چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

دری به خانه شاعری نجیب


دری به خانه شاعری نجیب

شاید بتوان گفت نجابت است که سلمان را برای رسیدن به کشف و شهود در جهان پیرامون همراهی می کند سلمان هراتی شاعر نجیبی است و این بازنمود درکی است که او از جهان پیرامونش دارد

شاید بتوان گفت نجابت است که سلمان را برای رسیدن به کشف و شهود در جهان پیرامون همراهی می کند. سلمان هراتی شاعر نجیبی است و این بازنمود درکی است که او از جهان پیرامونش دارد.

همان طور که جسم ما تحول می یابد؛ تغییر می کند و پس از گذشتن از دوره کودکی، به نوجوانی، جوانی، میانسالی و کهن سالی می رسد؛ روح (نفس، در معنای حکمی آن) ما هم اگر به آن توجه داشته باشیم، تحول و استحاله می یابد؛ این تحول از دو طریق شکل می گیرد. یکی؛ فهم و معرفت از دریچه «حواس» و دیگری فهم و معرفت از دریچه «عقل»؛ آنچه شاعران را از دیگر خلایق متمایز می کند در نخستین گام، درک این است که باید با جهان پیرامون به گفت وگو بنشینند و به مفاهمه برسند، در این مسیر، شاعر جوهر جهان را به تقلید می نشیند؛ این نظر ارسطو است و تفاوتش با افلاطون در همین است که او معتقد است شاعر و هنرمند مصادیق جهان را که خود غیرحقیقی اند تقلید می کند، اما ارسطو گوهر یا جوهر جهان آنی می داند که هنرمند تقلیدش می کند.

در این میان اما برخی شاعران به گونه ای می سرایند که مخاطب نه تنها به «امر والا»(والایی در هنر آنچه منظور نظر لونگینوس و بعدها کانت بود به این معنا که در مخاطب وجد اعتلابخشی ایجاد کند) می رسد و می اندیشد؛ بلکه انگار به کشف و شهودی همراه شاعر می رود که او هم احساس تازگی پیدا می کند. شعر سلمان هراتی از این دست است.

«بگذار/ گنجشک های خرد/ در آفتاب مه آلود/ بعد از ظهر زمستان/ به تعبیر بهار بنشینند/ و گلهای گلخانه/ در حرارت ولرم والر/ به پیشواز بهار مصنوعی بشکفند/ سلام بر آنان/ که در پنهان خویش/ بهاری برای شکفتن دارند/ و می دانند/ هیاهوی گنجشکهای حقیر/ ربطی با بهار ندارد/ حتی کنایه وار/ بهار غنچه سبزی است/ که مثل لبخند باید/ بر لب انسان بشکفد/ بشقاب های کوچک سبزه/ تنها یک «سین»/ به «سین »های ناقص سفره می افزایند/ بهار کی می تواند/ این همه بی معنی باشد؟/ بهار آن است که خود ببوید/ نه آنکه تقویم بگوید!»

باید بپرسیم چرا؟ چرا گمان مان این است که سلمان هراتی به درک تازه ای از اشیاء و طبیعت و انسان های پیرامونش رسیده است. برای پاسخ به این سؤال به سراغ چند مدل بسیار قدیمی در حوزه نقد می رویم. یکی از این مدل ها به نظریات «لونگینوس» بازمی گردد؛ او معتقد است اگر مولفی (شاعر یا نویسنده) می خواهد آثار او مورد توجه قرار گیرد باید دو نکته را در نظر داشته باشد.

نخست: خصوصیات «فردی» و دوم خصوصیات «فنی»؛او در بخش خصوصیات فردی معتقد است یک ادیب باید «شدت عاطفه» و «نفوذ اندیشه» داشته باشد. در بخش خصوصیات فنی هم، قایل به این است که ادیب باید شناخت و توانایی تمهیدات و صنایع ادبی را داشته باشد؛ از توانایی ترکیب عناصر برخوردار و مهم تر از همه باید «نجابت» هم داشته باشد.

شاید بتوان گفت این نجابت است که او را برای رسیدن به کشف و شهود در جهان پیرامون همراهی می کند. سلمان هراتی شاعر نجیبی است و این بازنمود درکی است که او از جهان پیرامونش دارد. درکی که از تعادل آمده است؛ تعادلی که در اندیشه فلسفی نوعی «فضیلت» به حساب می آید و این فضیلت؛ در دین هم «خیر امور» خوانده شده است.

سلمان انگار روحش را در موطنی که داشت رها کرده بود و این روح با درختان و گیاهان و آدم های آنجا همنشین شده بود؛ آن ها روایت می کردند و سلمان می نوشت. این را می شود در بسیاری از شعرهایش دریافت. روح سلمان هراتی در کشف و شهود بود؛ کشفی که بازنمودش کلمات بودند و سطرهایی که پشت هم راه می افتادند.

دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است

میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است

مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست

هزار عرصه برای پریدنم تنگ است

اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود

فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است

چگونه سرکند اینجا ترانه ی خود را

دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟

هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید

چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است

مرا به زاویه باغ عشق مهمان کن

در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است

حسن گوهرپور