یکشنبه, ۱۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 9 March, 2025
مجله ویستا

آدم حرف گوش کن


آدم حرف گوش کن

معلم گفت: تو حرف گوش نمی‌کنی
همه‌اش وول می‌خوری و با چیزهای دور و برت ور می‌روی
سر جایت بند نمی‌شوی
برو آن گوشه رو به دیوار بایست
و تا وقتی که نگفته‌ام رویت را برنگردان
و این شد …

معلم گفت: تو حرف گوش نمی‌کنی

همه‌اش وول می‌خوری و با چیزهای دور و برت ور می‌روی

سر جایت بند نمی‌شوی

برو آن گوشه رو به دیوار بایست

و تا وقتی که نگفته‌ام رویت را برنگردان

و این شد که من آنجا ایستادم، ایستادم‌تا شب شد

بی هیچ ناله و اشکی

تا همه به خانه رفتند

فکر می‌کنم معلم یادش رفته بود که من آنجا ایستاده‌ام

روز بعد جمعه بود و تمام روز تعطیل را آنجا ماندم

و شنبه اولین روز تعطیلا‌ت تابستانی بود

و خب من باز هم آنجا ایستادم

تمام ماههای گرم تیر و مرداد و شهریور

در حالی که واقعا سعی می‌کردم گوش به حرفش بدهم

درست همان جا ایستادم تا مهر ماه رسید

و -از بدشانسی- مدرسه را تعطیل کردند

در و پنجره‌ها را تخته کردند

و به محل دیگری به آن طرف شهر اسباب کشی کردند

به این ترتیب چهل سال تمام است که اینجا ایستاده‌ام

در تاریکی و گرد و خاک و صداهای غژغژ دور و اطراف، همچنان منتظرم که معلم بگوید <رویت را برگردان>

شاید منظور او واقعا این نبود

اما من.... من آدم حرف گوش کنی هستم

(شل سیلوراستاین)