پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
وفاداری
بازرگان ثروتمندی چهار همسر داشت همسر چهارم بازرگان بسیار زیبا بود و سوگلی او محسوب می شد. بازرگان به او خیلی علا قمند بو و همواره با او مهربانی می کرد و هر چه می خواست برایش تهیه می کرد. بازرگان همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و در تمام مهمانی ها به وجود او افتخار می کرد. او همسر دومش را هم خیلی دوست داشت و هر وقت مشکلی برای بازرگان رخ می داد، همسر دومش به او کمک می کرد.
همسر اول بازرگان بسیار باوفا بود و همواره او را از عمق جان و دل دوست داشت و همواره در کنار سختی ها و مشکلات، همراه شوهرش بود اما بازرگان به ندرت با او صحبت می کرد و از او مشورت می گرفت.
روزی بازرگان به سختی بیمار شد. دکترها به او گفتند که دیگر امیدی به او نیست و او به زودی خواهد مرد. بازرگان بسیار غمگین و ناراحت شد. او به زندگی اشرافی و روزهای خوشی که با همسرانش داشت، فکر می کرد. با خودش گفت: «من چهار همسر دارم، آیا وقتی که بمیرم آنها به من وفادار خواهند ماند؟» او چهار همسرش را صدا زد، رو به آنها کرد و گفت: «همسران من، من شما را بسیار دوست داشتم و هر چه را که خواسته اید، برایتان مهیا کرده ام. اکنون من در حال مرگ هستم. از شما می خواهم بعد از مرگم به من وفادار باشید و با کسی ازدواج نکنید.»
سوگلی بازرگان، شانه هایش را بالا انداخت و گفت: «نه، امکان ندارد!» و بدون اینکه کلمه دیگری بگوید، بیرون رفت.
جواب همسر چهارم بازرگان به مانند چاقوی تیزی قلب بازرگان را شکافت.
بازرگان غمگین شد و رو به همسر سومش کرد، همسرش در جوابش گفت: «نه، زندگی دراین دنیا زیباست و من بعد از تو حتما ازدواج خواهم کرد!» باز قلب بازرگان شکست و تب و درد شدیدی بدنش را فرا گرفت. در این هنگام همسر دوم بازرگان هم که داشت از اتاق بیرون می رفت به او گفت: «متاسفم، من هم قولی نمی دهم. اما بعضی وقت ها سرقبرت می آیم. این بیشترین محبتی است که می توانم به تو بکنم!»
این جواب هم مانند برق آسمانی به قلب بازرگان برخورد و او را خرد کرد. غم تمام وجود بازرگان را فرا گرفت، چشمانش را بست و از ته دل گریه کرد. ولی ناگهان صدای زنی را شنید که می گفت: «همسر عزیزم، من به تو وفادار خواهم ماند، برای من اهمیتی ندارد که تو کجا باشی.» بازرگان چشمانش را باز کرد و در کمال تعجب همسر اولش را دید.
بازرگان بیش از حد غمگین شد و گفت: «کاش آن زمانی که می توانستم، بیشتر به تو توجه می کردم.» همسر چهارم بازرگان، جسم او بود، در این دنیا هر چه قدر که پول و وقت برای زیبایی بدن صرف کنیم، پس از مرگ ما را تنها خواهند گذاشت.
همسر سوم بازرگان، ثروت و دارایی اش بود، زمانی که بمیریم، همه را از دست خواهیم داد. همسر دوم بازرگان، فامیل و دوستانش بودند. ما برای آنها تا وقتی که زنده هستیم، اهمیت داریم تنها در روز مرگ شاید بر روی قبرمان اشک بریزند و پس از آن فراموشمان خواهند کرد. ولی همسر اول بازرگان، روح او بود. عشق، مهربانی و اعمال خوب در این دنیا همواره با ما خواهند بود حتی پس از مرگ هم ما را ترک نخواهند کرد. هوسرانی و دلبستگی بازرگان به دنیا، باعث غفلت او از همسر اولش شده بود.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب انتخابات دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی حجاب مجلس انتخابات مجلس
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سیل فضای مجازی سلامت قوه قضاییه
گاز دولت مالیات خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب تلویزیون کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس سینما تئاتر موسیقی رسانه ملی
دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح روسیه حماس حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال رئال مادرید استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی ذوب آهن لیگ برتر ایران نساجی لیگ برتر فوتبال ایران
اینترنت تبلیغات اپل عیسی زارع پور سامسونگ ناسا گوگل آب مایکروسافت نوآوری
هندوانه آسم سنگ کلیه بیماران خاص کمردرد ناباروری بیمه سبزیجات اعتماد به نفس