شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

زنان و آموزش در غرب


زنان و آموزش در غرب

سالنامهٔ نتایج آزمون GCSE در انگلستان نشان داد که در اکثر موضوعات درسی دختران همتراز با پسران و یا بهتر از آنها هستند, حتی در درس هایی که دختران در آنها به طور سنتی خوب عمل نکرده اند, مانند فیزیک و شیمی

سالنامهٔ نتایج آزمون *GCSE در انگلستان نشان داد که در اکثر موضوعات درسی دختران همتراز با پسران و یا بهتر از آنها هستند، حتی در درس‌هایی که دختران در آنها به‌طور سنتی خوب عمل نکرده‌اند، مانند فیزیک و شیمی. تحلیلی از این نتایج نشان می‌دهد حوزه‌هایی هم که در آنها میان عملکرد دختران و پسران تفاوت وجود دارد حوزه‌هایی هستند که اولویت مورد نظر دختران نبوده‌اند. حال، آیا این نتایج به این معناست که آرمان فمینیست‌های لیبرال موج اول و دوم، که در اواخر قرن ۱۹ خواستار استانداردهای مشترکی در زمینهٔ آموزش بودند، محقق شده است؟ پاسخ منفی است. هرچند تعداد زیادی از دختران تا پایان دورهٔ متوسطه موفقیت‌های تحصیلی کسب می‌كنند اما، به محض رسیدن به سطوح بالاتر و ورود به بازار کار، امتیاز و برتری آنها به‌سرعت پایان می‌یابد؛ به این معنی كه نسبت به پسران كمتر وارد دانشگاه می‌شوند و فرصت‌های شغلی کمتری به‌دست می‌آورند. تحصیلات عالی و اشتغال حوزه‌هایی پس از تحصیلات اجباری هستند و ممکن است توجه به مدرسه برای تبیین اینکه چرا دختران پس از اتمام تحصیلات و در زندگی کاری موفقیت به‌دست نمی‌آورند به‌نظر غیرمنطقی برسد. اما آموزش در مدرسه به‌عنوان ساختاری تبعیض‌آمیز نقش بسیار مهمی دارد و نهایتاً آیندهٔ تحصیلی و موفقیت‌های شغلی دختران را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

برای نشان دادن اینکه چگونه آموزش مانع از اعتمادبه‌نفس و یادگیری مهارت‌ها و بروز توانایی‌های زنان می‌شود باید به چهار موضوع توجه کرد: اول، تاریخچهٔ آموزش دختران و اینکه این آموزش سالیان متمادی آموزشی تلقی شده که باید با آموزش پسران متفاوت باشد. دوم، بررسی تحقیقاتی که در زمینهٔ تعیین تفاوت‌ها و تجارب نابرابر دختران و پسران در مدارس انجام شده است. سوم، مسئلهٔ مربوط به مزاحمت‌های جنسی در مدارس که براساس یافته‌های فمینیست‌های رادیکال مطرح شده است. چهارم، وضعیتی که اکنون در آن قرار داریم، البته با توجه به تأثیر قانون اصلاحات آموزشی ۱۹۸۸ بر جنسیت و آموزش.

۱) تاریخچهٔ آموزش زنان (۱۸۷۰ـ ۱۹۷۵)

اولین قانون آموزشی (قانون فورستر) در۱۸۷۰تأسیس مدارس شبانه‌روزی دولتی را، در مناطقی که مدارس مناسبی وجود ندارد، برای كودكان ۵ تا ۱۰ سال مطرح کرد. قصد بر این بود که این مدارس ابتدایی مختص کودکان طبقهٔ کارگر باشد، اما شواهد نشان می‌دهد که کودکان طبقهٔ متوسط رو به پایین نیز در این مدارس تحصیل می‌کردند. مدارس شبانه‌روزی تا سال ۱۹۸۰، یعنی زمانی که مدارس رایگان رایج شدند، به مطالبهٔ شهریهٔ هفتگی از دانش‌آموزان می‌پرداختند. قانون فورستر موفقیتی بزرگ برای همهٔ فعالان خصوصاً فمینیست‌هایی بود که برای آموزش همگانی مبارزه و فعالیت می‌کردند. آموزش پسران طبقات متوسط و بالا مدت‌های طولانی بود که پذیرفته شده و نوعی آماده‌سازی برای دوران بزرگسالی آنها بود، اما آموزش دختران همچنان موضوعی مناقشه‌برانگیز بود.

