سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
جهانی که رستگاری نخواهد یافت
اگرچه دو نمایشنامه «شهادت یا یک کم آسایشی که داریم» و «فهرست»، در محتوا متمایز از یکدیگرند، اما هریک تصویری از لهستان قرن بیستم ارایه میدهند که هنوز هم امروزی به نظر میآیند. «شهادت یا یه کم... »، نمایشنامهای سهبخشی است که بخش اولش با زبانی طنزآمیز بهعنوان پیشپردهای برای متن اصلی بهشمار میآید. این قطعه طنزآمیز با هجو واقعیت موجود و وضعیت حاکم، عدم قطعیت و نسبیبودن جهان موجود را به تصویر میکشد. وضعیتی که همهچیز در آن به طرز رقتباری متوسط و معمولی شده: «حماقت اندازههای واقعی پیدا کرده است/ ... عشق و تنفر توقعشان را کمتر کردهاند/ سفید دیگر سفید نیست، مگر اینکه به شکل انزجارآوری سفید باشد. / سیاه دیگر همچنان سیاه نیست، مگر اینکه به شکل باورپذیری سیاه باشد. / آب و هوا در درجهای متوسط قرار دارد. / بادها هم حالتی معتدل دارند... ». و انگار در این وضعیت تنها چیزی که باقی مانده یا تنها دغدغه موجود، حفظ همین اندک آسایش است. هرچند همین اندک آسایش هم دست آخر با تردید مواجه میشود: «راستش یه کمی میترسم. میترسم که همین یه ذرهرو هم از دست بدیم. / همین یه کم آسایشیرو که داریم... ولی، درواقع باور من اینه که همهچی بالاخره روبراه میشه. / و اینکه بالاخره میتونیم یه نفس راحت بکشیم. / ولی با همه این حرفها، یهچیزی ذهن منو مشغول خودش میکنه./ از لحظهای که بیدار میشیم تا لحظهای که دوباره میخوابیم./ شاید، این یه کم آسایشی که داریم، چیزی جز یه رویا نیست». دوره این نمایشنامه مربوط به لهستان دهه ۶۰ است که اگرچه یخ بخشهایی از جامعه ذوب شده، اما هنوز خبری از آزادیهای سیاسی نیست و حذف فیزیکی مخالفان هنوز مثل قبل ادامه دارد و حتی شدیدتر هم شده است.
در این دوره از شدت سانسور کاسته شده و گشایشهایی در حوزه اقتصاد بهوجود آمده، اما سرکوب سیاسی همچنان و مثل قبل پابرجاست و در این حوزه همهچیز همان است که بود. اما نمایش روژهویچ از تسلیمشدن به این وضعیت تن میزند و طنز درخشان او پوسته سفت و سخت واقعیت موجود را به سخره میگیرد. عنوان «یک کم آسایشی که داریم»، معنای «این اقتداری که هست» را تداعی میکند و به نقد بیتفاوتی و بیعملی جامعه به بهانه حفظ اندک آسایش موجود میانجامد. در متن روژهویچ، تندادن به گشایشهای حداقلی، چیزی جز حفظ وضع موجود نیست. همه آرمانها و ارزشها به باد رفتهاند و حالا جامعه به بهانه حفظ اندک آسایشی که به وجود آمده، در راستای تداوم سازوکار سرکوب حرکت میکند.
همانطور که در مقاله ابتدایی کتاب هم اشاره شده، عنوان این نمایشنامه، «یک کم آسایشی که داریم»، بدل به یکی از شعارهای اپوزیسیون دموکراتیک و مقاومت روشنفکران در برابر دولت میشود: «آیا واقعیت این بیتفاوتی، این فقدان روابط شخصی، این بحران ارتباطات انسانی، چیزی سوسیالیستی است؟ یا آنکه بیشتر محصول میل جامعه به در خود فرورفتن، کشش مصرفگرایی، لذتجویی و خودخواهیهای بنیادی خانوادههای تیپیکال بورژواست، که چه در غرب باشند و چه در شرق، تفاوت چندانی با هم ندارند؟ » و هنوز هم این نمایشنامه در جهانی که بیش از پیش به سمت یکسانشدن و حاکمشدن ارزشهای نئولیبرالی میرود تازگی دارد. حالا مساله نه جنگ جهانی و نسلکشی برآمده از آن، که گرایش به فردگرایی و اتمیزهشدن آدمهای این جهان است. مساله دیگر نه جنگ سرد و تضاد دو قطب، که حلشدن همه چیز در سلطه مصرفگرایی و بیمعناشدن ارزشهای انسانی است.
اما «فهرست»، در فضایی میگذرد که بیشباهت به فضاهای کافکایی نیست و در آن با «قهرمان»ی بازمانده از جنگ روبهروییم که پس از اتمام جنگ، کاری جز یادآوری گذشته و مرور آنچه رفته ندارد. او قهرمان جنگ و عضو نهضت مقاومت لهستان بوده اما حال بیکار و خانهنشین شده. او در اتاقش روزگار میگذراند اما در طول نمایش میبینیم که این اتاق یک خیابان یا فضای عمومی هم هست که در آن آدمهای مختلف میآیند و میروند. «انگار از وسط اتاق قهرمان، خیابان عبور کرده باشد». آدمهایی که به این اتاق- خیابان میآیند هیچوجه تمایزی از هم ندارند و هریک میتوانند به جای دیگری حاضر شوند. حتی سیر وقایع هم فاقد روالی مشخص و قطعیاند و حوادث میتوانند جایگزین هم شوند.
حتی خود «قهرمان» هم هیچ ویژگی یگانه و بارزی ندارد جز اینکه گذشته را در قامت چیزی تجربهشده مرور و ثبت میکند. او در تمام طول نمایش در تختش دراز کشیده و فعالیت مشخصی ندارد. حتی سن و سال او هم مشخص نیست و به این ترتیب همهچیز او ابهامآمیز و نامشخص است. با این وجود یک چیز روشن و قطعی است، اینکه او در گذشته و در زمان اشغال لهستان توسط نازیها، از اعضای نهضت مقاومت مردمی بوده است.
نمایشنامه فهرست، فاقد «فهرست شخصیت»هاست. در توضیح ابتدای متن نمایش هم، پرسوناژ اصلی آن، «قهرمان»ی توصیف شده که اغلب اوقات دست از قهرمان بودن میکشد و جای خودش را به دیگران میدهد؛ دیگرانی که هریک میتوانند قهرمان شوند.
هیچیک از پرسوناژهای این نمایش هم نقش قابلتوجهی بازی نمیکنند و «اغلب قادر به ابرازکردن خود نیستند؛ خیلی کم حرف میزنند و چیزی برای گفتن ندارند. فقط یک مکان و یک دکور وجود دارد». درون خود «قهرمان» نیز همین قدر خالی و تهی است: «هیچی. همهچیز بیرون از آدمه. اینجا چیزی نیس جز تصویر چندتا صورت، درختها، مردهها... همه اینا هم فقط میگذرن، از درونم رد میشن. افق، لحظهبهلحظه محدودتر میشه. وقتی که چشمهام را میبندم بهتر میبینم. با چشم بسته: عشق، ایمان، حقیقت... ». دو نمایشنامه روژهویچ، اگرچه پیوندی عمیق با شرایط لهستان بعد از جنگ دارند، اما در نهایت تصویرگر وقایع قرن بیستم هم هستند؛ قرنی انباشته از جنگ و کشتار که در آن همهچیز معنای اصلی خود را از دست داده و دیگر شعر یا زیباییشناسی امکان بروز بهمانند گذشته را ندارند.
پارسا ریاحی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست