چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

در ستایش دیوانگی


در ستایش دیوانگی

موسیقی, سینما و دنیای «امیر کاستاریکا»

دیوانگی در رگ‌های او جاری است؛ البته نوعی دیوانگی خوش‌خیم و دوست‌داشتنی. این نوع را فقط در افرادی می‌توان پیدا کرد که استعدادهای خدادادی فراوان در روح پر و پیمان آنها انباشته شده و روح‌شان آنقدر بزرگ است که از جسم‌شان سرریز می‌شود یا حتی فوران می‌کند. «امیر کاستاریکا» (یا اگر بخواهیم نامش را دقیق‌تر تلفظ کنیم، امیر کوشتوریتسا) از این جنس است.

هر یک از آثار این کارگردان/ نویسنده/بازیگر/تهیه‌کننده/ آهنگساز/نوازنده صرب بوسنیایی را که دیده یا شنیده باشید، می‌توانید شاهدی بر دیوانگی متعالی او بگیرید. انرژی، شگفتی، غرابت و جسارتی که از همان اولین فیلم‌های او، مثلا «دالی بل را به یاد داری؟» (۱۹۸۱) تا «زیرزمین» (۱۹۹۵)، «گربه سیاه، گربه سفید» (۱۹۹۸) و «این را به من قول بده» (۲۰۰۷) به فوران خود ادامه داد. در موسیقی «تکنو-راک کولی» گروه «نو اسموکینگ ارکسترا» (یا «ارکستر بدون دود») نیز با قدرت تمام حضور دارد. این گروه که پیش از پیوستن امیر کاستاریکا به عنوان نوازنده گیتار باس (برای اولین بار در فاصله سال‌های ۱۹۸۶ و ۱۹۸۸) «زابرانینو پوژِنیه» (در زبان‌های صرب و کروات به همان معنی نام انگلیسی فعلی آن) نامیده می‌شد، از ابتدای تشکیل در سارایوو وابسته به جنبش فرهنگی پریمیتیویسم (بدوی‌گرایی) نو بود. اکنون در اجراهای این گروه در تورهای دور دنیا همان روحیه آشنای فیلم‌های کاستاریکا را می‌توان مشاهده کرد؛ موسیقی پرانرژی، بی‌قید و پیشرونده گروهی متشکل از نوازنده ساکسیفون، گیتار الکتریک، ویلن، دو گیتارباس، درام و خواننده اصلی گروه –نناد یانِکوویچ-که دم به دم تب و تاب آن موسیقی بیشتر می‌شود و با شیوه‌های نامتعارف اجرا به یک تجربه فراموش‌نشدنی برای مخاطب بدل می‌شوند. مثلا تماشاگران آزادند که روی صحنه بروند و با نوازندگان همراه شوند و اگر –مانند موردی که امسال در لندن پیش آمد- نگهبان‌های سالن جلو آنها را بگیرند، کاستاریکا با نگهبان‌ها برخورد می‌کند. ممکن است نوازنده ویلن، ساز خود را بین شانه و پشت سرش نگه دارد و آرشه بکشد، یا یک سر آرشه را در دهان بگیرد و سر دیگر آرشه در دهان خواننده باشد و ویلن را زیر آرشه بکشد، یا با آرشه‌ای عظیم به طول چند متر که دو تماشاگر دو سرش را در دست گرفته‌اند، ساز بزند. شاید خواننده بعد از دویدن دور صحنه از جعبه‌هایی که در گوشه‌ای چیده‌اند بالا برود و همزمان آواز بخواند یا بعد از آنکه بطری آبی را روی سرش می‌ریزد، باقی آن را روی سر تماشاگران خالی کند و شاید اعضای گروه، تماشاگری را دوره کنند و برایش آواز «رومئو و ژولیت» بخوانند. به هر حال، اصل و قاعده اجرای این گروه، بی‌قاعدگی است.

پیوند کاستاریکا با موسیقی البته فراتر از همکاری با این گروه خاص می‌رود و طبیعتا به سال‌های قبل از اولین تلاش‌های سینمایی او، بازیگری در ۱۷سالگی و ساختن فیلم‌های کوتاه و تلویزیونی در ۲۴سالگی بازمی‌گردد. با این حال بهترین نمونه‌های کار موسیقایی را در فیلم‌های او می‌توان دید که –چه موسیقی آنها ساخته آهنگسازانی مثل زوران سیمیانوویچ یا گوران برگوویچ باشد، چه ساخته خودش و چه حاصل همکاری با گروه «ارکستر بدون دود»- اغلب به یک نوع موزیکال، موزیکالی دیوانه‌وار و خاص کاستاریکا بدل می‌شوند. سازها در فیلم‌های او حضور چشمگیری دارند و به هر بهانه در بسیاری از صحنه‌ها سرک می‌کشند. شخصیت اصلی فیلم «دالی بل را به یاد داری؟»، دینو که جوانکی عاشق‌پیشه و خلافکاری خرده‌پاست، یک گروه موسیقی را اداره می‌کند و عمویش هم نوازنده است و قطعه‌ای که اجرا می‌کند بارها در فیلم تکرار می‌شود. آکوردئون و گیتار در «وقتی پدر سر کار رفته بود» (۱۹۸۵) و آواز مادربزرگ‌ها و سایر کولی‌ها همراه با آکوردئون در «روزگار کولی‌ها» (۱۹۸۸) جزو جدایی‌ناپذیر فیلم هستند. در ارکستری غریب در بیابان «رویای آریزونا»، باز هم آکوردئون و گیتار حضور دارند و البته گاه و بیگاه تکنوازی آکوردئون را هم می‌توان دید و شنید. ترانه‌ای که ارکستر مافیایی‌های بلگراد در «زیرزمین» اجرا می‌کند، قرار است مدام «سریع‌تر» و «پرسر و صداتر» شود. در «گربه سیاه، گربه سفید» ارکستری که از پایین تا بالای درختی به آن طناب‌پیچ شده‌اند، دست از نواختن هورن و کلارینت و درام نمی‌کشند؛ خواننده اپرای «زندگی یک معجزه است» (۲۰۰۴) برای خواندن نیازی به صحنه سالن اپرا ندارد و موسیقی حتی اگر تا خود میدان جنگ هم برود حاضر به عقب‌نشینی نیست و شخصیت‌های «این را به من قول بده» ساز خود را در هر حال و وضعی که داشته باشند، زمین نمی‌گذارند.

زندگی در دنیای امیر کاستاریکا با موسیقی جریان دارد. وقتی این جریان بی‌وقفه بر جا می‌ماند، زندگی هم سر رفتن ندارد و به همین دلیل -مثل عنوان کتاب زندگینامه این فیلمساز موسیقیدان- «مرگ شایعه‌ای بی‌اساس است.»

ساسان گلفر