از واقعیت های غیرقابل انکار در جوامع انسانی، همبستگی حوزه های مختلف است؛ فرهنگ، سیاست، اقتصاد و... جزایری جدا از یکدیگر نیستند، بلکه همه این عرصه ها در مکانیسمی تعاملی، یک نظام اجتماعی را تشکیل می دهند. به طوری که هر یک از حوزه های اقتصاد و سیاست و امنیت و فرهنگ و... با یکدیگر همبستگی داشته و با تاثیرگذاری متقابل بر یکدیگر، سمت و سو و کم و کیف جامعه را حالت می دهند.

در این میان، فرهنگ، نقش میانجی گرانه بیشتری دارد و تقریباً همه اجزا و حوزه های اجتماعی در عین تاثیرپذیرفتن از فرهنگ، خود نیز فرهنگ را می سازند. «اقتصاد مقاومتی» به عنوان یک استراتژی مبارزاتی در حیطه اقتصاد، بیش از هر موضوع دیگری تحت تاثیر فرهنگ و جریان های فرهنگی قرار دارد. به ویژه رسانه هایی چون سینما و تلویزیون. چون از طرفی، کارکرد اصلی رسانه، پویاسازی و انتشار فرهنگ در سطح جامعه است و از طرف دیگر، سینما و تلویزیون، بیشترین نفوذ و رسوخ را در بین مردم دارند. بنابراین عملیاتی شدن اقتصاد مقاومتی بدون همنوایی و هماهنگی این رسانه ها اگر نگوییم غیرممکن، بسیار دشوار و بعید به نظر می رسد.

تعریف اقتصاد مقاومتی، در چارچوب علم اقتصاد می گنجد و در این مجال نمی توان به تحلیل و تعریف عمیق و گسترده آن پرداخت. اما به طور مختصر، اقتصاد مقاومتی یک استراتژی دفاعی برای مقابله با مشکلات اقتصادی در داخل و فشارهای اقتصادی از خارج از کشور محسوب می شود. شاخصه هایی چون تقویت عدالت اجتماعی و مبارزه با تقسیم ناعادلانه ثروت، حمایت از تولید و سرمایه بومی و کاهش واردات، مواجهه با مفاسد اقتصادی، گسترش فرهنگ ساده زیستی در کل جامعه و بخصوص کارگزاران حکومت، ارتقای جایگاه و ارزش فعالیت اقتصادی خدامحور در مقابل سوداگری، نزدیک کردن سطح زندگی مسئولان با مردم، تخریب ارزش های اشرافی و تجمل گرایانه، مبارزه با اسراف و مصرف گرایی و... از عناصر اصلی اقتصاد مقاومتی است. نکته قابل تامل این است که این شاخصه ها در همان حال که مفاهیمی اقتصادی محسوب می شوند، ارزش هایی فرهنگی هم هستند.

● فیلم های سینمایی و تلویزیونی؛ در تعارض با اقتصاد مقاومتی

با بررسی آثار سینمایی و فیلم ها و سریال های تلویزیونی به این نتیجه می رسیم که مضامین اغلب این آثار، به ویژه در فیلم های سینمایی نسبت و نزدیکی چندانی با شاخصه های تعریف شده برای استراتژی اقتصاد مقاومتی ندارند. عمده محصولات سرگرم کننده سینما و تلویزیون مروج تجمل گرایی، سوداگری، اسراف و در یک کلام، سبک زندگی مصرف و غربی هستند. از طرفی، فیلم های جشنواره ای و شبه روشنفکرانه نیز بخاطر ابتلا به رویکرد بیگانه گرایی و خودفروشی برای کسب رضایت غربی ها، کارکردی همراستا با آثار سخیف و مبتذل سرگرم کننده دارند. این نوع فیلم ها مبلغ ناامیدی و یأس بوده و مخاطب خود را در باتلاق سستی و رخوت فرو می برند که این رویکرد با اقتصاد مقاومتی که لازمه آن تزریق امید و روحیه حماسی است، تضاد دارد.

