شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
زبــان دیوزدگی
کتاب «زبان باز، پژوهشی درباره زبان و مدرنیت» نوشته پژوهشگر نامآشنای ایرانی، آقای داریوش آشوری است که نشر مرکز، همین امسال در تهران به چاپ رسانده است. این کتاب بسیار خواندنی است و برانگیزاننده؛ خواندنی است چراکه برخی از رایجترین کجفهمیها از مقوله زبان را با نثر بسیار شیوایی بر آفتاب انداخته است و برانگیزاننده است، چراکه به مانند بیشینه نوشته های ایشان از زبان، این شاکله بنیادین هویت فردی و ملی، گفته به میان آمده است. در آنچه در پی می آید، به نکاتی چند از درونمایه این کتاب می پردازم، هم برای ادای دین به آنانی که آموزگارم بوده اند وهم به پاسداشت زبانی که دل در گرو آن داریم.
۱) سامانه زبان زبان سامانهای است اجتماعی و پویا که هم ریشه در تجربههای تاریخی و فرهنگی گویندگانش دارد و هم دریافتهای برآمده از این تجربهها را سامان میبخشد و در داد و ستدهای انسانیرا در دسترس همگان میگذارد. به مانند هر سامانهای، بر کارکرد و دگرگونیهای تدریجی زبان بایستهها و نابایستههایی چیرگی دارند که کشف و دریافت و آموختنشان را نزد دستورنویسان، واژهشناسان، آواشناسان و... میشود سراغ گرفت. از سویی، برمبنای همین دانستههاست که میتوان آگاهانه این یا آن فرآورده زبانی را پذیرفت، ساخت یا کنار گذاشت و از دیگرسو، این ناخودآگاه اجتماعی زبانی است که برآمد و ماندگاری و یا حذف فرآوردهای از فرآوردههای زبانی را در درازای زمان باعث است. آرایش و پیرایش دادههای زبانی تنها و تنها در درون امکانات و بایسته و نبایستههای سامانه یادشده شدنی است و با پذیرش آنها در زندگی هرروزه و یا در زمینههای تخصصی ماندگار. آن «تولید مکانیکی واژگان» که نویسنده به تکرار میگوید، هیچگونه خویشاوندی با نگاه زبانشناسانه به زبان ندارد.
اندیشهای که نویسنده در سراسر کتاب درباره پیوند «انسان مدرن» و «زبان» به قلم میآورد، از دو سو نارواست. از سویی، پای در گل میراث قرن ۱۸ باختریان، زبان را هم به مانند طبیعت میدان تاخت و تاز انسان «مدرن» میبیند و میخواند: «کاری که ذهنیت مدرن با زبان کرده است، میتوان بنا کردن یک شاهراه زبانی نامید. شاهراههای مدرن همه راهبندهای طبیعی را از سر راه برمیدارند و زمین را هموار و آسفالت میکنند تا رانندگان بتوانند از سرراستترین مسیر با بیشترین سرعت بهسوی سرمنزلی که میخواهند روانه شوند. شاهراه در مسیر خود اگر به رودخانه و دره بربخورد روی آن پل میزند؛ اگر به کوه بربخورد زیر آن تونل میزند؛ اگر به جنگل بر بخورد آن را میبرد؛ یا آن را دور میزند و از کنارشان میگذرد. آرزوی اینکه دست این «ذهنیت مدرن» را از زبان طبیعی کوتاه خواهیم، تا با زبان همانی نکند که با محیط زیست، در پی خراشیدنها، تراشیدنها و بریدنها، در این سدههای «مدرن» کرده است، آرزویی انسانی است. از دیگرسو، زبان نه در زایشش، نه در بالیدنش و نه در کاربریاش پدیدهای بیرون از انسان و از ذهنش نیست. فهم انسانی در درون سامانهای زبانی جوانه میزند، میبالد، شکل میگیرد و به زبان میآید. فروکاهیدن زبان به دستگاهی که تنها به کار واژگان چسبانی به مفاهیم میآید، برآیند همان دید مکانیکی است که از توضیح سادهترین نمودهای سامانه زبان وامیماند.
۲) زبان طبیعی و زبان «علمی» همچنان که از نام کتاب برمیآید و به تکرار، و به صد زبان، در درون کتاب هم خوانده میشود، نویسنده کتاب به گسستی ژرف میان دو بستر زبانی «زبان طبیعی» و «زبان علمی» باورمند است. این کژبینی آشکارا بر زمینههای نظری و پیشفرضهای نادرستی استوار است که به آن میپردازم:
الف) زبان در سامانه خویش از لایههای گوناگونی شکل گرفته است که در سازوکار آن عهدهدار نقشهای گوناگونی در پیوند با یکدیگرند. در سراسر کتاب هرگاه که نویسنده از «زبان علمی» گفته، از واژهها نمونه آورده است. اگر ایشان میتوانستند دستکاری «زبان علوم و فنون مدرن» را که «زبانی است، یا بهتر است بگوییم، زبانمایهای است که انسان در آن مانعهای طبیعی زبان و محدودیتهای آن را از میان برمیدارد یا آنها را دور میزند و... در دیگر لایههای زبانی چون گزارهها، آواها و... هم نشان میدادند، کار به فرجام میرسید و گره بر زبان طاعنان فرو بسته میشد.
ب) پیشفرض وجود زبانی به نام «زبان علمی» از بیخ و بن نادرست است و تبیینناپذیر. آنچه را که ایشان «زبان علمی» میخوانند، در واقع، گروهی از واژههای ساده و ترکیبی فنی و تخصصیاند که برای نامیدن مفاهیم و پدیدههای حوزههای دانش بشری برساخته شده و یا از دیگر زبانها وام گرفتهاند. در تاریخ انسانی، ساختن واژههای نو برای مفاهیم و تجربیات تازه در درون و بر پایه دادههای زبان طبیعی جاری، پدیدهای نو نیست. واژگان تخصصی هر حوزه علمی (ستارهشناسی، فلزشناسی،...) هم بنا به نزدیکی یا دوری به زندگی روزمره، وارد زبان طبیعی گویندگانش شده یا در حاشیه ماندهاند. زبان طبیعی بستری است که بر آن، واژگان و گفتار تخصصی پدید میآیند و میبالند؛ پیچیدهترین فرمولهای ریاضیات نیز به زبان طبیعی فهم میشوند و به گفته میآیند. ناگفته نگذارم که وجود عبارت نادرست «واژه دانشورانه» (Mot savant) در واژگان نامهها به جای عبارتهایی چون «واژه فنی» (Mot technique) و «واژه حرفهای» (Jargon) خطایی آشکار است و رنگ و بوی فرادستخواهی فرهنگی سیاستگزاران فرآوردههایی مهم و تأثیرگذار از این دست است. گفتن بدین سیاق از «زبان علمی» پیآمدهای دیگری هم دارد.
ج) گفتن از «زبان علمی» برای اشاره به محتوای گفتاری یا نوشتاری، در زبانی طبیعی، دریافتنی و پذیرفتنی است. گزافهگویی آنجاست که نویسنده از «شأن علمی» واژه یونانی Dermo میگوید. از سویی، با چنین گفتی، نویسنده به ماهیتی در این واژه، و در دیگر واژههای «علمی»، اشاره میکند که گویی در درون ناپیدای آن لانه کرده است. این همان باور ناسالمی است که نویسنده در سراسر کتاب، با عبارتهایی چون دو زبان کهن مادر علم و فرهنگ اروپایی، یعنی یونانی و لاتینی،... و «... زبانهای مادر اندیشه و علوم و تکنولوژی مدرن... میپراکند و از ریشه با نظریه قراردادی بودن دادههای زبانی در تناقض است. از دیگرسو، اگر نویسنده مرادش از علمی بودن این دست واژهها، کاربردشان در درون حوزههای تخصصی است که میبایستی بپذیرد که واژههایی چونداء» عربی در «داءالاسد»، «داءالثعلب»، «داءالخنازیر» و «میز» فارسی در «میزاب»، «میزک»، «میزراه» و «میزش» را هم واژههای علمی بداند که با دریافتهای ایشان البته بعید میدانم؛ چراکه این واژهها از زبانیاند که، به زعم نویسنده، به «... زبانهای پیشرو اندیشه و علم مدرن، یعنی انگلیسی و فرانسه و آلمانی... تعلق ندارند.
د) باید از نویسنده کتاب زبان باز» پرسید که این کتاب را به «زبان علمی» نوشته است یا به زبان طبیعی. اگر به زبان نخست نوشته است که باید بدانیم که آیا علمی بودن آن را باید در حوزه مورد گفتوگو و محتوایش جستوجو کنیم یا در بکارگیری پارههایی از «زبانهای پیشرو» در واژههای برساخته ایشان چون «ناسیستمانه» و «مدرنگری». اگر هم میپذیرند که کتاب را به «زبان طبیعی» نوشتهاند بهمعنایی که برای آن برشمردهاند؛ «... «زبان طبیعی» چیزی جز همان زبان آشنا و عادی نیست که در هر حوزهای بیاندیشه و زحمت بهکار میرود»، خواننده مکتوب ایشان را جز تسلیم و رضا کو چارهای.
۳) سامانه واژهسازی زبان نویسنده با نوشتن «با پیدایش زبانهای باز دست انسان برای دستکاری در زبان گشوده میشود»، «زبانمایه علمی و فنی و نظری، [... ] نیازمند دستگاه واژگانی آزاد از محدودیتهای زبان طبیعی و ادبی ست» و «به عبارت دیگر، زبان علمی یک منطقه «آزاد زبانی» در اندرون زبان طبیعی پدید میآورد که از پیروی از حکمهای دستوری و معنایی زبان طبیعی آزاد است و از حکمهای خود که مکانیکی به کار بسته میشود - پیروی میکند؛ یعنی کاربرد یکدست و بدون استثنای آن حکمها.، چشم بر سامانمند بودن زبان بسته و محدودیتهایی چون محدودیتهای ساختاری و معنایی ناشی از آن را هم از یاد برده است. به چند نکته در این زمینه اشاره میکنم: الف. نمونههای برآمد محدودیتهای یاد شده در ساختن واژهها بسیارند.
برای نمونه میتوان از وند لاتینی Ablilis از زبان لاتین که تنها به فعلهای گذرای زبان فرانسه که به er و ir ختم میشوند، در گونههای able و ible، افزوده میگردد گفت و از وند ure، که تنها به فعلهایی در زبان فرانسه افزوده میشود که به کاری محسوس اشاره دارند (Casser → Cassure (شکستن)) و، در نتیجه، نمیتوان آن را به فعلی مانند Concevoir (درک کردن،...) افزود. بر همین سیاق، هیچ سوادداری وند «ناک» را به واژه «جالب» نمیچسباند و نمیگوید که «کتاب جالبناک زبان باز». ب. نظریه «واژهسازی مکانیکی» نویسنده کتاب بر این توهم استوار است که شماری واژه پایه پیشوند و پسوند تکمعنایی وجود دارد و هرکس میتواند مکانیکوار اینها را بههم بچسباند و واژه جدیدی با معنایی «سرراست» برای مفاهیم جدید بسازد. در کتاب میخوانیم «پیشوندهای وام گرفته از یونانی و لاتینی آنچنان از آن سرمایه واژگانی این زبان شده است که به آسانی هر کسی میتواند آنها را بر سر هر واژهای از هر سرچشمه زبانی که آمده باشد بنشاند. در این سطح گفتار اصلا نیازی نیست که از بار معنایی انضمامی واژهها و تأثیر متن بر برآمد معنا و پیوندهای معنایی سازههای شاکله واژه مرکب بگویم.
با ارادهای معطوف بهراستی ایشان هم میتوانند در واژگاننامههای در دسترسشان ببینند که واژههای «علمی» به دام چند معنایی در آیند؛ Astrolabe با دو معنی، Astronomique با سه معنی و Atome با سه معنی در «فرهنگ کوچک روبر» آمدهاند.
فراتر از آن وندهای اشتقاقی هستند که بیش از یک معنا دارند. برای نمونه، وند یونانی تبار ana در واژهها فرانسوی که در پی میآید به ترتیب دارای معناهای «از پایین به بالا»، «در پشت»، «درحاشیه» و «نو» است: Anachorète و Anaglyphe و Anaphylaxie و Anabaptiste. وندهای یونانی (cata) cat و وندهای لاتینی dé (dés) و dis هم نمونههای دیگری از وندهای چند معنای یاد شدهاند. ج. واژههای موجود یک زبان، همه واژههای ممکنی نیست که در سازوکار سامانه زبان میتوانستهاند پدید آیند؛ واژههای Acception و Aspiration و Nomination و به ترتیب بر مبنای واژههای لاتین Acceptio و Aspiratio وNominatio در روند واژهسازی زبان فرانسه ساخته شدهاند و واژههای همگن دیگری چون Effectio و Offentio و Scriptio تا امروز از این روند اشتقاقی برکنار ماندهاند. همه زبانهای طبیعی توان بهرهوری از امکانات به کار گرفته نشدهشان را در واژهسازی دارند. با توجه به پیوند تنگاتنگ زبان و اندیشه، هر واژه و پدیدهای که از زبان و فرهنگ بیگانه فهم شود و به اندیشه آید، میتواند به زبان ملتی دیگر برگردان و یا توضیح داده شود و اگر نیاز باشد به آفرینش واژگانی نو در همان زبان بینجامد.
زمزمه «میدان تنگ زبانهای طبیعی» زمزمه ناخجسته اندیشهای است که زبان خودی را فرودست میبیند و میخواهد. د. در دادههای زبانی همه زبانها، از جمله واژگان، شمار اندکی از سازههای استثنایی هم وجود دارند. برای نمونه، میتوان از واژه Futurible (شدنی در آینده) گفت که از واژه لاتینی Futur (آینده) و وند ible (شدنی) ترکیب شده است و این در حالی است که وند لاتینی ible تنها به بن فعلی افزوده میگردد. این استثناها، که در زبان فارسی هم هست و نویسنده کتاب به چند نمونه از آنها اشاره کرده است (ص ۲۹)، نه دلیلی بر ناکارآمدی زبانهای طبیعیاند و نه حجتی بر فرا و فرودست بودن این یا آن زبان. هـ. نوشتهاند که زبانهای انگلیسی و فرانسوی «با بهرهگیری از سرچشمه زبانهای کلاسیک» شش معادل برای پیشوند «هم» فارسی دارند.
پیشوندهای ششگانه را هم نوشتهاند: co، con، com و sym، syn، syl. نخست اینکه وند cor را از قلم انداختهاند. سپس اینکه ایشان باید بدانند که این وندها گونههای دو وندپایهاند (Co و Sy) که بنا به متن آوا - نوشتاری نویسههایی به خود میگیرند، به همانگونه که «گی» در واژه «خانگی» گونهای از وندپایه «ی» است. سوم آنکه همیشه این وندها بهمعنی «هم» نیستند؛ Sy در واژههای synarchie و synclinal و Co در واژههای coefficient و cofacteur به ترتیب بهمعنی «باهم»، «دارای»، «شمار، درصد» و «شریک» هستند. پشت صحنه نمایش شعبده زبان مدرنی که نویسنده کتاب سخت شیفتهاش شده، همین قوانین وزن و رنگ و جابهجایی زندگی هرروزه زبان جاری است.
۴) زبان و «مدرنیت» در چند و چون «مدرنیت» و پیوندش با «زبان باز» نویسنده با گشادهدستی و کرنشی از سر ارادت مکرر اشاره به زبان و فرهنگ یونانی - لاتینی دارد؛ «به کار گرفتن سرمایه واژگانی زبانهای کلاسیک بهصورت اصلی یا با بهرهگیری از تکنیکهای توسعه واژگان سبب شده است که زبانهای مادر اندیشه و علوم و تکنولوژی مدرن از توانایی بیمانندی برخوردار شوند و زبانهای دیگر را نیز بارور کنند.، «زبان یونانی حامل میراث پرارج و خیرهکننده علم و فلسفه و فرهنگ یونان باستان، و لاتینی زبان نوشتاری کلیسا و علم و فرهنگ اروپای غربی از روزگار باستان تا سده هجدهم بود. و... باید بازهم از نویسنده کتاب پرسید که آنچه از زبان یونانی یا لاتینی زبان «علمی» ساخته است، چیست؟ اگر این زبانها در ماهیت و ذات خویش چیزی از «علمی» بودن دارد چگونه میتواند حامل اندیشههای کلیسا باشد؟ همان کلیسایی که، بهگفته نویسنده، حدود یک هزاره فرهنگ محمول این زبانها را بهنام فرهنگ کفر سرکوب کرده بودند.
اگر هم این زبانها بهمانند دیگر زبانهای طبیعی حامل و شکلدهنده و از شاکلههای اندیشه و فرهنگ دورههای مختلف بوده است که این دستکزدنهای «واژگان زبانهای پیشاهنگ مدرنیت» و ارزش والا و کشش بسیار نیرومند علم و فلسفه و هنر و ادبیات یونانی-رومی» برای چیست؟ در خطکشیهای عالمانهای که نویسنده میان «زبانهای مدرن» و «زبانهای پیشامدرن» ترسیم میکند، در هیچکجای این افسانه از دورانی که زبان و فرهنگ یونان و رم به دوران پیش از دوران درخشان «مدرنیت» تعلق داشتهاند، نشانی نیست.
گویی یونانیان و رومیان از همان غارهای پیش از تاریخشان منقل «مدرنیت» را میگیراندهاند. ۵. زبان ما کژنگری نویسنده به پدیده زبان البته دامنهدار است و به تفسیر نادرست این یا آن داده زبانی بسنده نمیکند. ایشان مینویسند که «زبان در جامعههای بسته، همچون همه وجههای زندگی در آنها، وابسته به عادات و سنتهایی است که در نظر مردمان تقدس یافتهاند. در نتیجه، صورتهای کنونی نهادها و سنتها، از جمله زبان، همخوان با یک صورت ازلی انگاشته میشود که سرپیچی از آن گناهی است که سبب کیفر الهی یا اجتماعی میشود». اینکه زبان طبیعی در کدام «جامعه بسته» همخوان با یک صورت ازلی انگاشته شده یک پرسش است و اینکه نویسنده با استناد به کدام سند و مشاهدهای از کیفر الهی برای سرپیچی از نهاد زبان در جوامع یاد شده خبر میآورد، پرسشی دیگر.
این اندیشه بیگانهباور پیش از اینهم به خوار شمردن زبان خودی رسیده است و هموست که از «واپسماندگی زبان فارسی»، از «زبان فارسی نمونهای از همه زبانهای جهان سوم» و «کاستیها و لنگیها و گنگیهایش» میگوید و هم نظر میدهد که زبانهای علم و عالمیان ریزهخوار و جیرهخوار «زبانهای پیشرو اندیشه و علم مدرن یعنی انگلیسی و فرانسه و آلمانی»اند. اما چاره چیست؟ نویسنده به اشارهای مینویسد که «یکی از راههای مهم توسعه واژگان همیشه وامگیری زبانها از یکدیگر، بهویژه، از زبانهای فرادست از نظر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بوده است». چه شده است که نویسنده کتاب اینبار آنچه را که غربیان، به گفته ایشان، درباره سرمایههای واژگان سدهها و هزارههای گذشتهشان کردهاند به ما تجویز نمیکنند؟ از نگریستن و کاوش در سرمایههای واژگانی و فرهنگی خویش تا دریوزگی از آستان «زبانهای فرادست» فاصله بسیار است و در این راهها هرکسی برطینت خود میتند. زبان و اندیشه بهکار رفته در این کتاب را بهسان آن زندهیاد «غربزده» نمیگویم، چراکه این عبارت در گذر زمان چالشهای بسیار از سر گذرانده است و توانش هم در اینباره اندک و نارساست. زبان و اندیشه این کتاب زبان آشفته دیوزدگی است، همین.
نویسنده: محسن - حافظیان
منبع: ماهنامه - پنجره - ۱۳۸۸ - شماره ۹
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست