یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مشکلات شعر هشتاد را تکرار نکنیم


مشکلات شعر هشتاد را تکرار نکنیم

جدال میان نسل ها هنوز ادامه دارد

شیوه برخورد شاعران جوان، نسل اخیر،نسل هشتاد یا حتی نسل نود[که فعلاً از این دهه آن قدر ندیده‌ایم که قضاوت قاطع کنیم اما به قول سینمایی‌ها،آنونس‌اش را که داریم] با شاعران پیشکسوت یا شاعران نسل‌های قبل چطور است؟ شعرشان چطور است؟[در مورد شعر هشتاد بیشتر می‌گویم که تمام شده و قضاوت آسان‌تر است نه شعر نود که هنوز اول راه است و تا حد زیادی امیدبخش] دولتی که به قول خدابیامرز سعدی ندارند، ادب‌شان چطور است؟

یادم هست در همین مایه‌ها، یک بار دیگر هم سراغ این موضوع رفتم البته خیلی ملایم‌تر و بدون لحن کنایه‌آمیز یا طنزآمیز و انتظار داشتم لااقل آن بخش‌هایی که به‌طور مستقیم، بیان تجربه نسل‌های قبلی بود، شنیده شود توسط نسل یا نسل‌های اخیر. حاصل این شد که شاعری جوان که اسمش را هم تا به حال نشنیده بودم (از همین‌ها که شعرشان را توی وبلاگشان می‌گذارند و نمی‌دانند مخاطبان اینترنت، این شعرها را به عنوان «خبر» پیگیری می‌کند نه اثری هنری و ازدیاد مخاطبان، ربطی به موفقیت ادبی‌شان ندارد) آمد توی وبلاگم پیغام گذاشت که: یک - گنده‌تر از دهنم حرف می‌زنم.

دو - شعر سپیدش خیلی بهتر از شعر سپید من است

سه- مثل من سنگ خودش و هیچ دهه‌ای را به سینه نمی‌زند!

طبیعی بود که پیغام را حذف کنم چون هم لحن، هم تنظیم و انتخاب کلمات، از حوزه نقد و گفتمان خارج شده بود. (البته بعدش دوباره پیغام گذاشت و شاکی شد که چرا امثال من نقدپذیر نیستیم!) فکر می‌کنم یکی از مشکلات شعر هشتاد از همین‌جا شروع شد. فکر کردند اگر به طرف فحش بدهند، یعنی دارند نقدش می‌کنند! و اگر در عوض کسی به آن‌ها انتقاد کند، دارد فحش‌شان می‌دهد‌!

واقعاً ما در دهه هفتاد این مشکلات را نداشتیم. خیلی‌ها به شعر هفتاد حمله کردند اما جواب‌ها، خیلی آرام بود شاید منطقی نبود اما آرام بود،‌محترمانه بود. شمس لنگرودی در آن دوره، یکی از مخالفان سرسخت شعر هفتاد بود (و هست) شاعری است که به گردن خیلی‌ها حق دارد (اگر نبود چطور بخش اعظم شاعران هفتاد می‌توانستند از زبان شاملو عبور کنند) آدم روراستی هم هست و اهل دادوستد در بازار ادبیات محبانه نیست.

فقط یک‌بار، مهرداد فلاح جواب گفت (البته شمس این جواب را دال بر بی‌ادبی ندانست) اما واقعاً آن جواب، توهین‌آمیز نبود. (مطمئنم که او هم، حالا در مواجهه با ادبیات نسل هشتاد، حق را به من خواهد داد.) حملات مسعود احمدی (با وجود این‌که بیشترین استفاده را از پیشنهادهای شعر هفتاد برد - خب همیشه دونده برنده است حتی اگر دونده‌ای خسته باشد!-) در آن دهه، ورد همه زبان‌ها بود اما فقط یک‌بار در کتاب «ابوالفضل پاشا» جواب شنید (که متأسفانه مؤدبانه نبود و از حوزه زبان «نقد» خارج شد. تنها همین یک‌بار، برخوردی این چنینی را از شاعری پیشنهاددهنده شاهد بودم که حتی بعدها، توسط خود او هم تکرار نشد).

آنچه برخی از شاعران نوگوی دهه هشتاد، در حال انجامش هستند و فکر می‌کنند این یعنی نوگرایی در رفتار، یک دهه قبل، ابتدا توسط علی عبدالرضایی و بعد از او،‌ توسط گروه موسوم به «گروه کرج» انجام شده بود. عبدالرضایی اولین کسی بود که رفتارش را با الگوی فرهنگ رپ مطابق کرد. با این همه حتی او هم، چه در مصاحبه‌ها چه در نوشته‌ها چه در گفت‌وگوی رودررو، بیشتر توضیح می‌داد (گرچه لحنش عصبانی بود) نه این‌که انتخاب و تنظیم کلماتش توهین‌آمیز باشد. اعضای «گروه کرج» هم لحن توهین‌آمیزی داشتند ولی کلمات‌شان توهین‌آمیز نبود.

شیوه‌شان این بود که یک آدم مشهور انتخاب می‌کردند با احترام دعوتش می‌کردند کرج؛ بعد هرکدامشان یک کتاب بابک احمدی یا ترجمه مشهور عباس مخبر را - مثل بچه‌هایی که می‌خواهند موقع امتحان تقلب کنند - مخفیانه باز می‌کردند و براساس آن، «طرف» را زیر سؤال می‌بردند. فقط خدابیامرز هوشنگ گلشیری بود که توانست سرجاشان بنشاند و بعد از آن، به شیوه مجموعه جومونگ، سرسپرده او شدند!

اشاره کردم به «فرهنگ رپ» بله، این فرهنگ تقریباً شعر نوی دهه هشتاد را از میان برد. کاری به این بخش قضایا ندارم که رفتار این شاعران، محترمانه یا غیرمحترمانه است. شعرشان اغلب فاقد رازآمیزی است، فاقد تأثیرگذاری است و مثل آهنگ‌های رپ، شبیه حرف‌زدن است. خیلی‌هاشان مجبورند برای این‌که خودشان را به عنوان شاعر جا بیندازند، دائم مثل خوانندگان رپ، دست و سر و ابروهاشان را تکان بدهند چون کلام‌شان شدیداً به نثر نزدیک است.

شعر این شاعران، فاقد تغزل است بنابراین فاقد گرماست. این شاعران اغلب دچار کوررنگی‌اند و شعرهاشان نه به این علت که در پی جلوه تازه‌ای از جهان هستند، بلکه به این دلیل ساده که کار با دوربین را بلد نیستند سیاه و سفید درمی‌آید. شعرشان، بیشتر مواقع سهل هم نیست بلکه در برخورد با «زبان»سهل‌انگارانه است.

غیاب «ساختار»، آزارنده است در این شعرها. مخاطبان‌شان، جمعی ۱۰ تا ۱۵ نفره‌اند و اگر هم در اینترنت مخاطبان بیشتری دارند، برمی‌گردد به جایگاه و تعریف دیگری که این رسانه از «متن» می‌دهد. اصلاً ولش کن! دیگر مخاطبی نمانده برای شعر که اینقدر دارند، داریم، دارم به آب و آتش می‌زنم! شعر هشتاد [صرف نظر از شعر آن تعدادِ معدودی که همیشه در هر دهه‌ای، کاری به کار جمع ندارند و موفق، به دهه بعد قدم می‌گذارند] تعداد شاعران را به حداکثر ممکن رساند و تعداد مخاطبان را به حداقل ممکن! حالا ما شاعران، بدل به دلاک‌های گرمابه‌های قدیمی شده‌ایم که از سر بیکاری، سر هم را می‌تراشیم!

یزدان سلحشور



همچنین مشاهده کنید