البته همه این ابتلائات ناشی از ضعف فیلمسازان در خلق آثار با کیفیت و دارای محتوای متعالی است. باج دادن به جشنواره های خارجی و هدف قرار دادن غرایز مخاطب، در واقع ترفندی برای جبران ناتوانی برخی فیلمسازان در ایجاد جذابیت زیباشناختی و اصولی است. هم از این رو، نمی توان با قرار دادن شعار و سخنرانی، به یک فیلم یا سریال محتوا بخشید. با صدور بخشنامه و مکلف ساختن هنرمندان به اینکه برای یک موضوع کار کنند، نمی توان به هدف رسید. یک اثر سینمایی و تلویزیونی زمانی می تواند در خدمت آرمان های ملی و دینی کشورمان، از جمله اقتصاد مقاومتی قرار بگیرد که به اعتلای روحی و روانی مخاطب خود و تهییج روحیه آرمانگرایانه مردم کمک کند و این میسر نمی شود مگر با پالایش ساختاری و زیباشناختی آثار. یعنی از یک طرف باید ابتذال و سطحی گرایی و سیاه نمایی و تظاهر به روشنفکری در فیلم ها تضعیف شود و در مقابل، ارزش های دینی و عدالت خواهی و استکبارستیزی و وطن دوستی و معنویت و اخلاق در فرم و ساختار زیباشناختی فیلم ها تجلی یابد.

● صدا و سیما و نبرد نامتقارن رسانه ای

این موضوع در تلویزیون اهمیت بیشتری می یابد. چون این رسانه ملی هم اکنون پیشانی اصلی جبهه دفاع در جنگ نرم و هجوم فرکانس های دشمنان کشورمان است. مثلا یکی از حیله های اخیر مخالفان نظام و شبکه های ماهواره ای دولت های متخاصم با ایران این است که اقتصاد مقاومتی را همان ریاضت اقتصادی در غرب معرفی می کنند!

یکی از روش های کهنه، اما موثر استعمار در مقابله با هویت ملت ها، تخریب اخلاق دینی و انسانی مردم جوامع بوده است. این روش در مقابله با مسلمانان و از جمله کشور ما اهمیت بیشتری دارد. زیرا در جوامعی همچون ما، تکیه بر اصول اخلاقی بیشتر است و سنت ها و ارزش های اسلامی عامل اصلی همبستگی اجتماعی محسوب می شود. فراتر از این، آرمان های اسلامی و شیعی، به عنوان زیربنای انقلاب اسلامی و حاکمیت ملی در سرزمین ما قرار گرفته است. به همین دلیل، دولت ها و جریان هایی که منافع اقتصادی و سیاسی شان در گرو اضمحلال و انحطاط اخلاقی شهروندان کشورمان است، در پی از بین بردن این زیربنا هستند. هم از این رو محور اصلی جنگ نرم علیه ایران هجوم به ارزش های فرهنگی و تضعیف حجب و حیا در میان مردم و به خصوص جوانان ایرانی است.

با چنین اهدافی بوده که طی سال های اخیر، شاهد رشد قارچ گونه فعالیت شبکه های ماهواره ای ضدایرانی و به ویژه به زبان فارسی بوده ایم. عمده فعالیت این شبکه ها ترویج ابتذال، تخریب قید و بندهای اخلاقی و ارائه سرگرمی های مخرب و کم مایه است. پیش از این، آمریکایی ها و لس آنجلس نشینان عامل اصلی اجرای پروژه های رسانه ای غیراخلاقی بودند. در سه سال اخیر نیز شبکه ای موسوم به «فارسی وان» توسط یک صهیونیست سرمایه دار پا به عرصه رسانه ای گذاشت که به طور مطلق سعی در از بین بردن اخلاق ایرانیان داشت.

اما امروز محور اصلی این جریان، انگلستان است. دولت بریتانیا در تازه ترین روند فعالیت خود برضد اسلام و انقلاب اسلامی، وارد فاز تخریب اخلاق و هویت ایرانی شده است.

