جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قناعت, ثروتی بی پایان است


قناعت, ثروتی بی پایان است

قناعت در لغت, به معنای راضی بودن به آنچه قسمت و روزی انسان است المنجد, واژه قنع قنع رضی بما قسم له , یا راضی بودن به قلیل و کم مجمع البحرین, ج ۲, ص ۵۵۲, واژه «قنع»

امام علی(ع) که درود خدا بر او باد، فرمود: «کَفَی بِالْقَنَاعَةِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِیماً» (آدمی را قناعت برای دولتمندی، و خوش خلقی برای فراوانی نعمتها کافی است.) «وَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً (از امام سؤال شد تفسیر آیه «او را با زندگی پاک زنده می داریم» چیست؟) «فَقَالَ هِیَ الْقَنَاعَةُ» (فرمود: آن زندگی با قناعت است.) ( حکمت ۲۲۹ نهج البلاغه). یکی از عوامل اساسی عزت و افتخار انسان در اجتماع، قناعت است. قناعت موجب می ‏شود انسان از حرص و طمع نسبت به دنیا پرهیز کند. حرص و طمع از عوامل ذلت و خواری انسان هستند. حرص، طمع، عشق و علاقه به دنیا و دنیازدگی موجب می‏ شود که آدمی برای به دست آوردن دنیا، دست به هر کاری بزند و خود را در مقابل هر کسی کوچک و ذلیل کند، و در مقابل، قناعت موجب دوری از این امور و رسیدن به عزت و سربلندی است. در این نوشتار سعی خواهیم کرد با تعریف قناعت، زوایای پیدا و پنهان آن را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. باشد که با شناخت عوامل بسترساز و ثمرات قناعت، این ویژگی مهم اخلاقی را در خود ایجاد کرده و به آن عمل کنیم و موجبات عزت خویش و جامعه اسلامیمان را فراهم آوریم؛

● تعریف قناعت

قناعت در لغت، به معنای راضی بودن به آنچه قسمت و روزی انسان است (المنجد، واژه؛ قنع؛ قنع: رضی بما قسم له)، یا راضی بودن به قلیل و کم. (مجمع البحرین، ج ۲، ص ۵۵۲، واژه «قنع») قناعت در اصطلاح، حالتی است برای نفس که باعث اکتفا کردن آدمی به قدر حاجت و ضرورت است (معراج السعاده، ص. ۲۸۲) همچنین گفته شده: قناعت در اصطلاح، عبارت از این است که انسان بیش از هر چیز به خداوند متعال متکی بوده و به هرچه در اختیار دارد خشنود و سازگار باشد و با عزت نفس و آبرومندی به سر برده و هیچ گاه چشمداشتی به دیگران نداشته و از نداشتن امور مادی و کمبودها اندوهگین و حسرت زده نباشد. (اخلاق اسلامی، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۱)

● قناعت، فضیلت خوبان

درکنار بحث اسراف که همواره دراسلام مورد مذمت قرار گرفته است، مسئله قناعت، خصلت و ویژگی ارزشمندی برای یک انسان مسلمان به شمار می رود. در فرهنگ اسلامی، صفت قناعت از جمله صفات فاضله و اخلاق حسنه است و از آن به عنوان وسیله ای که سعادت ابدی آدمی را به بار می آورد، یاد شده است. امام محمد باقر(ع) در این زمینه می فرمایند: هر که قناعت کند به آنچه که خدا به او می دهد، غنی ترین مردم است. (معراج السعاده، ملا احمد نراقی) علاوه بر این در کتب اخلاقی اسلامی نیز می بینیم که روشهای تحصیل این صفت پسندیده مورد بحث و بررسی قرار گرفته و علمای اخلاق به صورت مفصل به این موضوع پرداخته اند که حاکی از توجه دین مبین اسلام به این مسئله است. به عبارتی در آموزه های دینی ما علاوه بر اینکه مسئله قناعت و صرفه جویی یک مسئله تأثیرگذار در جامعه محسوب می شود و به ابعاد اجتماعی آن پرداخته شده، هر فرد مسلمان نیز به کسب و تحصیل این ویژگی اخلاقی پسندیده به عنوان یک فضیلت تشویق شده است. همچنین با نگاهی به ادبیات این مرز و بوم خواهیم دید که ادبیات و شعرای ایرانی نیز در جایگاههای گوناگون به مسئله اسراف و در مقابل آن به صرفه جویی و قناعت توجه ویژه ای داشته اند. همچنان که در گلستان سعدی بابی در فضیلت قناعت وجود دارد و در کتاب بوستان نیز باب دیگری به قناعت اختصاص یافته است. سعدی می گوید:

چو کم خوردن طبیعت شد کسی را

چو سختی پیش آید سهل گیرد

وگر تن پرور است اندر فراخی

چو تنگی بیند از سختی بمیرد

یا اینکه می گوید:

ای قناعت، توانگرم گردان

که ورای تو هیچ نعمت نیست

(کلیات سعدی، تصحیح بهاء الدین خرمشاهی،)

آثار متعددی از ادبیات فارسی وجود دارد که به بحث قناعت و صرفه جویی پرداخته اند و بسیاری از این مباحث ریشه در فرهنگ دینی و سنتها و آیینهای ملی و بومی ما دارند که توجه به این آثار و بازگو نمودن آنها در جامعه به شکل مطلوب می تواند اشاعه دهنده فرهنگ مصرف صحیح و پرهیز از اسراف باشد.

● ضرورت احیای فرهنگ میانه روی و قناعت

موضوع اسراف و زیاده روی و در مقابل آن صرفه جویی به قدری گسترده و مبسوط در کتب دینی و اخلاقی اسلامی مورد بحث قرار گرفته که هر شک و شبهه ای را از ذهن انسان برطرف می سازد و بسیاری از ما به رغم اینکه به ابعاد مختلف آن احاطه نداریم، اما باز هم به دلیل همین تأکیدات فراوان، لزوم صرفه جویی و به قولی اندازه گیری مقتصدانه در مصرف را به عنوان یک ارزش دینی و انسانی پذیرفته ایم. اگرچه برای ما انسانهای غافل تنها هنگامی که به خشکسالی و محدودیت قطعی برمی خوریم، مسئله صرفه جویی جلوه پیدا می کند، اما اسلام به عنوان مکتبی که برای سعادت بشر برنامه دارد، در همه حال و همه جا اسراف را امری ناپسند ذکر می کند و مؤمنان را از زیاده روی برحذر می دارد. حال اگر می خواهیم در عرصه های گوناگون به موفقیت دست یابیم، باید فرهنگ اسلامی مصرف صحیح را در جامعه ترویج کنیم. به نظر می رسد مسائلی از قبیل کم آبی و خشکسالی و غیر آن، یک محصول معنوی ارزشمند را برای ما به ارمغان آورده است و آن چیزی نیست جز احیای مجدد فرهنگ مصرف صحیح به رغم همه نواقص. درست است که باید به این موضوع بیش از آنچه که هست، پرداخته شود، لیکن قطره ها هستند که جریان ساز می شوند و جرقه ها و شعله ها و زبانه های آتش را مهیا می سازند.

برای مبارزه با اسراف و ترویج مصرف صحیح باید به ریشه هایی توجه داشت که بتواند تأثیر عمیق در دل و جان مردم بگذارد، زیرا در غیر این صورت ممکن است روزگاری فرا رسد که دیگر خبری از این ریشه ها نیز نباشد. حال که این ریشه ها هنوز خشک نشده باید به آن توجه داشت و غفلت نورزید. همان طور که اسراف به معنای گسترده آن محصول فرهنگ بیگانه است، صرفه جویی و میانه روی و اعتدال در امور مختلف نیز از دل فرهنگ اسلامی و بومی ملت ما بیرون آمده است. بنابر این برای آنکه بتوانیم الگویی صحیح از مصرف را ارائه دهیم، ناچار هستیم که به احیای فرهنگی جامعه بهایی بیش از پیش دهیم و از این فرصت ایجاد شده به نحو احسن استفاده کنیم، فرصتی که امروز به بهانه کم آبی و خشکسالی تجلی یافته است. بنابر این از منظری دیگر کم آبی و خشکسالی، برکات معنوی را نیز به همراه خود داشته است و می تواند به نقطه آغازین برای برنامه ریزی و ترویج فرهنگ اسلامی صرفه جویی نیز تبدیل شود.

فراموش نکنیم که فرهنگ، مقوله ای مجرد و یک وجهی نیست، بلکه مسائل فرهنگی همواره تحت تأثیر امور دیگری قرار می گیرند. نمی توان از یک سو شاهد رواج فرهنگ مدگرایی در جامعه بود و از طرفی انتظار داشت مردم به صرفه جویی در مصرف اهتمام داشته باشند.

به هر حال به نظر می رسد این اراده مردمی در زمینه صرفه جویی باید با فرهنگ سازی و تلاش همه جانبه، استمرار یابد تا در آینده ای نزدیک مشکلات ناشی از محدودیت منابع کمترین تأثیر منفی را در جامعه ما داشته باشد. یادمان باشد که اسرافکاری می تواند از پایین ترین مراتب آغاز شده و به نقطه اوج خود برسد. در این میان تنها فرهنگ مبتنی بر آموزه های اخلاقی منبعث از وحی است که می تواند در مقابل آن بایستد. این فرهنگ در جامعه ما ریشه دارد و باید به اشاعه آن کمک کرد.

● گنج بی پایان قناعت (حکایتی دیگر از قناعت)

انسانها معمولاً ثروت را در بیرون از وجود خویش می جویند و آن را فقط با عنوانهای مادی از جمله پول، خانه، زمین، طلا و نقره و مانند آنها می شناسند. غافل از آنکه ثروتهای اصلی، درون خودشان جای داده شده است که با کشف و شکوفایی آنها می توانند خود را به ثروتمند ترین انسانها تبدیل کنند. تا آنجا که همه ثروتهای مادی در نظرشان ناچیز و اندک جلوه نماید. از جمله آن ثروتهای بی پایان، گنج قناعت است. مولانا در این باره می گوید:

کاسه چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد، پر دُر نشد

قانع بودن به آنچه نصیب انسان شده است، به او آرامشی می بخشد که به واسطه آن طعم شیرین خرسندی را می چشد و در نتیجه، در خود احساس بی نیازی می کند. کسی که این روح بی نیازی در وجودش حاکم شده است، هرگز نه چشم طمع به مال مردم می دوزد و نه گرفتار

زیاده خواهی می شود که به سبب آن خود را به درد و رنج گرفتار سازد و نه آنکه در صورت مشاهده فردی ثروتمندتر از خویش، در خود احساس حقارت و عقب ماندگی می کند. به راستی، کدام ثروت مادی می تواند تا این اندازه بر آدمی اثر مثبت به جا بگذارد؟

افزون بر این، قناعت، آدمی را بلند همت و آزاد اندیش بار می آورد. سعدی در این باره حکایتی دارد که این گونه است: حاتم طایی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای یا شنیده ای؟ گفت: بلی، روزی چهل شتر قربانی کرده بودم امرای عرب را. پس به گوشه صحرایی به حاجتی برون رفته بودم، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گردآمده اند. گفت: هر که نان از عمل خویش خورد، منت حاتم طایی نبرد. من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم.

حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام در مورد ارزش والای قناعت می فرماید: «القناعَةُ مالٌ لایَنفَدْ؛ قناعت، ثروتی بی پایان است».

گفتنی است منظور از اصل شادکامی که قناعت است، این نیست که بشر دست بر دست خود نهد و از هر گونه فعالیت و تکاپو باز ایستد، بلکه منظور از اصل شادکامی، شناخت حدود استعدادها و امکانات خود و قناعت به ظرفیت و تواناییهای خویشتن است. یعنی آنکه شخص، پای توقع از حد توانایی خویش فراتر ننهد. بی جا و بی حساب نخواهد و بیهوده رنج پر زیان خواسته های غیر ممکن و واهی خویش را نبرد.

● قناعت و میانه روی، سرشارترین ثروت

مال و تلاش برای تحصیل آن به خودی خود مذموم و یا ممدوح نیست، بلکه نحوه بهره برداری از مال و راه کسب آن قابل نکوهش یا ستودن است. از لحاظ اخلاقی روشن است که صرف مال در مسیر عمل صالح و جلب رضایت پروردگار، ستوده است و کسب مال بدون اشتغال قلب و ابتلا به حرص و آزمندی، ارزش اخلاقی مثبت دارد. حکم اخلاقی مربوط به بهره ‏برداری کسب و گردآوری مالی نیز همین است ولی از لحاظ تربیتی این پرسش باقی است که آیا انسانها نوعاً در برابر خطرات مال اندوزی مقاوم هستند؟ آیا انسانها نوعاً می ‏توانند در عین کوشش برای کسب ثروت بیشتر از تعلق قلبی به آن بپرهیزند؟ آیا انسانهای ثروتمند می ‏توانند به راحتی اموال خود را انفاق کنند و یا به آسانی از آنها جدا شوند، به مرگ اندیشه کنند و از فراق مال خود اندوهگین نشوند؟ با مشاهده احوال بسیاری از مردم، پاسخ این سئوالات منفی خواهد بود. تجارب، گواه آن است که مال و مال اندوزی، راهزن طریق کمال است و انسانهایی که حق مال خود را ادا کنند و شکر آن را به جا آورند اندک هستند. گویا ائمه اطهار (ع) نیز به سبب این ویژگی نوعی انسانها، آنان را از گرایش به ‏مال پرهیز داده ‏و به میانه ‏روی و قناعت توصیه فرموده ‏اند.

از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: «منهومان لا یشبعان؛ منهوم العلم و منهوم المال» (دو آزمند هرگز سیر نمی ‏شوند؛ حریص در علم و حریص در مال) (المحجة البیضاء). و نیز حرص آدمی به جمع مال، پایان‏ ناپذیر است، چنانکه اگر آدمیزاد سرزمینی از طلا داشته باشد خوش دارد سرزمین دومی نیز داشته باشد و اگر دومی را به او دهند، سرزمین سوم را خواهد و شکم آدمی را جز خاک پر نمی ‏کند. (همان) انسان حریص تا هنگامی که به خاک سپرده می‏ شود در آرزوی جمع مال است. از همین روست که معصومین (ع) به میانه روی در مصرف و قناعت در زندگی بسیار توصیه کرده‏ اند. از امام صادق (ع) روایت شده است: «آیا گمان می ‏کنی خداوند کسی را که موهبتی بخشید از کرامت اوست و یا آن را که از موهبتی باز داشت از خواری اوست؟ نه ولی مال از آن خداوند است که در نزد بنده امانت می‏ نهد و اجازه داده تا به میانه ‏روی بخورند و بپوشند و نکاح کنند و مرکب گزینند و بیش از آن را به مستمندان با ایمان باز گردانند. » (سفینة البحار، ماده سرف)اگر برنامه زندگی را مطابق چنین توصیه‏ هایی بر میانه روی استوار کنیم، نیازمندی انسان به اموال و داراییها اندک می‏ شود و بی ‏نیازی چیزی جز این نیست. بی‏ نیاز کسی نیست که قادر است در هر لحظه و هر جا خواسته ‏های خود را تأمین کند؛ بی ‏نیاز کسی است که چنان بزرگی و کمال یافته که خواسته ‏هایش اندک شود.

محمد رضا غلامی