جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

شعر هم مانند انسانها هویت مستقل دارد


شعر هم مانند انسانها هویت مستقل دارد

خلاصه شده نقد سونات بلوط

جلیل صفربیگی از شاعران خوب و موفق ایلامی این سال هاست که در حوزه رباعی سرایی در سال های هم اکنون خوش درخشیده و با سبک و سیاقی متمایز و منحصر به فرد در این وادی شاعرانگی می کند. وی متولد ۱۳۵۲ ایلام است و تاکنون بالغ بر ۱۵ جلد کتاب در زمینه های شعر، ترجمه و گردآوری کرده و به چاپ رسانده است. تاکنون در خصوص شاعرانگی این شاعر خوب و دوست داشتنی نقدهایی به قلم دوستانی چون رجب بذرافشان، سیامک بهرام پرور و... تدارک دیده شده است که رباعی سرایی صفربیگی را از زوایای مختلف مورد نقد و بررسی قرار داده اند. در نوشتاری که پیش رو دارید، راقم سطور سعی کرده است تا به صورت مختصر و اجمالی مجموعه تازه به چاپ رسیده این شاعر را با دیدی تازه و شاید کمی متمایز از آن چه تاکنون در این راستا انجام شده است به نقد و کنکاش بنشیند.

لازم است توجه کنیم که شعر هم، همچون هر انسانی هویت مستقل و یگانه ای دارد که با همین هویت مستقل و تشخص خود از هم سانان خود متمایز می گردد! علت پیدایش این پدیده بکر و تاثیرگذار- شعر، از منظری معیاری دو سویه دارد: معیار برون متنی و معیار درون متنی. معیار برون متنی را می توان در طیف مخاطبان و شنوندگان، طول عمر، ماندگاری مفید و میزان تاثیرگذاری آن، حافظه تاریخی اقوام مرتبط با شعر، محیط فرهنگی و... بررسی کرد. معیار درون متنی را هم در مجموعه عوامل مشخص شده در تعریف شفیعی کدکنی، یعنی موسیقی، عاطفه، زبان شعری، صورخیال یا ایماژ و تصویرگری، فرم ذهنی یا درونی و پشتوانه فرهنگی و اندیشه ای آن بررسید. در این جا هم بد نیست نقل قولی از ویلیام هزلیت، منتقد زبردست انگلیسی بیاورم که گفته است، کسی که فقط در دوره خویش بزرگ به شمار می رود، در حقیقت بزرگ نیست. آزمون بزرگی، صفحه تاریخ است! از این تعبیر مهم می توان تا حدودی علت موفقیت یک اثر هنری در ماندگاری طولانی مدت، کوتاه مدت یا هیچ مدت را مشخص کرد.

اگر مجموعه های قبلی صفربیگی را خوانده باشید، شاید با من هم عقیده باشید که وی در این مجموعه جدید- سونات بلوط - برخی نوآوری ها و تازه گویی ها به توان مندی شاعرانه اش افزوده است و این نشان از حرکت به سمت جلو با موفقیت این شاعر است که باعث خوشحالی و امیدواری است. اگرچه شاید در تفکیک انتقادی این مجموعه شعری و بررسی از هر دو زاویه استراکچر(ساختار) و مضمون( کانسپت)، بعد اول یا همان ساختار کلی، بخش کم تری را به خود اختصاص می دهد.

چه، رباعی، این قالب به قول سیامک بهرام پرور عزیز ، سهل و ممتنع و دوست داشتنی شعر پارسی در طول تاریخ ادبی، دارای فراز و نشیبی پیچیده و عجیب بوده بوده است و در دوره هایی کلا متروک و فراموش شده هم بوده است . اما از مسیر حرکتی اش از سبک خراسانی و عراقی و سپس دوران کم رونق و مشتری اش در سبک هندی و دوره بازگشت و معاصر، اتفاقات متعددی از سر گذرانده است و در سی ساله اخیر، از نو جانی تازه یافته است و در چند سال اخیرتر شاید بتوان گفت تا حدودی خود را از زیر و سایه و سیطره رنگ و رنگ ایدئولوژیکی و ایده آلیستی کنار کشیده است و وارد عرصه های جدی و واقعی زندگی های مدرن گشته است و در این میان و در این شکل گیری، جلیل صفربیگی، شخصیتی ویژه و پر رنگ دارد.