از اواخر سال ۸۷ و در آستانه برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، شبکه «بی بی سی فارسی» توسط نهادهای امنیتی دولت انگلیس راه اندازی شد. شبکه ای که بیشتر با اهرم هایی چون نرم خبر و گزارش های اغواگر و مستندهای تحریفگر و سایر شگردهای خبری، در پی دامن زدن به تفرقه و گسست در ایران بوده است. با این حال، بی بی سی فارسی پس از شکست در برابر مردم ایران در سال ۸۸ وارد فضاهای دیگری هم شد. این رسانه که به طور معمول به پخش اخبار و برنامه های سیاسی اختصاص داشته، از مدتی پیش نیز وارد فازهای جدیدتری چون پخش کنسرت موسیقی و نمایش سریال های مبتذل شده است. این اتفاق گویای آن است که از یک طرف شبکه بی بی سی فارسی در جذب مخاطب به اهدافش نرسیده و قصد دارد تا از طریق نمایش سریال این کمبود را جبران کند. از طرف دیگر، این شبکه به خاطر به بن بست رسیدن در تاثیرگذاری از طریق مباحث سیاسی، وارد فاز نخ نما و کلیشه ای اخلاق ستیزی برای اهداف سیاسی شده است. به عبارتی بی بی سی فارسی اجرای همان فرمولی را در دستور کار خود قرار داده است که پیش از این شبکه های ایران ستیز دیگری همچون فارسی وان نیز به طور گسترده در پیش گرفته بودند. طبق این فرمول که می توان آن را محور اصلی جنگ نرم غرب علیه ایران دانست، گسترش انحطاط اخلاقی و سستی نهاد خانواده منجر به کم رنگ شدن روحیات آرمان گرایانه شده و به این ترتیب، زمینه برای استیلای غرب بر ایران فراهم تر از گذشته می شود.

البته شبکه بی بی سی فارسی حتی با چنین ترفندهای غیرمترقی و پیش پا افتاده ای هم نتوانسته مخاطب مدنظر خود را جذب نماید. به گونه ای که حتی پایگاه اینترنتی گویانیوز نیز چندی پیش به این موضوع اعتراف کرده و با هشدار نسبت به ورشکستگی بی بی سی فارسی، اعلام کرد که این شبکه در جذب مخاطب ناموفق بوده و زحمات وزارت خارجه انگلستان را به باد داده است.

شاید به همین دلیل بود که لندن اقدام به راه اندازی دو شبکه جدید با رویکرد سرگرم سازی نمود. شبکه های «من و توی ۱و۲» که ظاهرا شبکه هایی تفریحی بودند. البته شبکه «من و تو۲» تنها مدتی کوتاه فعالیت کرد و به خاطر بی خاصیت بودن، خیلی زود از میان رفت. با این حال لندن نشین ها روی کانال اول این شبکه سرمایه گذاری فراوانی کردند تا بتوانند بیش از پیش نظرات مردم ایران را به سوی خود جلب نمایند. بخش اصلی برنامه های این شبکه وابسته به سازمان جاسوسی M۱۶ را پخش سریال، موسیقی، رقص، طنز، آشپزی و... تشکیل می-دهد. عملکرد این شبکه به این ترتیب است که مخاطب هدف آنها، زنان و دختران ایرانی هستند. با توجه به اینکه، مدیریت خانواده و پرورش فرزندان در جامعه ما بر عهده بانوان است، دستگاه های سیاسی انگلستان با چنین برنامه هایی به این بخش مهم از جامعه ایرانی آسیب می رسانند تا بتوانند ویروس های آلوده خود را به کل کشور و حتی نسل های آینده سرایت دهند.

