چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

امام خمینی احیای دین و نظریه ولایت مطلقه فقیه


امام خمینی احیای دین و نظریه ولایت مطلقه فقیه

امام خمینی ره میان همه شقوق معارف دین كه یك احیاگر می تواند برای احیای دین به آن تكیه كند به فقه توجه نمود چرا كه به اعتقاد ایشان, زنده كردن فقه و تحقق احكام شریعت,راه را برای احیای همه ابعاد دین می گشاید

مقاله حاضر، احیاگرایی را به مانند برنامه‏ای پژوهشی در نظر می‏گیرد كه در آن دو گروه روشنفكران دینی و عالمان دینی در طریقی متفاوت مشغول به‏كارند. تأكید بر این است كه در مقایسه با رویكرد عالمانی كه پروژه احیاگرایی را به پیش می‏برند، روش امام خمینی در نوع خود بدیع و بی‏نظیر بوده است. بدیع بودن برنامه پژوهشی امام به این لحاظ است كه وی مدعی احیای دین در كامل‏ترین شكل آن (بازسازی جامعه دینی) با ابزارها و امكانات و لوازم سنتی است؛ چرا كه ایشان به آن بُعد از دین یعنی فقه كه در دیگر برنامه‏های تحقیقاتی مورد غفلت قرار می‏گیرد یا به آن توجه چندانی نمی‏شود، بسیار تأكید می‏كند. در هسته مركزی برنامه تحقیقاتی امام، "فقه" قرار دارد. از این‏رو مدعای نوشتار حاضر این است كه "نظریه ولایت مطلقه فقیه" باید براساس برنامه تحقیقاتی امام به عنوان پروژه‏ای احیاگرانه درك گردد و نه نظریه‏ای صرفا سیاسی. در واقع این نظریه، از طریق بازاندیشی در دین و افزایش توان سنت، امكان بازسازی جامعه را در عصر مدرن براساس شالوده‏های دینی فراهم می‏سازد.

● مقدمه

طرح مسأله و بیان موضوع در این مقاله نیازمند توضیح چند مطلب است:

۱) امام خمینی(ره) شخصیتی چند بُعدی است كه هریك از ابعاد آن می‏تواند به‏طور مستقل مطالعه گردد. از یك منظر می‏توان ایشان را به عنوان فقیه مطالعه كرد و درباره آثار و كتب فقهی ایشان داوری كرد. از بعدی دیگر امام به عنوان یك فیلسوف قابل مطالعه هستند. هم‏چنین امام را می‏توان به عنوان عارف بازشناساند. از منظر دیگر، امام یك مرد سیاسی است كه در بخش عمده‏ای از حیات خود فعالیت سیاسی داشته است. فرایند فعالیت‏های سیاسی ایشان و پیامدهای این فعالیت‏ها نیز می‏تواند به‏گونه‏ای مستقل مطالعه شود. آن‏چه در این مقاله، امام با آن صفت مورد توجه قرار می‏گیرد، احیاگری است. به نظر می‏رسد مهمترین محصول حیاتِ مبارك امام و هدف عمده ایشان از همه فعالیت‏ها، احیای دین خدا بوده است.

۲) احیاگری دین نیز، پدیده‏ای نوظهور نیست و در تاریخ حیات مسلمانان، پیشینه‏ای طولانی دارد (Voll, ۱۹۸۶, No.۵)، به‏گونه‏ای كه فرهنگ احیاگری، پاره‏ای از فرهنگ دینی ما را تشكیل داده است. احیاگران بزرگی ظهور كرده‏اند كه احتمالاً در پشت همه تلاش‏هایشان این پرسش نهفته بود كه برای احیای دین چه باید كرد؟ احیای دین منوط به احیای كدام بخش از دین است؟ آنچه احیاگران را از یكدیگر جدا می‏سازد پاسخ به همین پرسش‏ها بوده است. برخی از این پاسخ‏ها بدین قرارند:

الف) احیای دین منوط به احیای بخشی از معارف دین است كه متروك مانده است. (مثل اخلاق و عرفان: رویكرد عرفانی).

ب) در صورتی كه نظام عقلانی دینی نزد مسلمین احیا شود (مثل فلسفه) دین احیا خواهد شد (رویكرد فلسفی).

ج) احیای دین برابر با احیای شریعت است (التزام مسلمین به آداب و مناسك دین: رویكرد فقهی).

د) اگر جامعه اسلامی احیا شود و مسلمانان بیدار گردند، دین احیا شده است (رویكرد اجتماعی).

ه ) اگر حكومت‏های اسلامی متعهد و ملتزم به اسلام گردند، دین احیا خواهد شد (رویكرد سیاسی).

هریك از احیاگران، احیای یك بخش را برابر با احیای دین می‏دانستند. در این میان، امام خمینی ضمن آنكه به احیای همه ابعاد دین توجه داشته‏اند، تكیه عمده‏شان بر یك بخش از دین بوده است، كه چنانچه آن بخش از دین احیا شود، زمینه احیای سایر ابعاد دین فراهم خواهد شد. اكنون این پرسش مطرح می‏شود كه آن بخش از دین كدام است؟ چه چیز در دین اگر احیا شود، دین احیا خواهد شد. كدام بخش از دین توانایی دارد كه همه ابعاد دین را زنده كند؟ پاسخ امام به این سؤال چیزی جز احیای فقه نیست. بخشی از احیاگران در طول تاریخ، برای احیای دین، یا به فقه بی‏توجه بوده‏اند و یا معتقد به تضعیف آن. به نظر آنان فقه موجب شده است كه ابعادی از دین مورد بی‏توجهی قرار گیرد (احیاء علوم‏الدین، ج۴، ص۴۰۱، ج۱، ص۱۸). عرفا، شاعران و صاحبان ذوق عموما از فقها می‏نالیده‏اند. صفتِ ممتاز امام این است كه احیای دین را در توجه به فقه و اقتدار فقیهان می‏دانستند(۲) و نه‏تنها بدان باور داشتند، بلكه از لحاظ نظریه‏سازی و عملی‏سازی نیز برای آن تلاش كردند؛ تلاشی كه به طور كامل ایشان را از دیگر احیاگران جدا می‏سازد (امام خمینی، منشور روحانیت، ص۲۵۵).

۳) گرچه «ولایت مطلقه فقیه» در سنت فكر دینی ما بیگانه نیست و در بستر تاریخی خود متولد گردیده اما محتوای نظری آن با تكیه بر شرایط و تجارب سیاسی، ابداع امام خمینی بوده و به طور خاص برای حل مشكلات موجود در پیش پای حكومت اسلامی گشوده شده است. این نظریه هدفی جز این ندارد كه فقه هم‏چنان بتواند به حیات سیاسی خود ادامه دهد تا از آن طریق به احیای دین در جامعه مدرن یاری رساند. به نظر می‏رسد مطالعه ولایت مطلقه فقیه به عنوان یك طرح تحقیقاتی احیاگرانه، دریچه جدیدی بر روی ما می‏گشاید و تا حد بسیار، از تقلیل آن به پروژه‏ای سیاسی می‏كاهد.

● سه قرائت از ولایت مطلقه فقیه

قرائت‏های متفاوتی از این نظریه وجود دارد. در اینجا برای اینكه به قرائت موردنظرمان دست یابیم تنها سه‏قرائت را كه به نوعی باهم مرتبط‏اند، مطرح می‏كنیم:

۱) قرائت سیاسی:

این رویكرد، محور گفتمان «دین سیاسی» در جامعه ماست. براساس این قرائت، نظریه ولایت مطلقه فقیه پروژه‏ای سیاسی است و بیشتر ناظر به حل مسائل مربوط به سیاست، كشورداری و حكومت اسلامی است. مباحثی چون جایگاه حكومت مبتنی بر ولایت مطلقه در طبقه‏بندی حكومت‏های سیاسی، رابطه مردم و ولی‏فقیه، تعارض آرای مردم با رأی رهبر، انتخابی بودن یا انتصابی بودن آن، مقدس بودن یا نقدپذیری رهبر، فراقانون بودن یا قانونی بودن آن و... در این قرائت مطرح می‏شود (كواكبیان، دموكراسی در نظام ولایت فقیه، ص۱۷۰-۱۱۷). در این گفتمان، تلاش بخش عمده‏ای از مخالفان و بخش قابل توجهی از طرفداران این است كه حكومتِ مبتنی بر ولایت فقیه از نظام دموكراتیك فاصله دارد. از این‏رو هردو جریان آن را در عمل، نظامی غیردموكراتیك قلمداد می‏كنند.

