جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
جای خالی محاسبه پولی میان مدافعان محیط زیست
آیا ابتکارات زیستمحیطی مانند حسابداری کربن جایگزین قابلقبولی برای محاسبات پولی بر مبنای سود و زیان هستند؟ بینشهای اقتصادی درباره محاسبه و اسناد حاکی از آنند که این ابتکارات، راهنمای عملی عقلایی و قابلاتکایی را فراهم نمیآورند.
محاسبه غیرپولی اثرات زیستمحیطی اقدامات مختلف با همان مشکلاتی درگیر میشود که و مالکیت عمومی بر ابزارهای تولید به بار میآورند. اگر مکانیسم قیمتی را کنار بگذاریم، اطلاعات مورد نیاز برای صرفهجوییهای عقلایی وجود نخواهد داشت. نظام حقوقی مبتنی بر حقوق مالکیت صریح خصوصی، راهحل مسائل زیستمحیطی است. برداشتن محدودیتهای حقوق مالکیت میتواند به ایجاد منافع زیستمحیطی منجر شود و از سهم ما در زوال محیطزیست بکاهد که نمونههایی ازآن عبارتند از؛ حذف محدودیتهای وضعشده بر بازار مسکن و خصوصیسازی جمعآوری زباله و بازیافت در شهرها.
● مقدمه
آیا طرحهای زیستمحیطی از قبیل حسابداری کربن (carbon accounting) جایگزینی قابلقبول برای محاسبه پولی بر پایه سود و زیان هستند؟ نظریه اقتصادی محاسبه پولی ارزش عوامل، حکایت از آن میکند که حسابداری کربن و دیگر شیوههای پیشنهادشده برای اندازهگیری اثرات زیستمحیطی اقدامات مختلف، راهبر خردمندانه و قابلاتکایی را در عرصه عمل فراهم نمیآورند. همان مشکلاتی که در اثر محاسبه جنسی (in natura) در شرایط مالکیت عمومی بر ابزارهای تولید پدید میآیند، بر تلاشها برای اندازهگیری اثرات زیستمحیطی از طریق ابزارهای غیرقیمتی نیز تاثیر میگذارند. اگر سازوکار قیمتی را کنار بگذاریم، اطلاعات مورد نیاز برای صرفهجوییهای عقلایی وجود نخواهد داشت، اما نظام حقوقی مبتنی بر حقوق مالکیت دقیق خصوصی، مشکلات زیستمحیطی را از بین میبرد. محدودیتهای آسانگیرانه در قبال حقوق مالکیت میتواند منافعی زیستمحیطی را به بار آورد و از نقش ما در زوال محیطزیست بکاهد. نمونههایی از این نوع آسانگیری عبارتند از حذف محدودیتهای اعمالشده بر بازار مسکن و خصوصیسازی جمعآوری زباله و بازیافت در شهرها.
ممکن است محیطزیستگرایی (environmentalism) انسانمحور باشد، به این معنی که مسائل زیستمحیطی را به این دلیل که تاثیر مستقیمی بر رفاه انسان دارند، مد نظر قرار دهد یا میتواند محیطمحور باشد که در این مورد برای جهان طبیعی، ارزشی مستقل از تاثیر آن بر شکوفایی و بالندگی بشر قائل است (این موضوعات به طور مفصلتر در هوبرت و بلاک (۲۸۴-۲۰۰۷:۲۸۳) مورد بحث قرار گرفتهاند). بلاک (۱۹۹۸:۱۸۸۷) تعریفی «اعتدالی» و «کاملا هدفمحور» را از محیطزیستگرایی به دست میدهد: «محیطزیستگرایی را میتوان به نحوی غیر مناقشهبرانگیز به عنوان فلسفهای تعریف کرد که منافع بزرگی را در هوا و آب پاکیزه و کاهش نرخ انقراض گونهها میبیند.» شیوه مناسب برای دستیابی به اهداف محیطزیستگرایانه را صرفا میتوان از طریق سازوکار قیمتی شناخت و محاسبه عقلایی زیستمحیطی صرفا میتواند با وجود مکانیسمی بازخوردی مانند سود و زیان رخ دهد.
مسائل زیستمحیطی «به خود محیطزیست ارتباطی ندارند، بلکه به حل کشمکشهای بشری مرتبطند» (کورداتو، ۲۰۰۴:۳؛ کورداتو در این اثر خلاصهای از رویکرد نئوکلاسیک به اقتصاد محیطزیست را به دست میدهد). این نکته بدان معنا است که مشکلات زیستمحیطی، به خاطر ضعف در تعریف و اعمال حقوق مالکیت پدید میآیند. به باور کورداتو «مسائل زیستمحیطی واقعا مشکلاتی در محیطزیست یا مربوط به آن نیستند، بلکه مسائلیاند که انسان برای تدوین متقابل برنامهها و دستیابی به اهداف خود با آنها رودررو است» (۲۰۰۴:۳). به بیان دیگر، برداشت صحیح از مسائل زیستمحیطی، برداشتی است که آنها را انسانمحور بداند و نه محیطمحور. این مسائل بدین خاطر مهمند که بر رشد و بالندگی انسان اثر میگذارند. براتلند (۲۰۰۶) منتقد این دیدگاه است که میتوان فهمید که برای حفظ حجم سرمایه موجود - «با تعریف گسترده آن» - برای نسلهای آتی به چه میزان مخارج نیاز است. او و تیلور (۲۰۰۲) نقدهای مفصلی را بر نظریههای جدید توسعه پایدار وارد کردهاند. روتبارد (۱۹۸۲) به تفصیل به بحث درباره حقوق و اقتصاد آلودگی پرداخته وهامووی (۱۹۹۶) نیز به شرح و تفسیر این نوشته او پرداخته است.
نهضت دفاع از محیطزیست با دست شستن از فرآیند بازار، هم واقعا و هم مجازا ضرر میکند. در حالی که نمیتوان در آن واحد، هم کیک را داشت و هم آن را خورد، میتوان کیک را داشت و با تولید بیشتر، آن را خورد. برای تولید اطلاعات در این باره که یک فرآیند تولیدی یا نظام اجتماعی، «قابلدوام» است یا خیر، به مالکیت خصوصی نیاز داریم. این اطلاعات از طریق فرآیند اکتشافی بازار حاصل میشوند.
● قیمتها، محاسبه، اکتشاف
میزس ([۱۹۹۰]۱۹۲۰) در سخنرانی سرنوشتساز خود که آغازی بود بر بحث محاسبه سوسیالیستی، نشان داد که اگر ابزارهای تولید تحتمالکیت عمومی باشند، محاسبه اقتصادی عقلایی امکانپذیر نخواهد بود. هایک (۱۹۴۵) اعتقاد داشت که جنس مسائل اقتصادی، اساسا با مساله پیچیده بهینهسازی مطرح شده در این نظریه که اقتصاد سوسیالیستی قادر به محاسبه است، تفاوت دارد. از این رو حتی اگر یک اقتصاد سوسیالیستی میتوانست به امر محاسبه اقتصادی عقلایی به معنای عام کلمه بپردازد، باز هم نهادهای مالکیت خصوصی، لازمه خلق اطلاعات مورد نیاز بودند. مساله اقتصادی به استفاده از دانشی که در سطح کل جامعه توزیع و تکهتکه شده، ارتباط دارد و بکارگیری موثر این دانش تنها از طریق فرآیند مبادله در بازار ممکن است. قیمتها، از دانش لازم برای محاسبه عقلایی میکاهند (هایک، ۱۹۴۵:۵۲۵). همچنین هایک (۲۰۰۲) بر این باور بود که رقابت، «روندی اکتشافی» است که اطلاعاتی که هیچ ذهن واحدی قادر به اطلاع از آنها نیست را به کار گرفته و آشکار میسازد. بازار «روندی است برای کشف فاکتهایی که اگر این روند وجود نداشت، ناشناخته میماندند یا دست کم استفاده نمیشدند» (هایک، ۲۰۰۲:۹)۱؛ بنابراین برای محاسبه اقتصادی عقلایی به مالکیت خصوصی نیازمندیم.
حسابداری کربن آشکارا شیوهای را برای درک این نکته به دست میدهد که آیا منابع به گونهای عاقلانه، مستقل از سازوکار قیمتی به کار میروند یا خیر. با این همه این شیوه تفاوتهای مهمی با محاسبه پولی دارد. محاسبه پولی، فشار شدید شناختی که در واقع امر وجود دارد را میکاهد و امکان نظمدهی به جهان پیرامون و تفسیر آن را برای ما فراهم میآورد. محاسبه پولی
«... راهنمایی را برای گذر از میان این تعداد تحملناپذیر از امکانهای بالقوه اقتصادی به ما میدهد و ما را قادر میسازد که قضاوت ارزشیمان - که به کالاهای آماده مصرف یا در بهترین حالت به کالاهای تولیدی از پایینترین درجه منوط بوده و در آنها کاملا مشهود است- را به تمام کالاهای دارای درجه بالاتر بسط دهیم. محاسبه پولی باعث میشود که بتوان ارزش این کالاها را محاسبه کرد و از این طریق، مبنای اصلی برای تمام فعالیتهای اقتصادی با کالاهای دارای درجه بالاتر را فراهم میآورد. بدون محاسبه پولی، تمام فعالیتهای تولیدی که فرآیندهایشان در طول زمان امتداد مییابند و تمام فرآیندهای انحرافی طولانیتر تولید سرمایهداری، چیزی نخواهند بود الا کورمال کورمال کردن در تاریکی» (میزس، ۱۱:[۱۹۹۰]۱۹۲۰).
تلاش برای محاسبه بر پایه کربنی که معامله نمیشود، به جای توضیح بر پایه پول مبادله شده، ضرورتا «کورمال کورمال کردن در تاریکی» است. قیمتگذاری بر مجوزهای انتشار آلودگی یقینا از مکانیسم قیمتی بهره میبرد، اما همان گونه که مکگی و بلاک (۱۹۹۴) استدلال کردهاند، این کار با همان مشکلاتی رودررو میشود که «سوسیالیسم بازار» با آنها روبهرو است. حتی اگر بتوان قیمتها را اصلاح کرد، قدرت مرکزی نمیتواند از مقدار بهینه آلودگی اطلاع یابد.
ایده حسابداری کربن بدون اتکا بر محاسبه پولی، اهمیت هزینهها و منافع نهایی را که تنها میتوانند از طریق فرآیند رقابتی آشکار شوند، تحتشعاع قرار میدهد. انواع مختلف برنامهریزیها دارای حساسیت زیستمحیطی بر برداشتی از «اقتصاد» یا نظام اجتماعی بنا شدهاند که غایت وجودیشان، بیشینه کردن یک تابع رفاه اجتماعی یا دستیابی به بالاترین درجه از یک سنجه واحد ارزشی است. با این وجود نظام اقتصادی، فرآیندی است که با آن تعیین میکنیم که آیا منابع خود را برای تولید بیشترین منافع با کمترین هزینه به کار میگیریم یا خیر و نظام رقابتی مبتنی بر حقوق مالکیت خصوصی، نظامی است که وجود، اهمیت و جایگاه (مهم) اهداف و سنجههای ارزشی رقیب را قبول دارد؛ بنابراین نظام اجتماعی تولیدی که بر مالکیت خصوصی ابزارهای تولید بنا شده باشد، تنها نظام امکانپذیری است که میتواند به معنای دقیق کلمه، «اقتصادی» خوانده شود. خود پیامدها را نمیتوان پیشبینی کرد، اما این فرآیند تعدیل متقابل شرایط دائما دگرگونشونده بازار است که ویژگیهای بیشینهسازی ثروت و کمینهسازی هزینه را در اقتصاد بازار به وجود میآورد.
قیمتها اطلاعات تعیینکننده و سرنوشتسازی را که افراد برای اتخاذ تصمیمات عقلایی نیاز دارند فراهم میکنند، اما قادر به حل تمام تعارضهای زیستمحیطی نیستند، زیرا برخی چیزها در مالکیت فرد خاصی قرار ندارند. اگر منابع، بدون مالک؛ بنابراین خارج از نظام قیمتی باشند، اطلاعاتی که برای ارزیابی هزینهها و منافع طرحهای مختلف زیستمحیطی نیاز داریم، واقعا وجود نخواهند داشت. مساله فقط این نیست که مسائل زیستمحیطی، سخت یا پیچیدهاند، بلکه مشکل اینجااست که در نبود قیمت و سود و زیان، اطلاعات لازم برای بیان اینکه مباشرت مسوولانه زیستمحیطی به چه معنا است را نخواهیم داشت، چه رسد به اینکه چنین چیزی را تجربه کنیم.
این نکات دلالتهای آشکاری در قبال نهادهای مناسب دارند. کورداتو (۲۰۰۴:۴) ویژگی نهادی رویکرد پراکسیولوژیک اتریشی به مساله کارآیی را این گونه توصیف میکند: «...کارآیی اجتماعی بر حسب میزانی از سازگاری که نهادهای حقوقی میان اهداف کنشگران و ابزارهای مورد انتخاب آنها برای دستیابی به این اهداف به وجود میآورند، ارزیابی میشود.» اگر قیمتها و حقوق مالکیت خصوصی وجود نداشته باشند، این سازگاری امکانپذیر نخواهد بود. براتلند (۲۰۰۶:۱۵) موضع روشنی در این باره دارد و میگوید که «بدون مالکیت خصوصی و مبادله پولی، هیچ گونه محاسبه کاپیتالیستی و هیچ گونه ابزار عقلایی، چه برای حفظ سرمایه و چه برای حفظ درآمد برای نسلهای کنونی و آتی امکانپذیر نخواهد بود» (تاکید از متن اصلی است).
مسائل محاسباتی، اثرات دیگری بر درک ما از مفهوم «توسعه پایدار» نیز دارند. برای آن که این مفهوم بتواند معنادار باشد، باید ریزبنیانهای پراکسیولوژیک محاسبهمحوری نیز در خود داشته باشد. تیلور (۲۰۰۲:۴) اشاره میکند که شاید آن چه «تداوم» بخشیده میشود، برای آنهایی که هنوز به دنیا نیامدهاند، چندان ارزشمند نباشد. به قول استیون لندزبرگ (۱۹۹۶) ما که هستیم که بگوییم کودکانمان، وجود یک جنگل را به درآمد حاصل از یک پارکینگ ترجیح میدهند؟ به علاوه همان طور که لندزبرگ و دیگران اشاره کردهاند، از آن جا که نسلهای آینده به شکلی تقریبا قطعی بسیار ثروتمندتر از ما خواهند بود، حفظ چیزی برای نسلهای آتی، بازتوزیعی میاننسلی است از افراد نسبتا فقیر امروز به افراد نسبتا ثروتمند فردا. اگر تبعیض مثبت به نفع فقرا را بپذیریم، باورمان در قبال چنین کاری باز هم راسختر خواهد شد.
ابزارهای محاسباتی غیرقیمتی، مبنایی را برای تحلیل عقلایی، محاسبه عقلایی و کنش عقلایی فراهم نمیآورند؛ زیرا از بازار غفلت میکنند (براتلند، ۲۰۰۶:۲۱). حفظ و افزایش ارزش اموال خصوصی، نفع مستقیمی برای صاحبان آنها دارد. افزون بر آن، فرآیند سرمایهگذاری ضامن آن است که در هر مقطع زمانی، بهترین پاسخ به پرسش لندزبرگ مبنی بر آن که چگونه درمییابیم که نسلهای آتی، وجود جنگل را به ساخت پارکینگ ترجیح میدهند یا خیر، به قیمت زمین و سایر منابع بستگی دارد. در هر زمان، قیمت یک دارایی بازتابی است از بهترین برآوردهای مشارکتکنندگان در بازار از ارزش تنزیل یافته فعلی درآمدی که توسط این دارایی تولید خواهد شد. مضافا اینکه اگر امنیت حقوق مالکیت خصوصی برقرار باشد، کسی که به معنای واقعی کلمه برای فضای سبز ارزش قائل است یا باور دارد که افراد با نابود کردن این فضا، اشتباهی کوتهبینانه را مرتکب میشوند، برای عمل بر پایه این ترجیحات و باورها آزاد خواهد بود.
برخی از استدلالهای مبتنی بر برابری بیننسلی با استفاده از نرخهای تنزیل مخالفت میکنند و معتقدند که نباید آینده را تنزیل کرد و بر این باور هستند که برخورد ما با مطلوبیتهای آیندگان باید مانند برخوردی باشد که در قبال مطلوبیتهای خودمان در پیش میگیریم؛ اما یک برهان خلف نشان میدهد که چنین چیزی قابلدفاع نیست.۲ اگر واقعا نباید آینده را تنزیل کرد، آن گاه مشکل زیستمحیطی ما این نیست که شاید روزی منابع این کره خاکی را به پایان برسانیم، بلکه این است که روزی خورشید خواهد مرد، منفجر خواهد شد و همه چیز را در منظومه شمسی ما نابود خواهد کرد. این امر ما را به این نتیجه میرساند که حال که به دنبال راههایی برای خروج از این صخره نفرین شده هستیم، باید سرعت استخراج منابع را نه کاهش که افزایش دهیم.
حتی مشکلاتی مانند گرمایش زمین که نیازمند اقدامی مشترک در سطح جهانی هستند، راهحلهای سامان یافتهای ندارند. شرایطی سخت برای آزادی، شرایطی محکمه پسند برای قدرت نیست و هر راهحل مفصل سیاسی برای مساله گرمایش جهانی باید نشان دهد که از توان غلبه بر مشکلات مربوط به انتخاب عمومی که در ذات اقدامات دولت قرار دارند، برخوردار است.۳ تعیین آسیبهای بالقوه یک عمل خاص، با اندازهگیری این آسیبها و تعیین سهم هر کس در ایجاد آنها یکسان نیست و هزینههای معاملاتی تعیین یکایک زیانهایی که آلایندهها به بار آوردهاند، خصلتی بازدارنده دارد.
این هزینههای معاملاتی به این معنا نیستند که نمیتوان مشکلات موجود را حل کرد. تا زمانی که امنیت حقوق مالکیت خصوصی برقرار باشد، خسارت بالقوه ناشی از تغییرات آب و هوایی در سیستم قیمتی ادغام خواهد شد و به واسطه آن کاهش پیدا خواهد کرد. مکانهایی که احتمال میرود آسیبهای شدیدی را در اثر تغییرات آب و هوایی متحمل شوند، شاهد کاهش قیمت زمین و افزایش هزینههای بیمه خواهند بود. همچنین جاهایی که احتمالا از این تغییرات نفع خواهند برد، افزایش قیمت زمین و کاهش هزینههای بیمه را تجربه خواهند کرد. در صورتی که تمام شرایط دیگر برابر باشد، افراد به مهاجرت روی خواهند آورد و این کار را تا یافتن ترکیبی از موقعیت جغرافیایی و ریسک که مناسب آنها باشد، ادامه خواهند داد.
مسائل محاسباتی در حین بررسی موضوع بازیافت نیز نمودی آشکار دارند. مبنای دفاع افراد از بازیافت، این استدلال است که انرژی را در مقایسه با تولید محصولات جدید از مواد بکر و تازه حفظ میکند و این نکته به بخشی از برنامه درسی رایج در آموزشهای زیستمحیطی کودکان تبدیل شده است. در گزارش «انرژی برای کودکان» که توسط اداره اطلاعات انرژی [آمریکا] منتشر میشود، آمده است که «تقریبا همیشه تولید یک محصول از مواد بازیافت شده، انرژی کمتری را در مقایسه با تولید آن از مواد نو مصرف میکند. مثلا استفاده از تکههای آلومینیوم بازیافت شده برای ساخت قوطیهای آلومینیومی جدید، ۹۵ درصد کمتر از تولید این قوطیها از سنگ بوکسیت که ماده خام مورد استفاده برای تولید آلومینیوم است، انرژی مصرف میکند.» این سایت در ادامه ادعای مشابهی را درباره درختان مطرح میسازد و میگوید که «...تولید یک تن کاغذ از مواد بازیافتی، جلوی قطع حداکثر ۱۷ درخت را میگیرد و ۵۰ درصد کمتر آب مصرف میکند.»
بینشهای میزس در مورد محاسبه اقتصادی حاکی از موجه بودن شکباوری است. اولا در این دادهها، صرفهجویی در مصرف انرژی در نتیجه استفاده از «تکههای بازیافتی» و «مواد بازیافتی» با هزینههای ناشی از بهکارگیری سنگ معدن، درختان و آب مقایسه شده است. در این دادهها هیچ اشارهای به هزینهها و منافع مرتبط با انرژی در حین تبدیل قوطی و کاغذ در ظرف بازیافت به تکهها و مواد بازیافتی نشده است و تنها میتوان فرض کرد که این هزینهها و منافع، کاملا توضیح داده شده و توجیه شدهاند.
ثانیا این استدلال یک نقطه کور دارد؛ چرا که از اثرات انگیزه سود غافل است. بیایید فرض کنیم که تولید یک قوطی آلومینیومی از آلومینیوم بازیافت شده از آغاز تا پایان، ۹۵ درصد کمتر از تولید قوطی با استفاده از مواد خام انرژی مصرف میکند. من در این میان فرض کردهام که این رقم، هزینههای معدنکاری، تصفیه و حمل مواد خام را نیز در خود دارد، بنابراین این رقم به شکلی تقریبا قطعی بیش از حد برآورد شده است. انرژی گرانبها است. آیا قرار است باور کنیم که سرمایهداران حریص و سوداندیش، مرتبا به فرصت کاهش ۹۵ درصدی هزینه انرژی برای تولید این قوطیها بیاعتنایی خواهند کرد؟ حتی اگر فرض گیریم که ۹۵ درصد رقم درستی است، عوامل پرشمار دیگری نیز وجود دارند که باید به حساب آوریم.
محاسبه «تاثیر کربن» یک اقدام خاص، نیازمند دانشی است که نمیتواند در خارج از سازوکار قیمتی وجود داشته باشد. مقاله کلاسیک لئونارد رید با عنوان «من، مداد» را در نظر بگیرید. رید در این نوشته خود استدلال کرده که در دنیایی که دانش در آن در میان تعداد بیشماری از افراد دارای اهداف، انگیزهها و فرهنگهای مختلف، توزیع و تکهتکه شده است، هیچ فردی به تنهایی نمیتواند کل فرآیند تولیدی را که در ساخت یک مداد عملی میشود، شرح دهد و این در حالی است که سالانه میلیاردها مداد تولید میشود. همین نکته درباره حسابداری کربن نشان میدهد که توجه کامل به تاثیر کربنی هر فعالیت مشخص و لحاظ آن، غیرممکن است. با این همه نظام سود و ضرر، محاسبه کامل هزینهها و منافع را با وجود حقوق ایمن مالکیت خصوصی، امکانپذیر، عقلایی و معنادار میکند.
علم میتواند برخی از وجوه فرآیندهای تولیدی را اندازه بگیرد؛ اما حتی این اندازهگیریها دانشی را پدید میآورند که طبیعتی بسیار نزار و غیر ارضاکننده دارد. با پیروی از گریسون (۲۰۰۰) میتوان این بحث را با تقسیم ساختار تولید به پنج مرحله معدنکاری، تصفیه، تولید، توزیع و خردهفروشی ساده کرد. میتوان میزان استفاده از انرژی و مقدار کربن منتشر شده را در بخشهای خاصی از فرآیندهای معینی از ساختار تولید اندازه گرفت - مثلا اندازهگیری کربن منتشر شده از کامیونی که قوطیهای نوشابه را از انبار به فروشگاه خواربار منتقل میکند، نسبتا آسان است. با این حال، آنچه امکان اندازهگیری آسان آن وجود دارد، تنها بخشی از چیزی است که واقعا در فرآیند تولید وارد میشود.
فرآیند تولیدی که یک قوطی نوشابه را به یخچال خانه ما وارد میکند، در نظر بگیرید.۴ احتمالا میتوان میزان دیاکسید کربن ایجاد شده در حین تولید و فعالیت دستگاههای موجود در بخش ورود نوشابه به بطریها را اندازه گرفت؛ اما آیا این نکته درباره دیاکسید کربن منتشر شده در اثر رفت و آمد کارگران بین کارخانه و محل زندگیشان نیز صادق است؟ کربن دیاکسید تولید شده برای دم کردن قهوه صبح این کارگران یا برای تولید همین قهوه، آوردن آن تا فروشگاه خواربار و سپس حمل آن تا خانه آنها چطور؟ این فعالیتها نیز به اندازه همان مواردی که بلافاصله قابلمشاهدهاند، باعث انتشار کربن میشوند. هر تلاشی برای انجام «حسابداری [غیرقیمتی] کربن» با همان مشکلاتی روبهرو میشود که وقتی یک هیات برنامهریزی مرکزی سعی میکند عوامل کمیاب و بدون مالک تولیدی را تقسیم نماید، با آنها مواجه میگردد و این مسالهای بینهایت پیچیده خواهد بود؛ زیرا اطلاعات مورد نیاز برای انجام محاسبات عقلایی از میان رفتهاند.
منفعتی که تصور میشود در فرض عدم مالکیت و محاسبه با معیار کربن و نه با معیار پول وجود دارد، اثراتی مشکلآفرین را نیز به همراه خواهد داشت. سالرنو (۱۹۹۰:۳۸) به یک تاثیر مسالهساز مالکیت عمومی اشاره میکند که حتی از تراژدی مشهور کالاهای عمومی نیز فراتر میرود. او با استمداد از این گفته میزس (۱۷:[۱۹۹۰]۱۹۲۰) که «سوسیالیسم، الغای اقتصاد عقلایی است»، استدلال میکند که نبود محاسبه پولی به معنای الغای بنیادین انسانیت مشترک ما است و این امر اثرات مشکلسازی را بر توان ما برای مباشرت مسوولانه بر محیطزیست به جا میگذارد:
«در حالی که ساخت و حفظ ساختار سرمایه در نبود محاسبه پولی ناممکن است، اقتصاد انسان در نظام سوسیالیستی مرکب است از فرآیندهای فوقالعاده کوتاه و تکراری خانگیای که حداقل سرمایه را به کار میگیرند و مجال چندانی برای انطباق با خواستههای جدید ندارند. نتیجه آن است که خود زمان - در معنای پراکسیولوژیک تمایز میان حال و آینده - دیگر نقشی در امور انسانی ایفا نمیکند. مردان و زنان در وجود بیسرمایه و بخور و نمیر خود، زمان را به گونهای منفعلانه - و نه به شکلی فعالانه و به عنوان ابزاری برای برنامهریزی و کنش، بلکه منفعلانه و به صورت استمرار محض - تجربه میکنند. از این رو انسانیت به مثابه نیرویی غایتشناختی در دنیا ضرورتا محصول پدیدههای محاسبه و سرمایه است که ارتباطی انفکاکناپذیر با یکدیگر دارند؛ بنابراین سوسیالیسم به گونهای معنادار نه تنها اقتصاد و جامعه را، بلکه همچنین ذهن و روح بشر را از بیخ و بن نابود میکند.»