● چه باید کرد؟

معمولا در چنین مواردی، پیشنهادهایی مثل افزایش تعداد شبکه های تلویزیونی و بالا بردن جذابیت برنامه های صدا و سیما مطرح می شود. البته نمی توان صحیح بودن این راه حل ها را منکر شد، اما باید به جای پناه بردن به راهکارهای مقطعی، جامعه را در مقابل چنین ویروس هایی واکسینه کرد. نکته قابل تأمل این است که اتفاقا یکی از اهداف بانیان شبکه های ماهواره ای بیگانه، سرگرم کردن ما به خنثی سازی برنامه های آن هاست. مثلا رسانه ملی ما را وادار کنند تا برای دور کردن مردم از برنامه های ماهواره ای، به سمت عوام زدگی و افزایش ابتذال برود. این در حالی است که برای ایمن شدن در برابر این تندبادها باید در مسیر خودمان حرکت کنیم و به تقویت پایه های فرهنگ بومی و ملی بپردازیم. صدا و سیما باید از بازی در زمین دشمن پرهیز کند و دچار این فریب نشود که برای شکست دادن شبکه های بیگانه به دام ابتذال سقوط کند یا روی به تقلید از برنامه های آن شبکه ها بیاورد. مثل همان راه حل پیش پا افتاده ای که قبلا برای مقابله با موسیقی لس آنجلسی تجربه کردیم. سال ها پیش هم عده ای به این فکر افتادند که برای دور کردن جوانان از موسیقی های بیگانه باید درها را به روی انواع آهنگ ها، حتی مبتذل ترین ها باز کرد! این یک دام است و نباید در آن سقوط کرد.

برای تقابل با رسانه های دشمن راهی جز توسعه کیفی و تجلی بخشیدن هویت و فرهنگ اصیل و شریف ایرانی و اسلامی خود، به شکلی نافذ و در ساختاری زیبا و حرفه ای نداریم. اگر رسانه ها و دستگاه های فرهنگی بتوانند میان نسل جوان و فرهنگ بومی کشورمان پیوند بیشتری ایجاد کنند، در آن صورت هیچ تهاجمی از سوی بدخواهان کارساز نخواهد بود. راهکاری که می توان آن را مقاومت فرهنگی و رسانه ای نامتقارن نامید؛ یعنی با کمترین امکانات و سرمایه ممکن و بیشتر از طریق تحکیم اتحاد ملی و اتکا بر اقتدار روانی و فرهنگی، در برابر سیل هجوم گسترده دشمن ایستادگی کنیم.

تجربه های مقطعی می توانند راهنمای رسانه ملی در این زمینه باشند. جای تردیدی نیست که در زمان پخش سریال «مختارنامه» در اواخر سال۸۹ و اوائل سال۹۰ گرایش به استفاده از کانال های بیگانه به شدت کاهش یافت. با این حال خیلی از برنامه های مفرح و تقلیدی و پرزرق و برق در رسیدن به چنین مقصودی ناتوان بوده اند.

یکی از القائات نادرستی که معمولا از سوی شبه روشنفکران و طرفداران نظریه باطل «هنر برای هنر» صورت می گیرد، این است که آثار هنری با رویکرد محتوایی و جهت گیری سیاسی و فکری خاص باعث دفع مخاطب می شوند. این در حالی است که واقعیت چیز دیگری را نشان می دهد. به طوری که پربیننده ترین و محبوب ترین سریال های سال های اخیر سیما، آثاری با گرایش ایدئولوژیک و استراتژیک بوده اند. از جمله این آثار می توان به «یوسف پیامبر»، «به کجا چنین شتابان»، «مختارنامه»، «هوش سیاه»، «وضعیت سفید» و... اشاره کرد که همه آنها دارای دغدغه و مسئله خاصی بودند و در عین حال در امر جذابیت نیز موفق شدند؛ برعکس آثار خنثی که فقط به حیف و میل شدن بودجه می انجامند. این تجربه ها می توانند راهنمای خوبی برای مدیران و برنامه سازان رسانه ملی باشند تا از ظرفیت های فراموش شده سریال بیش از پیش بهره ببرند.

آرش فهیم