پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مداد پر کار
من مداد مرجان هستم ، یک مداد نویسنده و پرکار ، راستش را بخواهید من عاشق کاغذ هستم ، آن قدر عاشق کاغذ هستم که هر روز در آن چیزهای قشنگی نقاشی می کنم. وقتی مرجان مرا به دست می گیرد ، آن قدر خوشحال می شوم که نگو! با خودم فکر می کنم که حتما الآن به دست مرجان یک نقاشی قشنگ و یا یک شعر خوب و یا یک داستان جالب به وسیله من روی کاغذ نقش می بندد. بعضی وقت ها که دختر کوچولوهای همسایه ، حوصله شان سر رفته یا ناراحت هستند ، مرجان یک درخت قشنگ با گل های زیبا در اطراف آن ، یک رودخانه پر آب و یا یک قلب قشنگ برایشان می کشد. راستش من در این لحظات از ته دل خوشحال هستم.
بیشترین خوشحالی من آن لحظه هایی است که مرجان دارد فکر می کند و بعد مرا روی کاغذ می لغزاند، کلمه ای می نویسد و پاک می کند ، دوباره کلمه جدیدی می نویسد و پاک می کند و آن قدر می نویسد و پاک می کند تا بالاخره یک جمله زیبا درست می کند. نمی داند چه قدر کیف می کنم از این که بچه ای مرا به دست بگیرد و تکالیف مدرسهاش را حل کند. وقتی مرجان مرا آرام روی کاغذ ، تکان می دهد و با من چند ضربهای به روی کاغذ می زند ، می فهمم که دارد خیال ها و فکرهایش را کنار هم می گذارد و حرکت می دهد و بعد با آن خیال ها تصاویر زیبایی را روی کاغذ حک می کند. وای خدای من! خیلی احساس غرور می کنم!
ا ، صبر کن ببینم ، چه اتفاقی دارد میافتد؟ مرجان! خواهش می کنم این خط های قشنگ را پاک نکن!
- آخه مداد عزیزم ، چرا متوجه نیستی اگر مامان بیاید و این خط ها را توی دفتر ریاضی من ببیند ، عصبانی می شود و می گوید؛ آخه دخترم! مگر تو دفتر نقاشی نداری که ...!
امروز صبح ، مرجان ، خواهر و برادرهایم را یکجا جمع کرد ، نوک همه آنها را با تراش ، تیز کرد و به ترتیب توی جعبه خودشان گذاشت ، آخ جون امروز قراره توی کلاس، نقاشی داشته باشیم. زنگ نقاشی، مرجان از من و خواهر و برادرهایم خواهش می کند که در کشیدن یک نقاشی خوب کمکش کنیم ، ما هم به او قول می دهیم به شرطی که نوک ما را محکم روی کاغذ فشار ندهد ، هر چه که دلش خواست برایش بکشیم.
مرجان آن قدر با احتیاط نقاشی میکند که خانم معلم به خاطر این همه دقت او یک بیست زیبا پایین نقاشی اش می کشد.
به هر حال همکاری و دقت ما هم در این موفقیت بی تاثیر نبوده است.
مرجان املاء مرا هم خیلی دوست دارد ، آن قدر در نوشتن املاء تلاش کرده است که الآن به خوبی می تواند بهترین کلمات و جملات را کنار هم ردیف کند و یک نامه زیبا برای دوستش بنویسد و سال نو را به او تبریک بگوید. من مطمئن هستم که وقتی او بزرگ بشود نویسنده خوبی می شود ، آن وقت من و تمام مدادهایی که زمانی همکار او بوده اند ، به خودمان می بالیم که سهمی در این تلاش و پیروزی داشتهایم.
مرجان ، خوب به فکر من و خواهر و برادرهایم هست ، وقتی که کارش تمام می شود با خودش زمزمه می کند که؛ حالا باید مدادهای عزیزم را بعد از یک روز تلاش خسته کننده توی جعبه شان بگذارم تا حسابی استراحت کنند! و بعد ، ما را توی جعبه مخصوص مان می چیند ، مرجان ابدا از آن دسته بچه هایی نیست که با بی فکری و بی نظمی خود، مدادها را اذیت می کنند و از بین می برند.
از این که مداد او هستم خیلی خوشحالم!
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب انتخابات دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی حجاب مجلس انتخابات مجلس
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سیل فضای مجازی سلامت قوه قضاییه
گاز دولت مالیات خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب تلویزیون کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس سینما تئاتر موسیقی رسانه ملی
دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح روسیه حماس حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال رئال مادرید استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی ذوب آهن لیگ برتر ایران نساجی لیگ برتر فوتبال ایران
اینترنت تبلیغات اپل عیسی زارع پور سامسونگ ناسا گوگل آب مایکروسافت نوآوری
هندوانه آسم سنگ کلیه بیماران خاص کمردرد ناباروری بیمه سبزیجات اعتماد به نفس