● دلالتهای سیاستی
طرفداران حسابداری کربن به مساله مهمی اشاره میکنند. منافعی در تجارت وجود دارد که کسی از آنها بهرهبرداری نمیکند؛ زیرا برخی از ویژگیهای ارزشمند بعضی کالاها و خدمات در مالکیت کسی نیستند؛ بنابراین قیمتی بر آنها گذاشته نمیشود. طرحهای برنامهریزی بر مبنای اندازهگیری اثر کربن، مشکل وخیمتری را به جای این مساله پدید میآورند. مشخصا چشمپوشی از سازوکار قیمتی، اطلاعاتی را که افراد برای اتخاذ تصمیمات عقلانی درباره تولید و مصرف خود نیاز دارند، نابود میکند. میتوان بار این مشکلات را از طریق تصمیمگیری بر پایه مبادله در بازار و تقویت حقوق مالکیت خصوصی در جاهایی که تضعیف شدهاند، سبکتر کرد. به طور مشخص، حذف محدودیتهای ساختوساز و خصوصیسازی تمام چیزهایی که اجتماعی شدهاند، میتواند از میزان خسارات زیستمحیطی بکاهد و بر کارآیی اقتصادی بیفزاید.
گلسر و کان (۲۰۰۸) بر این باورند که کاستن از شدت محدودیتهای مرتبط با مسکن در کالیفرنیا، نقطه آغاز خوبی برای این امر خواهد بود. سرانه انتشار دی اکسید کربن در ساحل غربی، کمترین و در جنوب، بیشترین مقدار خود را دارد. همچنین سرانه انتشار این ماده در شهرهایی مانند بوستون و نیویورک، کمتر از مقدار آن در حومه است؛ در حالی که در حومه لسآنجلس، انتشار این ماده به مقدار کمتری صورت میگیرد (گلسر و کان، ۲۰۰۸:۱). مثلا آنها برآورد میکنند که هزینه سالانه اضافی ناشی از انتشار دیاکسید کربن از خانهای در هوستون، تقریبا ۵۰۰ برابر آن در سان فرانسیسکو است. آنها این امر را عمدتا به آبوهوای بهتر منطقه ساحلی سان فرانسیسکو نسبت میدهند. حتی با وجود تمام دقتی که این دو در کار خود به خرج دادهاند، دانش آنها سرشتی نزار و غیر ارضا کننده دارد، چه اشاره میکنند که انتشار کربن در اثر کار را در محاسبات خود وارد نساختهاند. محدودیتهای وضع شده بر استفاده از زمین، دقیقا فعالیتهایی را که با مباشرت هوشمندانه محیط زیست همخوانی دارد، وارونه میکنند. زمینهای کالیفرنیا و نیویورک که ارزش بیشتری برای ساخت مسکن دارند، به تولید غلات اختصاص یافتهاند؛ در حالی که زمینهای تگزاس که برای تولید غلات پرارزشتر هستند، برای ساخت مسکن به کار گرفته شدهاند.
علاوه بر اینها، گلسر (۲۰۰۶)، گلسر و گیورکو (۲۰۰۳)، گلسر و وارد (۲۰۰۶) و گلسر و دیگران (۲۰۰۵) معتقدند که محدودیتهای اعمال شده بر کاربری زمین، قیمت مسکن را در جاهایی مانند کالیفرنیا، بوستون و نیویورک به گونهای مصنوعی بالا برده است. همان گونه که پاول و استرینگهام نشان دادهاند، احکام موسوم به «مسکن قابلخرید» جوابگو نیستند. در واقع برآورد مینز و استرینگهام (۲۰۰۹) این است که این قبیل احکام در شهرهایی از ایالت کالیفرنیا که آنها را به کار بستهاند، قیمت مسکن را بالا و میزان مسکن موجود را پایین آوردهاند. کاستن از شدت این محدودیتها به ما کمک میکند تا بتوانیم چند نشان را با یک تیر بزنیم. مسکن ارزانتری را به دست میآوریم که ادارهاش هزینه کمتری دارد و پیامدهای جانبی منفی کمتری را به بار میآورد.
رابرتس (۲۰۰۱) فرآیند بررسی قوطیهای نوشابه برای تعیین اینکه آیا کمتر از حد لازم پر شدهاند یا خیر را این گونه شرح میدهد: «وسیلهای موج گامای فوتونها را در ارتفاعی مناسب بر قوطی میتاباند و یک حسگر کریستال نیز در آن سوی قوطی تعداد فوتونهایی را که عبور کردهاند، میشمارد. اگر تعداد فوتونهای عبوری بیش از حد زیاد باشد، به این معناست که قوطی به خوبی پر نشده و در این صورت، از خط خارج میشود تا به بسته ششتایی محصول وارد نگردد.» شاید ایدهای خوب برای طرفداران نگران و باریکبین محیط زیست این باشد که در عوض تلاش برای بازیافت قوطیها، در راستای بهبود فرآیند کاهش میزان ضایعات و ایجاد بهبودهایی رشد یابنده تلاش کنند. تحقیق و توسعه که میزان ضایعات را کاهش میدهد، مستقیما در درآمد خالص بنگاهها نقش دارد؛ بنابراین میتوان درجه کمک آن به افرادی که میخواهند رفتار بهتری با زمین انجام دهند را اندازه گرفت.
اثرات جانبی ناشی از آلودگیهای زیستمحیطی از جمعآوری اجتماعی زبالهها ریشه میگیرد (بلاک، ۱۹۹۸:۱۸۹۴)، به این معنا که قیمتهایی که برای جمعآوری زباله مطالبه میشوند، هزینهها و منافع این کار را منعکس نمیکنند. راه حل این مشکل، اعمال قویتر حقوق مالکیت خصوصی است - هر چند ممکن است که این امر به تخلیه زبالههای بیشتری بینجامد. فرصتهای سرمایهگذاری به نوآوریهای اجتماعی منجر خواهند شد. تصمیمگیری درباره این مسائل در چارچوب مبادله بازاری، آنها را تحتانقیاد فرآیندی در خواهد آورد که هزینهها و منافع به واسطه آن آشکار میشوند.
● نتیجهگیری
ادعاهایی مبنی بر اینکه باید از محیطزیست مراقبت کنیم یا کل انتشار کربن خود را به کمترین مقدار ممکن برسانیم، چنان رایجند که عملا مناقشهای را در عرصه عمومی برنمیانگیزند. همچنین فضیلت توجه به مسائل زیستمحیطی از دید بسیاری از ناظران پرواضح است. ادعا میشود که برای کاستن از میزان انتشار کربن، بازیافت و حفظ منابع طبیعی مسوولیتی اخلاقی داریم.
با همه این احوال مشکلاتی که قرار است به واسطه این مسوولیتهای اخلاقی حل شوند، عمدتا با سازوکار قیمتی سبکتر میشوند. در میان آن دسته از مسائلی که سازوکار قیمتی قادر به حل آنها یا کاستن از شدتشان نیست، نبود حقوق مالکیت خصوصی باعث شده که اطلاعات مورد نیاز برای تصمیمگیری عقلایی درباره تولید و توزیع را در اختیار نداشته باشیم.
مشکل محاسبه به همان اندازه که برای سوسیالیستها اهمیتی بنیادین دارد، در میان مدافعان محیط زیست نیز بسیار پراهمیت است. میزس (۱۳:[۱۹۹۰]۱۹۲۰) اعتقاد دارد که «...هر گامی که ما را از مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید و از بهکارگیری پول دور کند، بر فاصله ما از اقتصاد عقلایی نیز خواهد افزود.» این جمله را میتوان در بافت زیستمحیطی بدین طریق بازگفت: هر گامی که ما را از مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید و از محاسبه پولی دور کند، فاصله ما از مباشرت عقلایی و مسوولانه محیطزیست را نیز بیشتر خواهد کرد.
آرت کاردن
مترجم: محسن رنجبر
منبع: فصلنامه اقتصاد اتریشی
گروه اقتصاد و تجارت دانشگاه رودز؛
منبع: فصلنامه اقتصاد اتریشی
پینوشتها
۱- مقاله مورد اشاره با عنوان «رقابت، فرآیندی اکتشافی» به فارسی ترجمه شده و در تاریخ ۲۵ آبان ۸۹ در دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است.
۲- این مثال را اولین بار از والتر بلاک شنیدم.
۳- این بینش را از شلدون ریچمن قرض گرفتهام.
۴- این بخش از مثالی که رابرتس (۲۰۰۱) بیان کرده، گرفته شده است.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
اسرائیل ایران غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
یسنا هلال احمر قوه قضاییه آتش سوزی پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
حقوق بازنشستگان بانک مرکزی دولت سیزدهم قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران
سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین نوار غزه چین ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن طوفان الاقصی
استقلال فوتبال علی خطیر پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه