سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

رزا لوکزامبورگ و مساله زنان


رزا لوکزامبورگ و مساله زنان

او روش مارکسیسم را مثل کف دستش می شناخت, روش مارکسیستی را مثل یکی از اندام های تنش در اختیار داشت می شود گفت مارکسیسم مثل خون در رگ هایش جاری بود

او روش مارکسیسم را مثل کف دستش می‌شناخت، روش مارکسیستی را مثل یکی از اندام‌های تنش در اختیار داشت. می‌شود گفت مارکسیسم مثل خون در رگ‌هایش جاری بود.

● لئون تروتسکی

رزا یکی از فعالان طبقه کارگر در آلمان و در جهان بود.

او به جهت نقد و مبارزه بی‌امانش به ضدجنگ و امپریالیسم مشهور بود.

در تمام عمرش نماینده اقلیت‌ها بود: لهستانی بود (شهروند آلمان بود اما همیشه «the Pole» به شمار می‌آمد)؛ هرگز ازدواج نکرد و البته جزو رهبران سیاسی زن نهضت بین‌المللی پرولتاریا بود!

رزا هیچ وقت به سبک زنانی چون الکساندرا کولونتای و کلارا ستکین (Zetkin) به مساله زنان نپرداخت. او فقط چند مقاله درباره مساله زنان و حق رای زنان نوشت. در نوامبر ۱۹۱۸، رزا نامه‌ای به ستکین نوشت: «شاید لازم باشد درباره مساله زنان بنویسم. الان این قضیه خیلی مهم است، چون هیچ یک از رفقای فعلی‌مان از آن سر در نمی‌آورند.»

حیات سیاسی رزا مقارن بود با پیکارهای تئوریک در درون حزب‌های سوسیال دموکرات بر سر اینکه نهضت به کدام سو باید برود؟ دوره پیدا شدن دم و دستگاه بوروکراسی و امتیازات ویژه درون نهضت کارگری و ماموران و کارمندان جنبش بود. دوره پیدایش امپریالیسم بود و ضرورت پیوند زدن طبقه کارگر انقلابی، به ویژه در کشورهای موسوم به جهان اول، به نظام سرمایه‌داری احساس می‌شد. یکی از مشهورترین نوشته‌های رزا با عنوان «اصلاح یا انقلاب» با واپسین تحولات سوسیال دموکرات‌های آلمان سر و کار داشت، کسانی که می‌کوشیدند انقلاب سوسیالیستی را وانهند و در واقع از خود سوسیالیسم دل بردارند.

رهبران حزب – برنشتاین و بعدا کائوتسکی– می‌گفتند به علت تحول و توسعه سرمایه‌داری، امکان پیشروی آهسته و پیوسته طی روالی خطی به سوی سوسیالیسم وجود دارد.

برنشتاین معتقد بود «جنبش کارگری، یک حزب اصلاح‌طلب سوسیال‌دموکرات است نه حزبی که قصد انقلاب اجتماعی دارد. برخلاف نظر مارکس، تضادهای سرمایه‌داری مدام نه عمیق و عمیق‌تر، بلکه پیوسته کمرنگ‌تر می‌شوند. سرمایه‌داری به تدریج قدرتش را از کف می‌دهد و بیشتر از خود نرمش و سازش نشان می‌دهد. کارتل‌ها، تراست‌ها و موسسه‌های اعتباری به تدریج ماهیت هرج و مرج‌زای نظام اجتماعی را تنظیم می‌کنند تا به جای وقوع مکرر رکود (نظر مارکس)، رفته رفته وفور همیشگی و رونق پایدار، حاصل می‌آید. طبقه متوسط قوی‌ می‌شود و مالکیت سرمایه به گونه‌ای دموکراتیک‌تر توزیع می‌شود، آن هم از طریق شرکت‌های سهامی ... همه اینها تضادهای طبقاتی را کاهش می‌دهد. با فعالیت پیگیر اتحادیه‌ها و تعاونی‌ها، اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر بهبود می‌یابد، حزب سوسیالیست باید در جهت بهبود تدریجی اوضاع زندگی طبقه کارگر و اصلاح گام به گام نظام اجتماعی بکوشد و نباید از راه انقلاب درصدد کسب قدرت سیاسی باشد.

این مبحث دقیقا و به طور همزمان همان سوال اساسی را منعکس می‌کرد که در مقابل جنبش زنان قرار داشت:

آیا رهایی زنان در چارچوب سرمایه‌داری امکان‌پذیر است؟

شکاف میان جنبش بورژوایی زنان و جنبش پرولتری زنان اساسا معلول همین سوال بود.

● جنبش زنان بورژوا

مشهورترین کتاب درباره ریشه ستم‌دیدگی زنان، «خاستگاه خانواده، ‌مالکیت خصوصی و دولت»، نوشته انگلس بود که معتقد بود جوامع طبقاتی و ستم‌دیدگی زنان محصول ظهور مالکیت خصوصی‌اند.

از نظر مارکسیسم، ریشه ستم‌دیدگی زنان را نباید در بیولوژی بلکه در اوضاع و احوال اجتماعی جست. اولین تقسیم کار میان زنان و مردان بود و این بدین معنا نیست که آن تقسیم کار دقیقا منطبق بود بر ستم‌دیدگی زنان، مادام که «بازتولید» به شیوه‌ای جمعی سازمان‌دهی می‌شد، مردان و زنان حقوقی برابر و منزلت اجتماعی یکسان داشتند.

این وضعیت تغییر کرد، چون جامعه توانایی پیدا کرد «مازاد ی»تولید کند و بدین ترتیب مجموعه «داراها و ندارها» گسترش یافت.

ضرورت شناسایی وارثان قانونی و مشروع برای انتقال اموال و دارایی‌ها زنان را مجبور به تن دادن به وضعیت «تک همسری» کرد و آنان را ناگزیر از پرداختن به کار در خانه.

برخلاف همه جریان‌های فمینیستی که پدرسالاری (patriarchy) را ریشه ستم‌دیدگی زنان می‌دانند، تئوری مارکسیستی معتقد است سرمایه‌داری از ساختارهای پدرسالاری در جهت منافع خویش بهره‌برداری کرده است تا کار ارزان یا رایگان زنان را با تقسیم و تجزیه طبقه کارگر بر مبنای زن و مرد بودن یا نژاد و غیره از دست ندهد.

درست است که همواره نوعی مقاومت در برابر ستم‌دیدگی زنان در کار بوده، ولی نهضت توده‌ای، فرزند جامعه کاپیتالیسم بود.

اولین بار در تاریخ بشر، شالوده‌های مادی برای برقراری برابری کامل فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی برای مردان و زنان فراهم آمد.

در جوامع طبقاتی گذشته، مانند برده‌داری و فئودالیسم، زنان جزیی از لوازم و امور خانه مردان بودند اما توسعه سرمایه‌داری این نظم را از پایه لرزاند. شعارهای آزادی، برابری و حقوق بشر دقیقا اندیشه‌ها و آرزوهای میلیون‌ها زن در سرتاسر جهان را بیان می‌کردند.آنچه به نام نهضت زنان می‌شناسیم اساسا «جنبش زنان بورژوا» بود. در آغاز، ایشان کوشیدند از راه دسترسی به آموزش و تحصیلات به رهایی کامل اجتماعی و اقتصادی برسند.یکی از نمایندگان نام‌آور انقلاب فرانسه، اولمپ دوگوژ بود. او در «اعلامیه حقوق زنان و شهروندان زن» هرگز نظام بورژوایی را به پرسش نگرفت اما با این همه مطالباتش آنقدر رادیکال بود که در ۱۷۹۳ اعدام شد.

دوگوژ (۱۷۹۳- ۱۷۴۸)نمایشنامه‌نویس و فعال سیاسی فرانسوی بود که نوشته‌های فمینیستی و ضدبرده‌داری‌اش مخاطبان وسیعی داشت. او مدافع پرشور بهبود وضع زندگی بردگان در مستعمره‌ها بود – پیکارش را در ۴۰ سالگی (۱۷۸۸) آغاز کرد. رساله‌های سیاسی هم می‌نوشت و خواستار تساوی حقوق زنان و مردان فرانسوی بود. او در اعلامیه مشهورش، رویه اقتدار، قدرت‌مداری و فرمانروایی مردان را زیر سوال برد و به انگاره نابرابری زن و مرد حمله کرد. در دوران حکومت ترور، سرش را با گیوتین زدند چرا که حکومت روسپیر را به باد انتقاد گرفت و با ژیروندن‌ها رابطه نزدیک داشت.

دیگر فعال سیاسی رزا لاکومب بود که برخلاف دوگوژ می‌کوشید مبارزات کارگران زن را با چشم‌اندازی انقلابی پیوند بزند. او موسس کانون شهروندان انقلابی بود که هدفش سازمان‌دهی زنان طبقه کارگر بود.

لاکومب (Claire Lacombe)، ملقب به «رزای سرخ» (Red Rosa) در جوانی هنرپیشه بود اما در انقلاب فرانسه به فعالیت سیاسی روی آورد. او بازیگر چندان موفقی در صحنه تئاتر نبود. با یک گروه هنرپیشگان سیار کار می‌کرد که از شهری به شهری می‌رفتند و گاه در محافل اشراف یا حتی دربار نمایش اجرا کردند. او در ۱۷۹۲ تصمیم گرفت انقلابی شود. در یکی از مبارزات تیر خورد و از ناحیه بازو مجروح شد اما به مبارزه ادامه داد. به او لقب «قهرمان / شیرزن ۱۰ اوت» دادند، در ۱۷۹۳ همراه یکی از رفقایش، انجمن انقلابیون جمهوری‌خواه را بنیاد گذاشت.

در آوریل ۱۷۹۴، در شبی که قرار بود به دنیای تئاتر برگردد دستگیر شد و ۱۶ ماه آزگار از زندانی به زندان دیگر جابه‌جا شد. در ۱۷۹۵ آزاد شد و به تئاتر برگشت ولی بعد از سه ماه دوباره دستگیر شد. در ۱۷۹۸ ناپدید شد بدون آنکه نشانی از او بماند.

به استثنای لوئیزه اوتو پترز، بانوی بزرگ جنبش زنان آلمان، زنان بورژوا تن به سازش دادند و روحیه انقلابی‌شان را از کف دادند و دیگر انتقادی نکردند.

جنبش زنان بورژوا اصولا با پیکار طبقاتی مخالف بود.

زنان بورژوا در راه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی درون نظام سرمایه‌داری پیکار می‌کردند.

با وقوع جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه، زنان بورژوا مجبور شدند چهره واقعی خود را نشان بدهند و اکثرشان (همواره با مردان بورژواشان) به دامن ارتجاع درغلتیدند. البته استثناهایی هم در کار بود، سیلیویا پانکهرست از جمعیت مدافعان حق رای برای زنان (جنبش زنان بورژوای بریتانیا که زنان طبقه کارگر را هم به خود جلب کرده بود)، او از پایه‌گذاران حزب کمونیست بریتانیا بود، گو اینکه خواهرش (مدافع حق رای زنان) علیه حقوق طبقه کارگر مبارزه می‌کرد. سوسیال دموکرات‌های اتریشی سرمشق اعضای بین‌الملل دوم بودند. اما در اینجا می‌توان پی به درجه تباهی و گمراهی رفرمیست‌ها برد. در ۱۹۰۵ آنها تصمیم گرفتند فقط از حق رای مردان دفاع کنند. رهبر حزب، که نماینده اوج رهیافت اصلاحات تدریجی بود، در کنگره زنان چنین گفت: «شما باید از خودتان بپرسید که آیا وضعیت سیاسی به آن حد از بلوغ رسیده است که در راه حق رای زنان پیکار کند». بدین سان، به یاری فعالان زن- این رهبران رفرمیست، به «اولین» هدف‌شان برای مردان دست یافتند و سپس ایستادند، تا آنکه انقلاب وادارشان به حرکت کرد.

اولین کنگره بین‌المللی زنان در ۱۹۰۷ در اشتوتگارت برگزار شد. ستکین پیشنهاد سوسیالیستی مبارزه در راه حق کامل و مساوی رای برای مردان و زنان را مطرح کرد. به رغم مقاومت و مخالفت بخش‌های انگلیسی و اتریشی، قطعنامه به تصویب رسید و به کنگره بین‌الملل دوم تسلیم شد. تحت تاثیر لوکسمبوگ، دومین کنگره زنان در ۱۹۱۰ خواهان اعلام روزی برای عمل به ضد جنگ شد. کنگره، جنگ امپریالیستی را محکوم و از طبقه کارگر بین‌المللی تقاضای همبستگی کرد. تقاضایی که اکثر رهبران حزب‌های سوسیال دموکرات نادیده‌اش گرفته‌اند... این مثال‌ها نشان می‌دهند که غالبا زنان نقشی مترقی‌تر و پیشروتر در نهضت داشتند.

سال ۱۹۱۵، کلارا ستکین دوباره دست به سازمان‌دهی زنان زد – آن هم علی‌رغم اوامر رهبران حزب – ستکین کنگره بین‌المللی دیگری را برای زنان ترتیب داد تا نشانه‌ای از همبستگی بین‌المللی را به نمایش بگذارد.

اتریشی‌ها پیدایشان نشد – چون به شدت زیر نفوذ مشی رسمی حزب بودند. با این همه کنگره موفقیتی بزرگ بود. نتیجه این کنگره به راه افتادن کارزاری عظیم به ضد جنگ بود. ستکین دستگیر شد و راست‌گرایان درون جریان سوسیال دموکراسی او را از هیات دبیره بزرگ‌ترین روزنامه پرولتری زنان برکنار کردند: «Die Gleichheit» روزنامه‌ای که خود ستکین تاسیس کرده بود!

انقلاب روسیه تاسیس بین‌المللی کمونیستی و ورشکستگی سیاسی کامل سوسیال دموکراسی آلمان به تشکیل USPD منجر شد، گروه اسپارتاکوس و بعدها حزب کمونیست آلمان.

سوای ستکین و لوکسمبورگ، بسیاری دیگر از زنان نقش تعیین‌کننده را در این فرآیند داشتند.

اما جنگ جهانی اول شکست سنگینی بود، خاصه برای نهضت بین‌المللی طبقه کارگر که رهبرانش تسلیم شوونیسم ملی و جنگ امپریالیستی شدند.

انقلاب روسیه انگیزه و امیدی تازه برای آرمان زنان و طبقه کارگر آفرید. توده‌های کارگران زن به حزب هجوم آوردند تا از آن به عنوان ابزار مبارزه در راه صلح و سوسیالیسم بهره گیرند.

در اتریش و آلمان (و دیگر جاها)، زنان کارگر در کارخانه‌ها پیشگام آن نهضت انقلابی بودند که بورژوازی را مجبور کرد اصلاحاتی به عمل آورد تا جلوی انقلاب سوسیالیستی را بگیرد. حق رای، کوتاه شدن ساعات کار روزانه، تشکیل سیستم مراقبت‌های بهداشتی، تعطیلات و مستمری بیکاران گام بزرگی به طرف جلو برای کارگران (زنان) بود. اما از آنجا که این اصلاحات بخشی از حرکات پیش‌گیرنده بورژازی بود، آن هم با حمایت و تشویق رهبران اصلاح‌گرای طبقه کارگر در جهت منحرف کردن ریل انقلاب، آن دستاوردها گامی بزرگ بودند در جهت دور شدن از مبارزه برای جامعه‌ای بی‌طبقه بدون هیچ نوع از تظلم و برای رهایی کامل زنان.

رزا لوکزامبورگ (و کارل لیبکنشت) با تبانی و همدستی جناح دست راستی رهبران سوسیال دموکرات کشته شدند و بدین سان فاشیست‌ها دست خود را بازتر از همیشه دیدند. در عرض چند سال، طبقه کارگر همه ره‌آوردهای سال‌ها مبارزه خود را از کف داد و زنان، دیگر بار محدود به کار در خانه شدند و ایدئولوژی فاشیسم با سبعانه‌ترین شیوه‌ها به ایشان جور و جفا کرد.

صالح نجفی