جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

طنّازی سلاحی برای جذابیت


طنّازی سلاحی برای جذابیت

نگاهی به مستند «تهران انار ندارد» به بهانۀ اکران­اش در سینماهای تهران

سینمای مستند در ایران آن­چنان­که باید قدر ندیده است. سهم اکران عمومی فیلم­های مستند در تاریخ سینمای ایران تنها یک فیلم بوده است؛ «خانۀ خدا» (۱۳۴۵) که اتفاقاً در هنگام نمایش عمومی­اش با استقبال گستردۀ مخاطبان ایرانی روبه­رو شد و خیلی از کسانی­که حتی آن زمان­ها به دلایل اعتقادی به سینما نمی­رفتند، حاضر شدند به تماشای آن فیلم بنشینند. در طول این سال­ها که حتی جشنواره­ای هم­چون «سینما حقیقت» با استقبال گستردۀ جوانان و مستندسازان روبه­رو شده و نهادی همانند مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی قدرت مالی چشمگیری پیدا کرده، باز هم سینمای مستند و تجربی در حاشیه بوده و نتوانسته به جایگاهی شایسته که حق­اش است، دست پیدا کند.

این روزها مستند «تهران انار ندارد» به روی پرده آمده است و تا این­جا جوانان و سینمادوستان استقبال خوبی از آن کرده­اند. کارگردان این مستند، مسعود بخشی، جوانی است که از میان خیل هزاران جوان فیلم­ساز و سینمادوستی که هر روز به صورت مستقل به کارگردانی روی می­آورند، موفق شده فیلمی بسازد که در محافل سینمایی سر و صدای زیادی به­پا کرده است. او مستندی ساخته که همان­طور که از اسم­اش بر می­آید در مورد پایتخت کشورمان است؛ شهری که گرچه همانند دیگر شهرهای اسم و­ رسم­دار ایران سابقۀ تاریخی چشمگیری ندارد، اما در بیش از صد سال اخیر فراز و نشیب­های زیادی را پشت سر گذارنده و اکنون به­عنوان یکی از بزرگ­ترین شهرهای جهان برای خود جایگاهی درست و حسابی دست­و­پا کرده است. تهران کاراکتر اصلی مستند مسعود بخشی است و او تلاش کرده با زبانی طنزآلود و البته کنایه­آمیز تاریخچۀ محبوب­ترین شهر کشورمان را ورق بزند.

مسعود بخشی حتی زمانی که در فیلم­اش می­خواهد معضلات و مشکلات ریز و درشت شهر تهران را در برهه­های زمانی گوناگون بررسی کند، بیشتر از زبان طنز استفاده کرده است. شاید به همین خاطر است که خیلی از مخاطبان اثر با هر سطح سلیقه­ای از فیلم زده نمی­شوند؛ بی­شک این بزرگ­ترین مزیت مستندِ مسعود بخشی نسبت به هم­تایان­اش است که غالباً سر و شکلی جدی و عصا قورت­داده دارند و با این­که بین­شان می­توان آثار ارزشمندی هم پیدا کرد، اما در نهایت فرصتی برای جذب درصد بیشتری از تماشاگران بالقوه پیدا نمی­کنند. اگر عنصر «طنز» و دیدگاه تر و تازۀ مسعود بخشی را از «تهران انار ندارد» بیرون بکشیم، می­توان گفت فیلم چیزی بیشتر از یک سری تصویرهای آرشیوی و یا مستندگونه که به فیلم­های «سینما- وریته» و آثار معمول مردم­شناسانه پهلو می­زنند، نیست.

مسعود بخشی خوب حواس­اش بوده که مخاطب­ امروزی­اش چه ­می­خواهد و با چه زبانی با او صحبت کند که کسل و خسته نشود. با این­وجود طنازی کارگردان در تمام اثر یک­دست نیست؛ برخی جاها به دل می­نشیند و برخی جاها مشخص است گرفتار نگاه معذبی است که نسبت به مقولۀ ممیزی وجود دارد. برای مثال حضور عوامل اندک فیلم در کادر دوربین کارگردان و شوخی با آن­ها- زمانی­که بخشی می­خواهد مشاغل گوناگون رایج در شهر تهران را نام ببرد و از شغل آن­ها یاد می­کند، یکی از قشنگ­ترین طنزهای این مستند است. یا هنگامی­که به معضل برج­سازی در تهران اشاره می­شود و کارگردان و نصرت کریمی- هنرمند و فیلم­ساز قدیمی کشورمان که صدا و لحن جالب­اش به خوب از آب درآمدن نریشن­­های فیلم­ کمک بسیاری کرده- با لحنی کنایه­آمیز به پایان مشکلات مسکن­سازی در تهران (چیزی که شاید همیشه در حد آرزو باقی بماند) اشاره می­کنند، موضوع از حد یادداشت­ها و مقاله­های ژورنالیستی بالاتر می­رود؛ چون کارگردان هم­زمان کاراکترهایی همانند آقا بابک­ (آن جوان برج­ساز) و مهندس محبی (آن مهندس جوان که بر کار نظارت ساخت برج­ها در تهران مشغول است و خودش هم دستی در خانه­سازی دارد) را به­عنوان مصداق­هایی جالب برای نیش­وکنایه­هایش معرفی می­کند و با تأکید گاه­و­بی­گاه بر آن­ها مایۀ انبساط خاطر مخاطب می­شود و البته حرفش به دل هم می­نشیند­. اما در مقابل زمانی که از صنعت خودروسازی در تهران حرف به میان می­آورد و البته کارگردان آن را با ایدۀ بامزۀ آهنگ قدیمی و عامه­پسند «مشدی ممدلی» در هم می­آمیزد، چون دلیلی برای ادعایش نمی­آورد؛ با این­که ما نیز همانند مسعود بخشی خوب می­دانیم نباید گول آن روبات­های مونتاژکنندۀ خودرو را بخوریم و خودروهای ملی­مان بسیار بسیار از استانداردهای جهانی پایین­تر هستند، انتظار داریم که بخشی به­عنوان یک کارگردان چیزی بیشتر از آن­که می­دانیم و شایعه­هایی که هر روز می­شنویم، به ما ارائه کند. یا این رویکرد ژورنالیستی به برخی دیگر از مشکلات هم­چون به هم­ریختگی­ها و بی­نظمی­های موجود در جامعه با به­کار­ بردن واژه­های دست­مالی­شده و بارها استفاده­شده­ای همانند «جامعۀ مدنی» و «اصلاح­طلبی» و ... بیشتر همان مقاله­های تاریخ­مصرف­دار بخش سیاسی روزنامه­ها را به یاد می­آورد تا این­که بیان­گر نگاه عمیق کارگردان به مشکلات ریز و درشت شهرنشینی باشد. با این­وجود در تمام این موضوع­ها کارگردان تلاش کرده که نگاه طنزآلودش کم­تر به سطح بیاید و در جای­جای اثر جاری باشد که البته همان­طور که اشاره شد این دیدگاه فاقد آن انسجام و یک­دستی لازم است؛ ولی باید گفت در بخش­هایی که کمی گل­دشت هم شده، کم­تر آزاردهنده است.

مونتاژ تصویرهای آرشیوی در تمام اثر در خدمت نگاه کارگردان در لحظه است و البته هم­گام با تک­موضوع­هایی است که در فیلم مطرح می­شود. همین سبب می­شود که تصویرهای آرشیوی که بارها و بارها بسیاری از آن­ها را بر صفحۀ تلویزیون و یا در فیلم­ها دیده­ایم، در این مستند جایگاهی کم­وبیش دراماتیک برای خود پیدا کنند و البته نباید از نریشن­های طنزآلود فیلم هم گذشت که به­ویژه در جایی که با مشاغل و آدم­های زمان قاجاریه شوخی می­کنند، کمک بسیاری به جا افتادن این عکس­ها و فیلم­های آرشیوی ­در بدنۀ فیلم کرده­اند. با این­وجود به نظر می­رسد که فیلم جانب انصاف را در نشان­دادن تصویر تهران در برهه­های زمانی رعایت نکرده (که شاید بخشی از آن به مقولۀ ممیزی بازمی­گردد) و نیز شوخی­هایی با چهره­های سیاسی یک­صد سال اخیر کرده که با هدف فیلم هم­خوانی ندارد و بیشتر مناسب برنامه­های طنز تاریخی تلویزیون­مان است.

برای مثال پیشرفت­ها و اتفاق­های عمرانی و فرهنگی بسیاری که در زمان پهلوی­ها در تهران رخ داده و کسی هم نمی­تواند منکر آن­ها شود و البته خیلی از این اتفاق­های خوشایند محصول نگاه عوام­فریبانۀ آن حکومت­ها بود، می­توانست جایی در فیلم داشته باشند و البته کارگردان به ریشه­یابی­های سیاسی آن با همان نگاه طنزآلود بپردازد. یا باید به شوخی نه­چندان دل­چسب کارگردان با محمدرضا پهلوی (هم­زمانی تصویر آخرین شاه ایران با واژۀ «باباکرم» در تصنیفی عامه­پسند به همین نام و تکرار چندبارۀ آن) به هیچ­وجه مناسب مستندی نیست که در مورد تهران ساخته شده است. خوب می­دانیم محمدرضا پهلوی چهرۀ محبوبی در میان عامۀ مردم نبوده و نیست؛ اما این دلیلی نمی­شود که بدون داشتن هدفی مشخص و بی­آن­که این­گونه شوخی­ها با موضوع­های بیان­شده در فیلم هم­خوانی داشته باشند، چهرۀ او را تا حد یک آدم خنده­دار و احمق پایین بیاوریم. اشاره به زلزلۀ قریب­الوقوع تهران که مدتی است زیاد در موردش شنیده­ایم و آمارهای جالب و البته تکان­دهندۀ کارگردان در این زمینه که با تصویرهایی از زلزلۀ فاجعه­بار پیشین در گوشه­وکنار ایران همراه است، رأی­گیری بامزۀ کارگردان دربارۀ موضوع­های مطرح­شده در فیلم­اش و البته تأکید ظریف بر جعفرآقا (آن مهاجر آذری­زبان با اظهارنظرهای جالب­اش) و نیز پایان ویژۀ فیلم دربارۀ باغ انارهای تهران قدیم و البته پلان­های پایانی اثر (با استفادۀ به­جا از ترانۀ خوب محسن نامجو بر تیتراژ پایانی) از دیگر بخش­هایی هستند که مستند «تهران انار ندارد» را به یک مستند جالب و جذاب برای عامۀ مخاطبان­اش تبدیل کرده­اند.

«تهران انار ندارد» این قابلیت را داشت که با تقسیم یکسان زمان میان موضوع­هایش و نیز بهره­مندی از نگاهی منصفانه­تر میان برهه­های تاریخی شهر تهران به فیلمی نود دقیقه­ای تبدیل شود که باز هم خسته­کننده نباشد. دلیل این ادعا نیز توانایی بخشی در رویارویی با مسأله­هایی است که در فیلم­اش از آن­ها یاد کرده است. با این وجود با همین سر و شکل کنونی­اش هم «تهران انار ندارد» ارزش دیدن دارد و البته بیشتر از تماشای این مستند­ قابل قبول باید از برنامه­ریزی برای اکران این اثر خشنود باشیم که شاید در آینده­ای نزدیک راه را برای عرضۀ بهتر و بیشتر آثار مستند و تجربی به گروه بیشتری از مخاطبان سینمارو باز کند.

نوشته شده توسط امیررضا نوری پرتو

http://www.cinema-cinemast.blogfa.com