جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

بگو کجاست روزهای آشنایی


بگو کجاست روزهای آشنایی

نگاهی به فیلم« طهران, تهران»

۱) داریوش مهرجویی با «طهران: روزهای آشنایی» نشان می‌دهد به دیدگاهی رسیده که لااقل در سینمای ایران مشابهش را کمتر دیده بودیم. در این دیدگاه قرار نیست به تماشاگر دروغ گفته شود.

قرار نیست زشتی‌ها حذف و فقط زیبایی‌ها به رخ تماشاگر کشیده شوند. در دیدگاهی که مهرجویی در آخرین اثرش نشان می‌دهد، زشتی‌ها هم وجود دارند. دلتنگی‌ها، خرابی‌ها، نداری‌ها و نگرانی‌ها. همه و همه در کنار زیبایی‌ها هستند و اتفاقاً خود را نشان هم می‌دهند.

اما نکته اینجاست که در دیدگاه مهرجویی، حتی این زشتی‌ها هم زیبا نمایانده می‌شوند و فرصتی هستند برای لذت بردن از زندگی. اصلا همین زشتی‌ها باعث می‌شوند لذت دیدن زیبایی‌های فیلم دو چندان شود. از این منظر که به ساخته مهرجویی بنگریم، روزهای آشنایی اتفاقا خیلی هم فیلم واقع‌گرایی است. به شرطی که از ظواهر کار عبور کنیم و به درونمایه اثر بنگریم. تماشاگر فیلم هم (لااقل در ضمیر ناخودآگاهش) متوجه رئال بودن مضمون فیلم می‌شود. برای همین در سکانس آمدن دختر خانم انصاری به خانه سالمندان و همخوانی آهنگ «زمونه»، خیلی راحت به همراه پانته‌آ بهرام می‌خندد و گریه می‌کند.

۲) مهرجویی حالا به مرتبه‌ای رسیده که به سادگی، تمام ظواهر و قواعد دست و پاگیر را کنار می‌زند و به معنای واقعی کلمه، فیلم «خودش» را می‌سازد. فیلمی که از جای جای آن، حضورعارفی به نام داریوش مهرجویی به چشم می‌آید. «طهران: روزهای آشنایی» ساختاری سهل و ممتنع دارد. سادگی جاری در فیلم آن قدر زیاد است که در نگاه اول ممکن است به نظر بیاید هیچ چیز ندارد.

اما بعید است در تاریخ سینمای ایران، کارگردانی غیر از کیومرث پوراحمد توانسته باشد فیلمی با این درجه از «ایرانیت» بسازد. مهرجویی در گذر زمان به یک نوع سادگی رسیده که دست یابی به آن مستلزم گذر از پیچیدگی‌هاست. این فرق می‌کند با آن نوع از سادگی که قرار است تماشاگر را گول بزند.

سادگی جاری در «طهران: روزهای آشنایی» اتفاقا بیشترین احترام را برای تماشاگر قائل است و او را

به سادگی در تجربه‌های شخصی خالق اثر شریک می‌کند. اتفاقی که در مورد بسیاری از کارگردانان بزرگ جهان هم افتاده است. از جمله جان هیوستن که از شاهین مالت و گنج‌های سیرامادره به فیلم مینی مالی چون «مرده» رسید. حالا داریوش مهرجویی هم از «هامون» و «پری» به «مهمان مامان» و «طهران: روزهای آشنایی» رسیده است.

۳)اگر طبق اصول کلاسیک فیلم سازی به این فیلم بنگریم، احتمالا حیرت خواهیم کرد از دیدن این نکته که انگار هیچ کدام از قواعد کلاسیک فیلم سازی در این اثر به چشم نمی‌خورند. به خصوص فیلمنامه کار که در آن هیچ فراز و فرودی به چشم نمی‌خورد. چند نفر دور هم جمع شده‌اند و خوش می‌گذرانند. همین! پس چه چیزی این فیلم را به تجربه‌ای چنین دلنشین بدل کرده است؟ پاسخ همان چیزی است که باعث ساخته شدن تمام شاهکارهای تاریخ سینمای جهان شده است: وسعت دید کارگردان. وسعت نگاه مهرجویی به اندازه همان کوه‌هایی است که در یک نما از بالای برج میلاد نشانمان می‌دهد. فقط در فیلمی با این وسعت نگاه است که غم خرابی خانه در مقابل شادی لحظه تحویل سال از بین می‌رود و تاریکی شب در برابر نور ریسه‌های چراغ رنگ می‌بازد. فقط شخصی با وسعت نگاه مهرجویی است که در عین انتقاد از تجملاتی بودن و خودخواهی شاه‌های قاجار، حواسش به زیبایی معماری کار هم هست. هر چند تمام این زیبایی هم در برابر شادی و جست‌وخیز کودکانه آن دو بچه در کاخ گلستان ناچیز جلوه می‌کند.

نوع تصویربرداری و نورپردازی سکانس طوری است که انگار آن بچه‌ها مرکز جهانند و تمام آن زیبایی‌ها و تجملات، فرعی بر اصل کار. فقط آدمی مثل مهرجویی می‌تواند از دل یک آهنگ تجاری، معنای زندگی را استخراج کند.

شخصیت اصلی مرد فیلم در یکی از آخرین نماهای فیلم، زمانی که گروه می‌خواهد در کنار برج آزادی توقف کند، می‌گوید ما روزی ده بار از اینجا رد می‌شویم. حکایت ما و فیلم مهرجویی هم همین است. مهرجویی استادانه تمام المان‌های زندگی روزانه ما را (که هر روز چندین بار با آنها رو به رو می‌شویم) در فیلمش مورد استفاده قرار می‌دهد و در عین حال آنچنان از همه آنها آشنایی‌زدایی می‌کند که تماشای «طهران: روزهای آشنایی» به تجربه‌ای بدیع بدل می‌شود.

۴)نکته مهم تر اینجاست که اپیزود مهرجویی به سادگی فاصله بین طبقات اجتماعی را از بین می‌برد. اینجا دیگر قرار نیست فقر فضیلت باشد، بلکه قناعت و لذت بردن از زندگی فضیلت است. اینجا ثروت به تنهایی کثیف نیست. درست استفاده نکردن از ثروت مذموم است. اینجا نحوه کسب ثروت مهم نیست، بلکه نحوه خرج آن مهم است. تفاوت نگاه‌ها همین جاست که مشخص می‌شود.

۵) اما همه اینها نباید باعث شوند که مشکلات فیلم نادیده گرفته شود. بعضی از سکانس‌ها خوب از آب درنیامده‌اند. از جمله سکانس زیارت حضرت عبدالعظیم که انگار بی‌حوصله برداشته شده و تاثیرگذاری لازم را ندارد. همچنین در بعضی از قسمت‌های فیلم، سفارشی بودن فیلم روی داستان اثر منفی می‌گذارد. از جمله در برخی قسمت‌های سکانس کاخ گلستان که داستان فیلم عملا فراموش شده و شخصیت ها، دقایقی از فیلم را به صحبت مستقیم درباره معماری ایرانی اختصاص می‌دهند.

۶) اما نکات مثبت فیلم آنقدر زیاد است که به راحتی می‌توان ضعف‌های فیلم را فراموش کرد. داریوش مهرجویی همان کسی است که جامعه روشنفکری ایران مدت‌ها به او احتیاج داشت.

در مملکتی که فاصله بین روشنفکران و مردم عادی روز به روز افزایش می‌یابد، مهرجویی کسی است که می‌تواند این فاصله را پر کند. مهرجویی که روزی در هامون، بهترین تصویر را از شکاف عمیق بین روشفنکران و عامه مردم به تصویر کشیده بود، حالا به جای این که به اعتراض‌هایش ادامه دهد، سعی در پر کردن این شکاف دارد. مهرجویی حرف نمی‌زند، عمل می‌کند.

● تهران: سیم آخر (مهدی کرم پور)

۱) بعد از فیلم‌های «جایی دیگر» و «چه کسی امیر را کشت» که آثاری شخصی بودند. مهدی کرم‌پور در آخرین ساخته‌اش، مسیری متفاوت را برگزیده و با داستانی درگیرکننده و ساختاری خطی و ساده، به فکر برقراری ارتباط با مخاطب عام است. حالا و بعد از تماشای مجدد «طهران، تهران»، با اطمینان بیشتری می‌گویم که کرم‌پور برای هدف خود، مسیر مطمئن و درستی را برگزیده است. فیلم ذهن تماشاگر را درگیر خود می‌کند، اما در مسیری مستقیم حرکت می‌کند و تلاش می‌کند تا ذهن بیننده را معطوف حواشی نکند.

«تهران: سیم آخر»، نه روایت پیچیده‌ای دارد و نه ساختارشکنی می‌کند بلکه حرفش را مستقیم و رک به تماشاگر می‌زند.

۲) اما فارغ از درونمایه‌اش، «تهران: سیم آخر» فیلم نسبتا خوش ساختی هم هست. کارگردانی شسته و رفته کار، در کنار موسیقی تاثیرگذار، فیلمبرداری دقیق و تدوین مناسب باعث این شده‌اند که هر چه در فیلم جلوتر می‌رویم، تاثیر فیلم روی تماشاگر زیادتر شود. فیلم فقط از چندپارگی فیلمنامه و بازی‌های

نه چندان دلچسبش لطمه می‌خورد. وگرنه با خیال راحت می‌توانستیم بگوییم با یک فیلم بسیار خوب طرفیم.

۳) « تهران: سیم آخر»، فیلم عمیقی نیست. حرف‌هایش را در بسیاری از موارد خیلی رو بیان می‌کند. اما بر خلاف آن چه ممکن است در نگاه اول به نظر برسد، این رو بودن باعث شعاری شدن فیلم نمی‌شود (به جز در برخی دقایق).

پیچیدگی و عمق داشتن، برای فیلمی مثل سیم آخر که قرار است پیام‌های صریح و مستقیم سیاسی و اجتماعی منتقل کند، حسن و مزیت به حساب نمی‌آید. اتفاقا این سادگی و مستقیم بودن، نشانه هوشمندی سازندگان اثر (به خصوص فیلمنامه نویسان کار) است که می‌دانند با چه نوع تماشاگری طرف هستند. اما این مرز باریک بین رک بودن و شعاری بودن در برخی از دقایق رعایت نمی‌شود و بنابراین در میانه فیلم شاهد سکانسی مثل سکانس زورخانه و دیالوگ‌هایی از قبیل «زندگی کن، ولی پهلوون باش» هستیم که کلیت فیلم را زیر سوال می‌برند.

۴) غیر از شعاری بودن برخی از قسمت‌ها و دیالوگ‌ها، «تهران: سیم آخر» سه ایراد عمده دیگری هم دارد. یکی از آن ها، پر و پیمان بودن بیش از حد داستان است. بر‌خلاف خیلی از فیلم‌های دیگر که از کمبود مایه‌های داستانی رنج می‌برند، در «تهران: سیم آخر»، داستان آشکارا فشرده شده و این گرچه باعث ضرباهنگ تندی شده که از خسته شدن تماشاگر جلوگیری می‌کند، اما از آن سو باعث شده تا تماشاگر نتواند آن طور که باید و شاید با شخصیت‌های اصلی فیلم احساس نزدیکی کند.

اشکال دیگر «تهران: سیم آخر» این است که بر خلاف شخصیت‌ها و اسمش، خود فیلم به سیم آخر نمی‌زند. هر چند به نظر می‌رسد سکانس زورخانه و برخی نماهای کلیپ پایانی به خاطر دریافت مجوز نمایش به فیلم اضافه شده باشند ولی به هرحال این نماها، باعث گسستگی فیلم می‌شوند. فیلم سعی می‌کند همه را تبرئه کند! حتی آن مامور امنیتی که به نظر می‌رسد نقش مخالف ماجرا باشد هم فرصتی پیدا می‌کند تا دفاع جانانه‌ای از خودش و امثالش بکند.

بنابراین «تهران: سیم آخر» در بسیاری از دقایق به کبریت بی‌خطر شباهت پیدا می‌کند! سومین ایراد هم این است که چنین طرح و فیلمی، مناسب آنچه که ما با عنوان «فیلم سفارشی» می‌شناسیم، نیست. در فیلم‌های سفارشی خارجی، از جمله «پاریس، دوستت دارم» و «نیویورک، دوستت دارم»، همواره شاهد نمایش جذابیت‌های شهر هستیم (حتی در تلخ‌ترین اپیزودها).

اما «تهران: سیم آخر»، فقط تلخی‌ها و ناکامی‌ها و فشارها را نشان می‌دهد. این نکته البته به تنهایی ضعفی برای فیلم به شمار نمی‌رود. اما وقتی بدانیم که با فیلمی سفارشی برای معرفی یک شهر طرفیم، از تماشای این اپیزود تعجب خواهیم کرد.

۵) با این وجود، «تهران: سیم آخر» به شدت اپیزود تاثیرگذاری است. دقتی که در برخی از دقایق فیلم به چشم می‌خورد، قابل ستایش است. فیلم بسیار آرام پیش می‌رود و به تدریج وارد اصل ماجرا می‌شود. «تهران: سیم آخر»، تاثیرگذاری‌اش را از همین حرکت حساب شده، هوشمندانه و تدریجی‌اش می‌گیرد.

سید آریا قریشی