۲) قرائت فقهی:

این قرائت تكیه بر «نقل» دارد و مبتنی بر مستندات روایی است. مطالعه در كتاب و سنت، بررسی تاریخ فقه و فلسفه فقه نیز می‏تواند در این قرائت جای گیرد. مخالفان و موافقان این نظریه در بررسی مفهوم ولایت مطلقه و حدود و اختیارات فقیه و... تكیه بر روایات دارند. با وجود اینكه این رویكرد پیامدهای بسیاری دارد، صرفا متعلق به حوزه آكادمیك فقهی است، و برای ورود در این بحث به تخصص در این زمینه نیاز است. با این حال، این دو قرائت دائما با یكدیگر در داد و ستد هستند. داده‏های قرائت فقهی، مواد لازم را برای تحلیل در حوزه سیاست فراهم می‏سازد (برای آگاهی بیشتر به نمونه‏ای از تعامل میان حوزه فقه و حوزه سیاست، ر.ك: كدیور، محسن، نظریه‏های دولت در فقه شیعه).

۳) قرائت احیاگرانه:

این قرائت نه بر جایگاه آن در حوزه سیاست و نه بر مباحث و مستندات روایی متكی است. قرائت احیاگرایانه، این دو مقوله را بی‏اهمیت نمی‏داند، بلكه آنها را خارج از حیطه و قلمرو موضوع خود می‏داند. آنچه برای این رویكرد مهم است این است كه این نظریه چه نقشی در احیای دین دارد؟ كاركرد اصلی آن چیست؟ تلاش نوشتار حاضر این است كه قرائتی احیاگرانه از نظریه ولایت مطلقه فقیه ارائه دهد و در پی این است كه ببیند امام بر مبنای این قرائت چگونه به احیای دین ــ آن‏گونه كه موردنظر ایشان بوده ــ یاری رسانده است. بنابراین، چارچوب تحلیل این مقاله مبتنی بر این قرائت از ولایت مطلقه فقیه است و از این رو از مجادلات فقهی و سیاسی اجتناب می‏ورزد.

● رویكرد امام خمینی در احیای دین

احیاگرایی دینی، تنها متعلق به جهانِ اسلام نیست. همه ادیان بزرگ، این جریان را در تاریخ خود تجربه كرده‏اند. تاریخ احیاگرایی دینی را در عصر مدرن به دو بخش می‏توان تقسیم كرد: بخش اولِ حیات احیاگرایی در عصر جدید، تلاش‏ها و كوشش‏های احیاگرایان را برای سازگار نمودن دین با دنیای جدید شامل می‏شود.

تلاش عمده عالمان دینی این بوده كه به نوعی دین را با ارزش‏های جدید منطبق كنند. لذا درتعامل دین و مدرنیته آنچه اصل، فرض می‏شد مدرنیته بود. مباحثی چون «باب روز نمودنِ كلیسا» در جهان مسیحیت و «متجددكردن اسلام» در دنیای اسلام، نمونه‏ای از این تلاش‏هاست. احیاگری، اوج این بخش از حیات خود را در دهه ۶۰ قرن بیستم مشاهده كرده است. از دهه ۷۰ به بعد، این جریان معكوس می‏شود؛ تلاش احیاگرایان دیگر برای منطبق شدن با ارزش‏های دنیوی نیست بلكه هدف آنان ارائه مجدد مذهب به سازمان اجتماعی است. از این دهه به بعد مباحثی چون «مسیحی ساختن دوباره اروپا» و «اسلامی كردن تجدد»، جای مباحث پیشین می‏نشیند. براساس رویكرد اخیر، این جهان مدرن است كه باید جنبه دینی به خود بگیرد. از این‏رو در كشورهای اسلامی پدیده‏ای دینی شكل می‏گیرد كه در نوسازی جامعه مشاركت می‏نماید (ژپل كپل، اراده خداوند).

در كشور ما پدیده احیاگرایی دو خاستگاه متفاوت دارد: یكی جریان برخاسته از روشنفكری و دیگری جریان احیاگری دینی برخاسته از عالمان دینی (سنت) است.بنابراین، دو جریان پروژه احیای دین را رهبری می‏كنند. برای روشنفكری دینی، احیاگرایی بخشی از پروژه بزرگتر «سازگاری دین با مدرنیته» است. براساس این رویكرد، احیای دین به نوعی با بحث سازگاری با مدرنیته پیوند می‏خورد. دغدغه اصلی روشنفكری دینی آن است كه دین در دنیای مدرن به حیات خود ادامه دهد. به نظر می‏رسد كه این جریان پایین‏ترین سطح احیا را در نظر دارد (احیای حداقل). براساس همین «احیای حداقل» است كه دین باید برای جهان جدید از نو ترجمه گردد و در مواجهه با خرد عصر، باز تفسیر شود.(۳)

اما برای عالم دینیِ احیاگر، مدرنیته محور نیست؛ لذا بحث سازگاری دین با مدرنیته مطرح نیست: «هی دم از غرب چقدر می‏زنید! چقدر میان تهی شدید! باید احكام اسلام را با غرب بسنجیم! چه غلطی است!» (امام خمینی، صحیفه نور، ج۴، ص۳۴۶). بلكه تلاش این جریان، این است كه اسلام به بهترین گونه در شكل‏بندی جهان مدرن حضور یابد. نه تنها جایی در جهان مدرن برای نفس كشیدن داشته باشد، بلكه جهان متناسب با انگاره‏های دین شكل گیرد. این دین نیست كه باید از نو تفسیر گردد، بلكه جهان مدرن باید از نو ساخته شود: «قانون اسلام می‏خواهد سرحدات را از جهان برچیند و یك كشور همگانی تشكیل دهد» (امام خمینی، ولایت فقیه، ص۶۳).(۴)

امام خمینی(ره) را كه از جریان عالمان سنتی دین برخاسته است می‏توان به‏عنوان سرسلسله احیاگران دین شمرد؛ زیرا جریان نوظهوری را كه احیاگرایی دینی بعد از دهه ۷۰ تجربه كرد، تا حد بسیار، از انقلاب اسلامی ایران متأثر بوده است (Soyyid, ۱۹۹۷).

تلاش عمده امام، معطوف به نوسازی جهان با عناصر دینی بوده است. از این‏رو پروژه احیاگرایانه امام واجد عناصری است كه آن را با پروژه احیاگرایانه روشنفكری دینی كاملاً متمایز ساخته است. روشنفكری دینی برای سازگار كردن اسلام با مدرنیته، می‏كوشد تا بخشی از دین را كه با آن سازگار است برجسته نماید و آنچه را با مدرنیته ناهمساز است نادیده بگیرد (Saleh, ۱۹۹۱, No.۵). و چون بنابراین قرائت فقه سرناسازگاری با دنیای مدرن دارد باید تضعیف شود و بخش‏های دیگر كه واجد عناصری از همسازی با دنیای مدرن هستند برجسته گردند.

برخلاف این رویكرد، پروژه احیاگرانه امام تلاش دارد تا بخشی از دین را برجسته سازد كه داعیه یا توانایی دخالت و تصرف در جهان مدرن را داشته باشد. عناصری باید در پروژه احیاگرایانه امام جای یابند كه در چالش دین با مدرنیته بتوانند بیشترین مقاومت را بنمایند. به نظر می‏رسد فقه، تنها بخشی از دین است كه داعیه دخالت در زندگی اجتماعی آدمیان را دارد: «در این نظام حقوقی هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است...» (امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲). از این‏رو برخلاف روشنفكران دینی كه پروژه «كوچك سازی فقه» را دنبال می‏كنند و احیای دین را در كمتر شدن جایگاه فقه در كالبد دین می‏دانند، امام خمینی نوسازی فقه و اقتدار فقیه را موجب احیا و عزت دین می‏داند و لذا همواره خوف آن را داشتند كه مبادا فقه‏ستیزی گرایش غالب جامعه شود:

«من خوفم این است كه ما نتوانیم، روحانیت نتواند آن چیزی كه به عهده اوست، صحیح انجام بدهد،... من خوف این را دارم كه ... حوزه‏های علمی از آن كار اساسی كه حفظ فقاهت است سستی بكنند و كم‏كم فقه منفی بشود و در درازمدت اینها نتیجه بگیرند...» (امام خمینی، منشور روحانیت، ص۲۵۷).

منابع فارسی:

ـ امام خمینی، شرح دعای سحر، تهران: مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی(ره)، ۱۴۱۶.

ـ امام خمینی، شؤون و اختیارات ولی‏فقیه، تهران: وزارت فرهنگ، ۱۳۶۹ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲، ج۴، ج۲۱، تهران: مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۲.

ـ امام خمینی، كتاب البیع، ج۲، قم: اسماعیلیان، ۱۳۶۸.

ـ امام خمینی، كشف الاسرار، انتشارات محمد، بی‏جا، بی‏تا.

ـ امام خمینی، منشور روحانیت، دفتر هشتم، امیركبیر، ۱۳۶۲.

ـ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۳۷۲.

ـ جوادی آملی، عبداللّه، سیری در مبانی ولایت فقیه، نشریه حكومت اسلامی، ش۱، ۱۳۷۶.

ـ غزالی، ابوحامد امام محمد، احیاء علوم‏الدین، ج۴ و ج۱، بیروت: دارالقلم، بی‏تا.

ـ كپل، ژیل، اراده خداوند، ترجمه عباس آگاهی، [بی‏جا]، نشر فرهنگ اسلامی. [بی‏تا].

ـ كدیور، محسن، نظریه‏های دولت در فقه شیعه، تهران: نشر نی، ۱۳۷۶ـ كواكبیان، مصطفی، دموكراسی در نظام ولایت فقیه، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰.

منابع انگلیسی:

Martin V. (۱۹۹۷) "Khumaini, Knowledge and the political Process", The muslim world, No. ۱.

Saleh B.(۱۹۹۱) "intellectual currents in contemporary in islam" The muslim world, No. ۵.

Seifzade H. (۱۹۹۶), Islam, muslims and the modern state, macmillan.

Soyyid. B. (۱۹۹۷), A Fundamental fear, zed books, london and newyork.

Voll. J. (۱۹۸۶), "revivalism social transformations in Islamic history" The muslim warld, No. ۵.

۱ دانشجوی دكتری جامعه‏شناسی دانشگاه تهران.

۲. «كوشش كنید آقایان ... در تحكیم فقه اسلام، در بسط فقه اسلام، این فقه غنی است. در عالم مثل فقه شما چیزی نیست، این فقه غنی را بسطش بدهید...»

۳. مراجعه شود به كتب و مقالات و آرای دكتر عبدالكریم سروش، به عنوان نمونه ر.ك: مقاله «دین اقلی و اكثری»، ماهنامه كیان، ش۴۱، ۱۳۷۶ و كتاب قصه ارباب معرفت.

۴. برای آگاهی بیشتر ر.ك:

Watt. W, (۱۹۸۹), Islamic, fundamentalism and modernity, Routledge London.

۵. احكام حكومتی به جمیع احكامی گفته می‏شود كه حاكم اسلامی بنا بر تشخیص مصالح نوعیه و به عنوان رئیس حكومت اسلامی حق وضع و اجرای آن را دارد.

۶. «ولایت مطلقه فقیه» ولایتی است فارغ از هر قید، بدون لزوم اجرای مصلحت در امور عمومی یا خصوصی، ولایت استقلالی كه جواز تصرف ولی، اراده وی است. (كدیور، محسن، «قلمرو حكومت دینی از دیدگاه امام خمینی»، مجموعه مقالات احیاء تفكر دینی، ۱۳۷۶، ص۳۹۸).

۷. نمونه‏ای از احكام حكومتی كه امام استفاده نموده‏اند:

ـ جواز خیابان‏كشی‏ها كه مستلزم تصرف در منزل یا حریم منزل اشخاص است؛

ـ جواز تحدید نسل و جلوگیری از ازدیاد بی‏رویه جمعیت؛

ـ احكام راجع به شطرنج، مجسمه و تصویر، خرید و فروش خون، غنا و موسیقی، پیوند اعضای بدن و ... (ر.ك: فقیهان و زمان و مكان، مجموعه مقالات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج۴، ۱۳۷۴.)

۸. امام خمینی برای استقرار نظریه «ولایت مطلقه فقیه» بیش از همه، از روحانیان متحجر مورد فشار و تهمت قرار گرفته‏اند. مهم‏ترین مخالفان با این نظریه روحانیان بوده‏اند نه غیر روحانیان.

«راستی اتهام امریكایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال كردن حرام‏ها و حرام كردن حلال‏ها، اتهام كشتن زن آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه كسانی صادر می‏شود، از آدم‏های لامذهب یا مقدس نماهای متحجر و بی‏شعور» (منشور روحانیت، ۱۳۷۲).

نویسنده:عباس وریج كاظمی

منبع:فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۳۰


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید