سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

ندید روح ندارم


ندید روح ندارم

از عکس‌های خودم خسته، از تو لبریزم
دلم گرفته، دلم را کجا بیاویزم؟
دقیق شو به زنی که همیشه می‌خندد
چقدر؟ تا به کجا از خودم بپرهیزم؟
کشیده است به آغوش خود تنم را مرگ
و من که هیچ …

از عکس‌های خودم خسته، از تو لبریزم

دلم گرفته، دلم را کجا بیاویزم؟

دقیق شو به زنی که همیشه می‌خندد

چقدر؟ تا به کجا از خودم بپرهیزم؟

کشیده است به آغوش خود تنم را مرگ

و من که هیچ نگفتم، نشد که بگریزم

نشسته‌ام؛ و برای تو شعر می‌خوانم

ولی درون خودم باز اشک می‌ریزم

«مرا تو بی‌سببی نیستی» نمی‌دانم

کجاست تاب و توانی که با تو برخیزم

خیال کن که کسی مثل برگ می‌افتد

خیال کن که کمی هم شبیه پاییزم

پناه داده به من عشق در غمی شیرین

ندید روح ندارم، ندید بی‌چیزم...

آسیه حاج‌جعفری