مخالفان آموزش دختران عمدتاً كشیش‌ها، متخصصان علوم و پزشکان بودند که استدلال‌هایشان غالباً مبتنی بر مفهوم تفاوت‌های طبیعی مردان و زنان بود. و البته توجه به تأثیراتی که آموزش بر فیزیک زنانه دارد صرفاً به این سه صنف محدود نبود.

یکی از مباحثی که برخی از فمینیست‌های مورخ مانند کارول دای هاوس و جون پوریس مطرح كردند این بود که در آموزش اجباری دختران بر نقش خانگی آنها تأکید شده است. آنها اعتقاد داشتند که آموزش همگانی به کودکان طبقهٔ کارگر شکلی از خانوادهٔ طبقهٔ متوسط را تحمیل كرده است که در آن مردان نان‌آور و زنان از لحاظ اقتصادی وابسته‌اند.

در مدارس به دختران طبقهٔ کارگر مهارت‌هایی آموخته می‌شد که آنها خود در گذشته آموخته بودند. در نتیجه، در اواخر دههٔ ۱۸۷۰، دختران یک‌پنجم ساعاتی را كه در مدرسه بودند به کار خیاطی می‌پرداختند. کاهش میزان موالید و بالا بودن آمار مرگ و میر در آن زمان این مفهوم ضمنی را داشت که سربازان جدیدی برای حمایت از امپراتوری بریتانیا مورد نیاز است و این مسئله موجب افزایش توجه به موضوعات خانوادگی می‌شد.

وزارت آموزش و علوم برنامه‌های درسی ابتدایی را از طریق پرداخت کمک‌هزینهٔ تحصیلی تحت تأثیر قرار داد. به این ترتیب، در ۱۸۷۸، اقتصاد خانواده (تدبیر منزل) موضوعی اجباری شد و در ۱۸۸۲ و ۱۸۹۰ کمک‌هزینه‌های تحصیلی به ترتیب به آموزش آشپزی و رختشویی اختصاص داده شد. اما دختران طبقهٔ متوسط وضعیت متفاوتی داشتند. تعداد کمی از آنها به مدارس ابتدایی می‌رفتند. اگر آموزشی صورت می‌گرفت بیشتر در خانه و از طریق خانواده بود و یا اینکه آموزش آنها به وظایف معلم سرخانهٔ برادر اضافه می‌شد.

دختران طبقهٔ متوسط نسبت به دختران طبقهٔ پایین فرصت‌های بیشتری برای تحصیل در دورهٔ متوسطه داشتند. اما برنامه‌های درسی در مدارس خصوصی به همان اندازهٔ برنامه‌های درسی دورهٔ ابتدایی دختران طبقهٔ کارگر محدودکننده بود. اغلب بر کسب مهارت‌های بی‌فایده‌ای تأكید می‌شد که گویا آنها را برای همسران بالقوه جذاب‌تر می‌کرد. برنامه‌های درسی یکی از مدارس خصوصی دخترانه شامل نقاشی، طرز رفتار، نرمش، و زبان‌های خارجی بود که البته آخری از اهمیت و اولویت کمتری برخوردار بود. دختران باید یک هفته در میان تاریخ و جغرافیا می‌خواندند و ۹ سخنرانی دربارهٔ علوم که به وسیله یک جنتلمن در سالن اجتماعات برگزار می‌شد، می‌شنیدند.

از همان ابتدا مشخص بود که آموزش همگانی برای کودکان هیچ‌گاه برای تمام طبقات ایجاد نشده است و قصد ندارد مهارت‌های یکسانی به دختران و پسران آموزش دهد. زمانی که پسران برای ورود به بازار کار در آینده آماده می‌شدند دختران مهارت‌هایی کسب می‌کردند که بتوانند زندگی راحت‌تری برای مردها فراهم کنند و از کودکان به اندازهٔ کافی مراقبت کنند.

آموزش در اوایل قرن بیستم از مزایای تحلیل‌های فمینیستی بی‌بهره بود. در این دوره، برنامه‌ای آموزشی برای دختران تهیه شد، با این ایده که برنامهٔ آموزشی مناسبی برای دختران در حوزهٔ مسائل خانگی است. این نگاه در قانون آموزشی ۱۹۴۴ کاملا ً آشکار بود.

قانون باتلر یکی از قوانین آموزشی بسیار بااهمیتی بود که بر فرصت‌های برابر تمرکز داشت. هدف این قانون دو لایه بود: اول اینکه تحرک طبقات اجتماعی با قانون آموزش متوسطهٔ رایگان برای تمام کودکان مورد تشویق قرار می‌گرفت و در یک ساختار شایسته‌سالار آموزشی تضمین می‌شد که موفقیت و استعداد فردی در سیستم رقابتی، صرف نظر از سن، جنس، قومیت و یا طبقهٔ دانش‌آموز، موجب دریافت پاداش خواهد بود. دوم اینكه، نوع تفسیر این قانون مانعی در مقابل فرصت‌های آموزشی برابر برای کسانی بود که در عمل وارد آن می‌شدند.

ثبت‌نام در مدرسهٔ متوسطه‌ای که کودکان باید در آن درس می‌خواندند به یک آزمون ۱۱ امتیازی بستگی داشت که در این آزمون دختران نسبت به پسران نمرات بالاتری کسب کردند و این به معنای ثبت‌نام دختران در دبیرستان‌های معتبر بود. اما، برای رفع این مشکل، عملکرد دختران در این آزمون متفاوت از پسران ارزیابی شد. بنابراین، دختران نمراتی کمتر از نمرات مورد انتظارشان به‌دست آوردند و پسران نمراتی بیشتر از آنچه شایستهٔ آن بودند.

با توجه به آن بخش از قانون، یعنی تلاش برای ایجاد فرصت‌های برابر برای همهٔ دانش‌آموزان با هر سن و توانایی، تفسیر توانایی‌ها و شایستگی‌های مختلف می‌توانست به تدوین برنامه‌های درسی متفاوت برای دختران و پسران منجر شود، چرا که آیندهٔ دختران، صرف‌نظر از طبقه و نژاد، در خانه و کارهای خانگی تعریف شده بود.

در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ گروه‌های زیادی به‌وجود آمدند که بر آزادی‌های مدنی تأکید كردند، به‌ویژه جنبش‌های فمینیستی جدید در انگلستان. در آن دوره، از طریق چندین گردهمایی قوانین مختلفی به تصویب رسید که دربارهٔ نابرابری بود، مثل قانون پرداخت برابر در ۱۹۷۰ و قانون تبعیض جنسی در ۱۹۷۵. در مورد قانون تبعیض جنسی باید گفت که سیستم خدمات آموزشی قصد نداشت از این قانون حمایت کند و این نتیجهٔ مخالفت شدید وزارت آموزش و علوم بود. آنها استدلال می‌کردند که قانونگذاری در حوزهٔ تبعیض جنسی نه لازم و نه درست است. اما، با وجود مخالفت‌ها، آنها نیز شامل این قانون شدند و البته همان‌طور که مارلین آرنوت معتقد بود باید هزینه‌ای پرداخت می‌شد. اول مدارس غیرمختلط و مدارس ورزشی از این قانون معاف شدند، سپس سازمانی که ظاهراً غیردولتی بود و با کمک قانون ضد تبعیض جنسی به‌وجود آمده بود به سیستم تبعیض‌آمیز آموزشی حمله کرد و به‌شدت محدود شد. و دیگر اینکه هیچ بودجه‌ای برای تهیهٔ امکانات و تقویت فرصت‌های برابر به مدارس اختصاص داده نشد. البته برنامه‌های آموزشی نیز در این دوره به‌هیچ‌وجه به تبعیض جنسی نپرداختند. قانون ضد تبعیض جنسی نقطهٔ عطفی در تاریخ آموزش زنان بود. قانون آموزشی ۱۹۹۴، گرچه فرصت‌های برابر را در دستور کار خود قرار داده بود، اما قانون ضدتبعیض جنسی نظریه را به شیوه‌ای از عمل تبدیل کرد.

ترجمه و تلخیصِ سونیا غفاری

* آزمون GCSE هرساله در انگلستان برای دانش‌آموزان دختر و پسر برگزار می‌شود و نتایج آن به صورت سالنامه انتشار می‌یابد.

منبع

Chiristine, Skelton. (۱۹۹۷) Women and Education, in Introducing Women’s Studies, edited by Victoria Robinson and Diana Richardson. Published by Macmilian. London.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.