پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
یک نقطه عطف
سهراب سپهری شاعر یا نقاش؟ سپهری شاعر نقاش یا سپهری نقاش شاعر؟ در جایی خواندم که سپهری اولین دفتر شعرش را در ۱۹ سالگی منتشر کرده است. ظاهرا این نخستین نمایشی از فعالیتهای هنری او بوده است. نمیدانم که در همان اوان نقاشی هم میکرده است یا نه؟ اما به دانشکده هنرهای زیبا که رفت حتما براساس دستمایه و استعدادی رفته است. به خصوص که در همان هنگام هنرجوی برجستهای بوده است و جرقههایش از همان زمان در محیط زده شده و جلب توجهات را کرده است. هنگامی که او را شناختم او را یک نقاش یافتم. این به معنای تخطئه کار شاعری او نیست چراکه وقتی شعرهای او را میخوانید آنقدر تصویریست و آنقدر خوانا و دیدنی است که گویی تابلویی را با لحنی بسیار زیبا توصیف میکند. بهطور کلی وقتی در هر رشتهای از هنر به پختگی برسید به شاعری در آن هنر میپردازید. منظور آن نیست که یک تابلو نقاشی با مضمون و موضوعی شاعرانه نقاشی کنید در این صورت آن بدترین نقاشیهاست که با ماسک و نقاب شعرگونه به دروغبافی پرداخته است. بلکه منظور روح شاعرانه بیان تصویری تابلو است.
بنابراین وقتی تابلوهای سپهری را نگاه میکنید در واقع همان اشعار او را میخوانید منتهی با زبانی دیگر، با زبان تصویر. تبحر دوگانه سپهری در نقاشی و شعر گویای نکته مهم دیگری است که باید هر هنرمندی داشته باشد و آن دید و درکی همهجانبه نسبت به هرگونه و هر رشته فعالیت هنری است به این معنی که هر هنرمند باید آن چنان دید و شناخت آشنایی با هر اثر هنری چه نقاشی، چه ادبیات چه موسیقی چه معماری چه سینما و چه تئاتر و خلاصه هر فعالیت هنری دیگر داشته باشد که بتواند به راحتی درباره آن اظهارنظر کند. کلیگویی نکند، گفتوگو کند. با زبان آن هنرمند آشنا باشد که بداند او چه میگوید و با او گفتوگو کند. بده و بستان حرفهای کند، صدای او را بشنود. جواب او را با حساسیت بدهد. شما هر هنرمند بزرگی را که نگاه کنید چنین است و چنین ابعادی را دارد در غیر این صورت او ماندگار نمیشود و کارش بیجواب میماند. منعکس نمیشود و مردم به او جواب نمیدهند و با او ارتباط برقرار نمیشود. شما هر هنرمند بزرگی را در هر زمینه هنری ببینید دارای چنین ابعادی است. کارهای خوشنویسی میرعماد را نگاه کنید.
به راحتی میتوان دید که او معماری را میشناسد موسیقی را به خوبی میفهمد، چون یک شاعر تمام ابعاد و حال و هوای کلمات را حس میکند. مثل یک نقاش، طرح و رنگ و شکل و کلمه را درک میکند. چون در نوشتههای میرعماد همه این خواص دیده میشود و لذا کارش بسیار محکم، قوی و اصیل است بدون آنکه استحکام و تبلور فرهنگی میرعماد به روح و جسم کلمات لطمهای وارد کند. خط او در عین ظرافت شکننده آن قوی و مستحکم است. شعر حافظ را نگاه کنید همه این خواص را دارد اما آنچنان قلب شما را میلرزاند که باور نمیکنید استحکام و قدرت فنون شعر او این چنین عمل میکند. دستگاه ماهور را بشنوید این آهنگ را کسی یا کسانی ساختهاند که با هر هنر دیگر همین اخت و خلوص و نزدیکی را داشتهاند. به این مرزها زورکی نمیتوان وارد شد و زورکی نمیتوان با حرفها و بررسی و نقدهای خودمان اثری را خراش بدهیم، پاره کنیم و زخمی کنیم باید به جایی برسیم که به هر چیز که نگاه میکنیم، نگاهمان آشنا باشد. همه چیز را شفاف ببینیم، نگاهمان از همه چیز رد شود به عمق دل آن برسد. باید به یک درک شفاف رسید تا انعکاس شفافیتهای دیگر را از خود رد کنیم. کارهای سپهری را نگاه میکنیم میبینیم از چنین خواصی و ابعادی برخوردار است. پس او را میتوان واقعا یک هنرمند نامید. او متاسفانه کوتاه زندگی کرد و در ۵۱ سالگی عمرش تمام شد و این واقعا خیلی غمانگیز است.
به خوبی میتوان تصور کرد که اگر زنده میبود او به جایی میرسید که مطمئنا نقطه عطفی میشد. آثارش چنین پیامی را میدهند... اما چیزی که بیش از هر چیز دیگر میتوان درباره آثار سپهری گفت چه شعر و علیالخصوص نقاشیهای او قضیه «سادگی» آنهاست سادگی به معنی بیتکلفی، سادگی به معنی وارستگی، سادگی مضامین. پرهیز از موضوعات و حرفها و فرمها و مسائل بیهوده پیچیده که تماشاچی را بیجهت مرعوب کند. کارهای سپهری از شفافیت خاصی مملو است که وقتی به آن نگاه میکنی همه چیز را در یک جا و به آسانی و سادگی میبینی. آنقدر ساده که گاه به اشتباه فکر میکنیم که زحمتی برای ساختنش کشیده نشده است. موضوعات نقاشیهای سپهری هم به همینگونه است. با قلمش رنگها را با راحتی و سادگی تمام بر روی بوم مالیده است گلی، سبزهای، تپهخاکی، میوهای، سیبی، نهالی، کلبهای، درختی و منظرهای را با تمام بعد و حال و هوایش نشان داده است. ریتم درختان کهن را با پوسته سوخته و در واقع با پوسته پخته قهوهای رنگی آنچنان ساده نقاشی کرده است که گویی با قلممو چند حرکت از پایین به بالا یا از بالا به پایین بر روی بوم کشیده است.
انگار که فقط در حد جا و طرح اولیه درختان کار کرده است و باید بعدا روی آنها کار کرد آنها را ساخت و متجسم کرد. اما سپهری در همان چند حرکت قلممو درختها را کاملا جا افتاده و خوب ساخته است حتی ترکیدگی پوسته آنها را نیز مشخص و نمایان کرده است. به خوبی جریان هوا در لابهلای تنهها و شاخهها حس میشود و حرکتش را میبینی. جنس خاکها را با همان ته رنگ رقیق و ساده به خوبی میبینی و میتوانی آن را لمس کنی.
با چند حرکت ساده قلممو رنگهای سبزی را روی تابلو کشیده است که نه تنها نمایش سبزههای کنار جوی را با سادگی اما با پختگی مینمایاند بلکه آب روان میان آنها را هم حس میکنی و گویی شرشر آن را هم میشنوی سپهری انگار شرشر آب را هم بدون آنکه ببینید نقاشی کرده است. رسیدن به این سادگی کار بسیار مشکلی است. تجربه زیاد و کار زیاد و پختگی زیاد میخواهد. در واقع باید سادگی را در درجه اول شناخت در واقع باید طبیعت را خوب شناخت چون طبیعت نیز بسیار ساده است. هر چه را که خداوند خلق کرده است بسیار بسیار ساده است. اگر کالبد یک مورچه، یک انسان، یک فیل، یک درخت و یک کوه را خوب ببینی و مطالعه کنی، ملاحظه میکنی که بسیار ساده ساخته شده است. از نظم و دقتی برخوردار است که حد ندارد این همه نظم اعجابانگیز آنچنان ساده در کنار هم و زیر و روی هم قرار گرفتهاند که نگاه را مبهوت میکند. این همه نظم یعنی پختگی کار که در نهایت سادگی عمل میکند و رسیدن به این مرحله کار هر کس نیست. کار هنرمندی است که بتواند این نظم و این ساختمان را بشناسد یعنی در واقع با تمام وجود و واقعیتش درک کند.
اغلب ما در ذهن خود گرفتار پندارهایی واهی هستیم که هر چیز را نمیتوانیم با واقعیتش ببینیم. ذهن چیز بسیار بدی است. ذهن دل و مغز ما را اکثرا فریب میدهد. ذهن ما اکثرا اشتباهی بررسی و قضاوت میکند. ذهن ما بزرگترین سد راه ما به تعالی به زبر دیدن و زبردستی است. بنابراین وقتی کسی چون سپهری از شر ذهن پیچیده و تاریکی خود را خلاص میکند و با روشنی و شفافیت نقاشی میکند و شعر میگوید باز ذهنهای تو در توی ما او را باور نمیکنند که او کار هنرمندانه و بیبدیلی کرده است. نمیخواهد باور کند که کار سپهری اثری واقعا هنرمندانه است که بدون سر و صدا و آواز دهل به سادگی حرفهایی را از عمق قلب و فرهنگ ما میگوید و اثرش چون زمزمه زیبای یک لالایی و آرامش یک نوازش و زیبایی بیهمتای یک لبخند است. نقاشیهای سپهری به سادگی و موثری یک لبخند است. تابلوهایش را نگاه کنید در آنها چهره سپهری را میبینید که از این تابلو به آن تابلو به شما، به چشمان شما و به نگاه شما لبخند میزند لبخندی شیرین، لبخندی غمگین، لبخندی پر از حرفهای بیصدا، لبخندی با رقیقترین رنگها، لبخندی که نمیتوان راحت آن را نقاشی کرد. باید خیلی آن را نگاه کرد تا راز و رمزش را درک کرد.
مرتضی ممیز
منبع: www.sohrabsepehri.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست