چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

بهانه گیر


بهانه گیر

مدتی بود بهانه گیر شده بود. به همه چیز گیر می داد و به زمین و زمان بدو بیراه می گفت دوست داشت مثل تمام همسن وسالا ن خود خوب بپوشد و خوب بگردد و خوب خرج کند.
از این که نمی توانست در جمع …

مدتی بود بهانه گیر شده بود. به همه چیز گیر می داد و به زمین و زمان بدو بیراه می گفت دوست داشت مثل تمام همسن وسالا ن خود خوب بپوشد و خوب بگردد و خوب خرج کند.

از این که نمی توانست در جمع دوستانش ابراز وجود کند خیلی ناراحت بود و همه اینها را از چشم پدر و مادر خود می دید. شبی در آرزوهای خود غرق بود که ناگهان صدای پدرش او را به خود آورد: «عزیزم کیسه های خرید را از من بگیر». زمانی که دستش به دستان زمخت و کار کرده و پر از ترک پدر از سوز سرما و دست فروشی کنار خیابان ها برخورد کرد لحظه ای مانند برق گرفته ها به خود آمد و بوسه ای پر ازعشق و محبت بر دستان پدر زد و بر همه افکار خود در خصوص وضعیت زندگی اش خط کشید و خدا را شکر کرد که پدری فداکار و زحمتکش دارد و نان آبروی خود را می خورند.

نویسنده : سعیده میرزایی