سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

دوزخ فرانچسکا و پائلو


دوزخ فرانچسکا و پائلو

و چنین گفتم: «ای شاعر، مشتاقانه
می‌خواهم سخن بگویم با این دو، که دوشادوش هم می‌گذرند،
و به نظر باد سبکبارانه آنها را می‌بَرَد.»
و او پاسخ داد: «شما به خواستتان خواهید رسید. بدان …

و چنین گفتم: «ای شاعر، مشتاقانه

می‌خواهم سخن بگویم با این دو، که دوشادوش هم می‌گذرند،

و به نظر باد سبکبارانه آنها را می‌بَرَد.»

و او پاسخ داد: «شما به خواستتان خواهید رسید. بدان گاه که آنان

نزدیکتر به ما خواهند شد؛ و آن هنگام که از آنها درخواست کنید

به نام عشقی که آنان را به راه می‌بَرَد، خواهند آمد.»

همچنان که باد آنان را به سویم گسیل می‌داشت

بانگ برکشیدم: «ای جانهای وامانده

بیایید با ما سخن بگویید، اگر از این نهی نشده‌اید.»

همچون قمریکانی که به کام خود خوانده می‌شوند،

و با بالهای باز و گسترده به سوی آشیانه‌ی خوشایندشان

در میان هوا به پرواز در می‌آیند با شکیبایی شورانگیزی،

پس از حلقه‌ای که دی‌دو نیز آنجا بود، پیش آمدند،

از میان هوای ناپاک به ما پیوستند،

آوای مهرانگیزم این سان نیرومند بود.

«ای وجود زنده‌ی خاکسار و مهرورز

که از میان این هوای تیره آمدی تا دیدار کنی

جانهای ما را، که دنیا را به خون خود آغشتیم،

اگر شهریار جهان یاورمان بود،

از او در خواست می‌کردیم تو را بیامرزد،

از آنجا که بر کجراهه‌ی پریشانی‌مان رحمت آوردی.

هر آنچه شما خواهانید بشنوید و بگویید

آن را خواهیم شنید، و با شما خواهیم گفت،

در حالی که باد خاموش می‌شود، همچنان که اکنون است.

سرزمینی که من زاده شدم گسترده است بر

کرانه‌ی دریایی که رود پو بر آن فرو می‌ریزد

تا با همه‌ی شاخه‌هایش در اقیانوس بیاساید.

عشق، که به‌تندی هر قلب نجیبی را گرفتار می‌کند،

کریبان این مرد را گرفت در پی آن کالبد زیبا

که از من ستاندند- چنان چه هنوز از آن زخمدارم.

عشق که معشوق را به عشقورزی آزاد نمی‌گذارد،

گریبانم گرفت با حظی چندان نیرومند از این مرد

که، همان طور که می‌بینید، هنوز رهایم نکرده است.

عشق ما دو تن را به مرگی یکسان کشاند.

دایره‌ی قابیل در انتظار کسی است که زندگانی‌مان را بر گرفت.»

این سخنان از جانب آنان به سویمان بر آمد.

هنگامی که به این جانهای آزرده گوش سپردم،

سر به پایین افکندم و زمانی دراز همان طور ماندم تا

شاعر از من پرسید: «در چه اندیشه‌ای؟»

آن گاه که توان پاسخگویی یافتم، چنین گفتم: «افسوس،

چه اندیشه‌های نابی، چه آرزوهای ‍ژرفی،

آنان را به چنین گذرگاه دردآوری کشانده است!»

آن گاه روی سخنم را به آنان گرداندم،

و چنین شروع کردم: «فرانچسکا، عذاب شما،

مرا واداشته است تا از فرط اندوه و دریغ بگریم.

اما مرا بگو، هنگام آن آههای شیرین،

چگونه و با کدام آیین عشق پذیرفت

تا دریابید آرزوهای پنهانتان را؟»

و او چنین گفت: «هیچ اندوهی بزرگتر نیست

از اندیشیدن به دوره‌ی شادکامی

هنگام شوربختی، و استادت نیک می‌داند.

اما چنان چه شما این سان مشتاقید که دریابید

سرچشمه‌ی عشق ما را، پس خواهم گفت

سرگذشتم را به شما آن سان که آدمی می‌گرید و می‌گوید.

روزی ما برای سرگرمی می‌خواندیم

سرگذشت لانسلو را، که چگونه عشق او را گرفتار کرد.

تنها بودیم و بدون هیچ واهمه‌ای.

بارها و بارها چشمهایمان به هم کشیده می‌شدند

وقت خواندن، و رنگ از رخسارمان می‌پرید؛

اما تنها در لحظه‌ای از پا فتادیم.

همچنان که می‌خواندیم چه سان لبخند آرزومندانه را

بوسید آنکه آن گونه عاشقی راستین بود،

این همدمی که هرگز از من جدا نخواهد شد،

در حالی که همه‌ی تنم می‌لرزید، دهانم را .......

کتاب گلهو بود کسی که آن را نوشته بود.

بدین سان آن روز بیشتر از این نخواندیم.»

و در حالیکه یکی از جانها این سخنان را برایم ادا می‌کرد،

دیگری می‌گریست، آن سان که از سر دلسوزی

از هوش رفتم، چنان چه در حال مرگ باشم.

و فرو افتادم، همچنان که کالبدی مرده می‌افتد.

یادداشتهای دوزخ فرانچسکا و پائلو

شاعر . ویرژیل Virgileشاعر رومی، بین سالهای ۷۰ پ. م. و ۱۹ پ. م. آفرینشگر حماسه‌ی انه‌اید، راهنمای دانته در دوزخ و برزخ و بهشت.

دی‌دو Dido. در اساطیر دی‌دو که دلباخته‌ی آبنیاس بود، پس از هجران دلداده، دستور داد تا یادگارهای آبنیاس را در آتش افکنند و خود نیز پا به آتش گذاشت.

پو Po. مهمترین رود ایتالیا که از کوههای آلپ سرچشمه می‌گیرد و دشت پو را حاصلخیز می‌کند.

دایره‌ی قابیل. آخرین و نهمین دایره‌ی دوزخ، جایگاه کسانی که مانند قابیل همخون خود را کشته‌اند یا به آنان خیانت کرده‌اند.

فرانچسکا Francesca Da Rimiini. فرانچسکا دا ریمینی همسر شوالیه‌ی دلاور اما زشت‌روی جیان چیوتو مالاتستا Gianciotto Malaresta بود. ماجرای عاشقانه و بدفرجام فرانچسکا با پائولوPalo Malatestaدر حدود سال ۱۲۸۵ روی داد. در آغاز فرانچسکا با دیدن پائولو که به نیابت از برادر خود جیان‌چیوتو به خواستگاری آمده بود، گمان کرد که وی همسر آینده‌اش است و دل به او باخت.

لانسلو Lancelot. یکی از بهادران میزگرد و از جنگاوران آرتور شاه بود. هنگام خواستگاری از شهبانو گنی‌اور Guinevere از طرف آرتور شاه به او دل داد. سرانجام شهبانو به اشاره‌ی آرتور شاه به صومعه ای فرستاده شد، تا باقی عمر را راهبه باشد.

گَلهو Galleotto. میانجی عشق لانسلو و شهبانو گنی‌اور و راوی این سرگذشت که بار دیگر همان نقش خود را این بار بین فرانچسکا و پائلو بازی می‌کند.

کمدی الهی، دوزخ، سرود پنجم، ۱۴۲-۷۳

دوزخ فرانچسکا و پائلو

دانته آلیگیری

خوانشی برلی

ستی آخانیان

برگردان شاپور احمدی