از لحاظ مضمونی می شود گفت، کارهای رئال و سور رئال، در شاعر با زبانی جان دار و مستقل و شناسنامه دار، گاها چنان تعابیر و ترکیب هایی گوش نواز و دل نشین تدارک دیده است که به چندین هنر ، رباعی را آراسته و پیراسته کرده و میهمان چندین آرایه اش نموده است.

می گریم و چشم هایم از ابر پر است

کافی است که دیگر دلم از صبر پر است

ای چشم غزال کم بیا نزدیکم

پاهای من از دویدن ببر پر است ص۱۷

همان طور که ملاحظه می شود، نه تنها سه مصراع اولی حکم مقدمه و فضا پر کنی قالب را بازی نمی کند که هر کدام مضمونی پربار با یک خط روایی واحد را یدک می کشند، اما باز این مصراع پایانی ست که حکم تمام کننده و شوک دهنده را دارد و خواننده را به اعجابی از جنس تحسین وا می دارد.

انگار همیشه جای یک تن خالی ست

این بار کسی نیست نه! اصلن خالی ست

یک نیمکت نشسته دارم در خود

جای دونفر همیشه در من خالی ست ص۹

چنان این رباعی، تارهای عاطفی و احساسی خواننده را می لرزاند که تا مدتی ممکن است این تاثیرگذاری، تازگی مضمون را از دست ندهد و تازه، پس از سپری شدن زمانی، دوباره می تواند از نو احیاگر حس و حالی ناب باشد.

هنر صفربیگی این است که به خوبی با ابژه هایی که در دسترس رباعی خود قرار می دهد، زندگی می کند، نفس می کشد و با استغراق در آن ها، تنها ابژه ها را در شعر خود نمی چیند، بل که به قول نیمای بزرگ، سنگ می شود، گل، رود، دریا، آب ،آسمان ، ماهی می شود و ما ردپای خود شاعر را ندرتا می توانیم در رباعی ببینیم.

این استغراق و در جلد ابژه نشستن ها، موجب ساخت تصاویری می شود که در کارگاه تصور خواننده بکر نمایی می کند و موجب تقویت بعد عاطفی آن می گردد. همان طور که اشاره شد ، عاطفه در شعر، حکم خون در بدن انسان را دارد. ادامه حیات برای شعر با خون عاریتی، تها برای مدت کوتاهی امکان پذیر خواهد بود و از آن جایی که بعد عاطفی شعر از یک سو با روان شناسی خواننده و شاعر و از سویی دیگر با جنبه های هنری - کلامی مرتبط است، شاید پیچیده ترین بخش شعر هم باشد!

روز آمد و غرق خواب های مرده ست

روزی که پر از شهاب های مرده ست

مانند مسافر غریبی آمد

ساکش پر از آفتاب های مرده ست ص۳۱

تصاویر خلق الساعه و بکری که در این رباعی به وجود آمده است و واژه روز را در معنا، درگیر با عبارات ترکیبی شهاب های مرده، خواب های مرده می کند و تصویر و تعبیر تازه ساز مسافری غریب با ساکی پر از آفتاب های مرده - روز- ، هم شایان توجه است.

شاعر در این تصویرسازی با آنمیسم و جان بخشی به اشیا و موجودات زبان باز کرده، ذهن خواننده را به کارگاهی می گشاید که در آن بازی گران و بازی گردانان، همه حرف برای گفتن دارند، و به قول زیگموند فروید: شاعران در شناسایی روح، استادان ما مردمان معمولی هستند زیرا آنان از سرچشمه هایی سیراب می شوند که ما هنوز آن ها را در اختیار علم قرار نداده ایم!

زبان رباعی صفربیگی، زبان انتقاد، درد و دغدغه است. دغدغه از هر نوع و خود نیز شاید تمایل ندارد این از هر نوعی و در هم بودن را از هم بشکافد و تمییز دهد. به قول دوست شاعر، زهیر توکلی عزیز، صفر بیگی نقدا ، کهنگی را فرستاده دم کوزه آبش را بخورد!

در زد کسی انگار که مهمان داریم

در سفره گرسنگی فراوان داریم

امروز پدر ابر زیادی آورد

مانند همیشه شام باران داریم ص۳۲

نویسنده : سالار عبدی



همچنین مشاهده کنید