جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ناکارآمدی آموزش علوم انسانی و ناهماهنگی توسعه صنعتی در ایران


ناکارآمدی آموزش علوم انسانی و ناهماهنگی توسعه صنعتی در ایران

کشورهای در حال توسعه با تأثیرپذیری از موفقیت کشورهای تازه صنعتی شده در برنامه تعدیل ساختاری و توسعه صنعتی خود, به چگونگی دستیابی به این مهم و استفاده از تجارب آنان راغب شده اند در این میان توجه عمده به نقش توسعه منابع انسانی, خاصه سرمایه گذاری روی مقاطع و گونه های مختلف آموزش به عنوان نیروی محرکه رشد, معطوف شده است

رشد نامتوازن از جهت نوع و سطح نیروی انسانی، افزایش جنبه‌های غیرمرتبط با توسعه آموزش عالی، عدم تشخیص اولویت‌های مورد نظر در آموزش عالی، عدم وجود تعدیل ساختاری جهت‌دار و تصحیحی، عدم تخصیص درصد قابل توجهی از تولید ناخالص ملی به تحقیق و… موضوعاتی است که سبب شده است در چرخه آموزش عالی کنونی کشور، علاوه بر کمبود نیروی حرفه‌ای، متخصص و تأثیرگذار در رشد صنعتی کشور، با تراکم نیروی انسانی فاقد آموزش فنی و حرفه‌ای مواجه شویم و از آن‌جا که جامعه‌ای در حال گذار را تجربه می‌کنیم، نتوانیم به کارآمدی و کارایی نیروهای انسانی متوسل شویم و نیروهای حوزه علوم انسانی ناکارآمدتر از همیشه جلوه‌گر شوند. موضوعی که پیش زمینه اصلی عدم به‌کارگیری علوم انسانی در جامعه به شمار می‌آید؛ زیرا جامعه پیش از آن‌که تعریف صحیحی از ماهیت خود ارائه دهد، وارث جامعه‌ای نیمه صنعتی بوده است که این جامعه نیمه صنعتی یا باید راه اضمحلال را در پیش گیرد یا به روند کنونی خود ادامه داده و در جهت رشد و ارتقای خود بکوشد. این موضوع سبب می‌شود که شرایط رشد و توسعه به صورت دو‌سویه در تعامل با نیروی فنی برآید و نه نیروی انسانی فاقد ارزش‌های فنی. نگاهی به تجربه کشورهای آسیایی در حال توسعه به روشن‌تر شدن موضوع کمک شایانی می‌کند.

"وود هال" در مقدمه‌ای بر کتاب اقتصاد آموزش (۱۹۸۷) که مجموعه مقالات جمع‌آوری شده از سوی ساکاروپولوس است، می‌نویسد: "روش تحلیل هزینه‌ـ فایده در مورد آموزش به کار می‌رود تا بتوان کل هزینه‌هایی را که فرد یا جامعه متقبل می‌شود، با بازگشت مورد انتظار از سرمایه‌گذاری مقایسه کرد. این تحلیل، شاخصی را برای میزان بازدهی اجتماعی و فردی سرمایه‌گذاری در آموزش به دست می‌دهد و سوددهی نسبی آموزش و سایر اشکال سرمایه‌گذاری را برای فرد (در مورد میزان بازدهی خصوصی) یا جامعه نشان می‌دهد."۱

در یک برداشت کلی از گفته‌های وودهال می‌توان گفت تحلیل هزینه‌ـ فایده در آموزش نشان می‌دهد که فرد یا جامعه در ازای میزان معینی از سرمایه‌گذاری و هزینه‌هایی که متقبل می‌شود، چه اندازه فایده و سود می‌برد.

محاسبات بازدهی اجتماعی و فردی برحسب سطوح آموزش نشان می‌دهد که در کشورهای مورد محاسبه، معمولاً بازدهی اجتماعی آموزش عالی، کمتر از بازدهی فردی آن است. در مقابل، بازدهی اجتماعی آموزش ابتدایی، بیشتر از بازدهی فردی است.

"ن.ل.هیکس" (N.L.HlCKS) در مقاله‌ای با عنوان "آموزش و رشد اقتصادی" می‌نویسد:

۱. بازدهی مدارس ابتدایی بیش از سطوح دیگر آموزش است.

۲. بازدهی فردی به‌ویژه در دانشگاه، بیش از بازدهی اجتماعی است.

۳. بازدهی آموزش در کشورهای فقیر بالاتر است و این حکایت از کمیابی نیروی متخصص در این کشورها دارد.۲

وی میزان بازدهی اجتماعی را بر حسب سطوح مختلف آموزش در کشورهای توسعه‌یافته و توسعه نیافته چنین طبقه‌بندی می‌کند:

بازدهی اجتماعی سرمایه‌گذاری در آموزش (درصد)

گروه کشورها

سطوح آموزشی

ابتدایی متوسطه عالی

کشورهای در حال توسعه ۲۷ ۱۶ ۱۳

کشورهای میانه حال ۱۶ ۱۴ ۱۰

کشورهای پیشرفته ــــــــــــ ۱۰ ۹

همچنین می‌نویسد: "در کشورهای در حال توسعه، میزان بازدهی اجتماعی آموزش ابتدایی (۲۷ درصد) بسیار بیشتر از بازدهی اجتماعی آموزش عالی است و این بدان معنا است که این کشورها، سرمایه‌گذاری سنگینی در سطح آموزش عالی انجام داده‌ و از آموزش ابتدایی غافل مانده‌اند."

"لارونس ساها"، در مقاله‌ای با عنوان "دانشگاه‌ها و توسعه ملی"، بعد از ارائه جدولی درباره بازدهی فردی و اجتماعی سطوح مختلف آموزش در چند کشور جهان می‌نویسد: "میزان بازدهی اجتماعی گران‌ترین سطح آموزشی (منظور آموزش عالی است)، دست کم در کشورهای در حال توسعه، کمتر از سطوح دیگر است؛ بنابراین حداقل از لحاظ توسعه اقتصادی به نظر می‌رسد که در هنگام طراحی و توسعه آموزشی، کمترین اولویت را باید برای دانشگاه‌ها و سایر مؤسسه‌های آموزش عالی قایل شد؛ به علاوه چون میزان بازدهی خصوصی آموزش عالی از میزان بازده اجتماعی آن بیشتر است، تأمین هزینه‌های آموزش عالی مسئله آفرین است. مثلاً چرا باید دولت به دانشگاه‌ها و سایر موسسه‌های آموزش عالی سوبسید بپردازد، در حالی که برنده اصلی آموزش گیرنده است نه بقیه افراد جامعه؟ درست به همین دلیل است که در رهنمودهای اخیر برای اتخاذ خط‌مشی، استدلال شده است که هزینه آموزش عالی را به جای حکومت، افرادی بپردازند که از آن سود می‌برند."۳

"تئودور شولتز"، اقتصاددان مشهور در مقاله‌ای با عنوان "آموزش و کیفیت جمعیت" می‌نویسد: "دیدگاه عمومی در مورد سرمایه آن را به کالاهای مادی منحصر می‌کند. با این حال، سرمایه فیزیکی، بخش کوچکی از کل سرمایه کشور را که به سطح بالای درآمد سرانه رسیده است، تشکیل می‌دهد. علاوه بر آن، سرمایه فیزیکی تا حد زیادی شامل شناخت و دانش می‌شود؛ برای مثال پیشرفت در دانش موجب ساخت کامپیوتر، تجهیزات مدرن ارتباطی و… شد. اگر پیشرفت دانش و معرفت نبود، افزایش شدید در سرمایه فیزیکی اتفاق نمی‌افتاد، کیفیت سرمایه انسانی نیز تا حد زیادی به دلیل پیشرفت دانش و معرفت، افزایش یافته است.

اکنون معلوم شده است که سرمایه‌گذاری در منابع انسانی، عامل اصلی در تبیین افزایش درآمد ملی است که تاکنون در محاسبات از قلم افتاده است."۴

شولتز برای نشان دادن اهمیت سرمایه‌گذاری بر روی منابع انسانی، دست به محاسباتی در مورد بازدهی سرمایه فیزیکی و انسانی زد. روش شولتز برای سنجش کمک آموزش به رشد اقتصادی (برحسب نرخ بازده سرمایه انسانی که وی آن را با نرخ بازده سرمایه فیزیکی مقایسه می‌کرد)، وی را به این نتیجه رسانید که بخش اعظم نرخ رشد تولید در آمریکا به سبب سرمایه‌گذاری در آموزش بوده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.