جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پیشگوی آزادی


پیشگوی آزادی

مروری بر زندگی و آرای سیاسی هربرت اسپنسر

صد و چند سال پیش، در زمان مرگش (۱۸۲۰-۱۹۰۳)، هربرت اسپنسر به عنوان یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین متفکران عصر خود شناخته می‌شد، عالمی با دانشی به وسعت دایره‌المعارف و بینشی شگرف که آثارش جزء جدانشدنی برنامه‌های درسی فلسفه و علوم اجتماعی در دانشگاه‌ها بود. امروز به ندرت او را می‌خوانند و با وجودی که نامش همچنان شهره است، آرایش تقریبا نشناخته‌اند.

کتاب‌های درسی اسپنسر را در چند خط خلاصه می‌کنند، حرفی از «داروینیسم اجتماعی» می‌زنند و می‌گویند او کسی بود که می‌گفت «زور حق را می‌سازد» و از گرسنگی و مرگ فقرا حمایت می‌کرد تا تنها شایسته‌ترین‌ها باقی بمانند – بدیهی است که چنین توصیفی خواننده زیادی برای او باقی نگذارد.

روشن است که توصیفات کتاب‌های درسی احمقانه است. اسپنسر کاملا به دور از «زور حق را می‌سازد» متفکری بود که می‌نوشت «میل به فرماندهی، اساسا میلی بربری است»، چون «پذیرش زور را ایجاب می‌کند» که این با «اولین قانون اخلاق منافات دارد» و «شدیدا اشتباه است.» با وجودی که اسپنسر مخالف برنامه‌های رفاهی با پشتوانه مالیات مردمی بود، قویا از کمک‌های خیریه داوطلبانه حمایت می‌کرد و حتی ده فصل از کتاب «اصول اخلاق»خود را به «نیکوکاری مثبته» اختصاص داد.

نظریه‌های تکاملی اسپنسر چندسالی هم از داروین پیشتر بود. اسپنسر شکل‌گیری نظم فیزیکی و اجتماعی را نیازمند طراحی آگاهانه نمی‌داند؛ او می‌گوید برای مثال زبان به هیچ وجه حاصل «نقشه طراحی شده هیچ حاکم یا قانون‌گذاری نبوده است»، همچنین است سازمان اقتصادی جامعه که بدون برخورداری از آن «خیلی از ما حتی یک هفته هم زنده نمی‌ماندیم.» او می‌گوید نظم خودانگیخته و از طریق فعالیت قوانین طبیعی ساخته می‌شود؛ شکل‌گیری تمدن صنعتی «البته کاملا بدون هدایت قانونی نبود»، اما «با وجود آزارهای فراوان قانون» از طریق «تلاش‌های انفرادی افراد برای برآوردن نیازهایشان» به‌وجود آمد.

به طور کلی دو نوع سامان اجتماعی اصلی که یکی نظامی و با همکاری قهری شرکت‌ها است و به سمت تقابل خشونت‌آمیز گرایش دارد و سازمان صنعتی که با همکاری داوطلبانه و مبادله صلح آمیز ایجاد می‌شود را می‌توان از هم تمییز داد. اسپنسر معتقد بود وضعیت نظامی، در برهه خاصی از تاریخ بشر، لازم بوده است، پیش از آنکه انسان‌ها کاملا با حیات اجتماعی شان تطبیق پیدا کنند، اما امروزه دوره آن به سر رسیده است؛ بنابراین «جامعه‌ای که درآن زندگی، آزادی و مالکیت ایمن هستند و منافع همه منصفانه در نظر گرفته می‌شود، باید موفقیتی بیش از جامعه‌ای که چنین نیست داشته باشد»، می‌توان انتظار داشت که فرآیند انتخابی تکامل اجتماعی گذار تدریجی به سمت وضعیت صنعتی را به همراه بیاورد.

البته نباید ناگفته گذاشت که خوش‌بینی بلندمدت اسپنسر، با بدبینی کوتاه‌مدت نیز عجین بود؛ با وجودی که جامعه نظامی ناگزیر جای خود را به جامعه صنعتی خواهد داد، اما بی‌شک طی این مسیر رفت و برگشت‌های اجتناب‌ناپذیری وجود خواهد داشت. اسپنسر معتقد بود که جهان مدرن، با وجود دوره‌های طولانی آزادسازی، دومرتبه رو به یکی از آن دوره‌های پسرفت خود داشت. با مشاهده افزایش «امپریالیسم، بربری شدن و گروه‌بندی‌ها» او دوره‌ای را می‌دید که این روند در انباشت نهایی خود باعث انحراف «خویش مالکی به سوی مالکیت جمعی» شود. درست مثل بسیاری از متفکران لیبرال کلاسیک در اواخر قرن نوزده، اسپنسر پیامبرگونه پیش‌بینی می‌کرد که قرن آینده با انحرافی هولناک به سمت جمع‌گرایی و جنگ همراه باشد.

● اخلاقیات آزادی

در بحث اخلاق اسپنسر تمایز میان خودخواهی و دگرخواهی را رد می‌کرد و بر این باور بود که منافع انسانی اگر درست فهمیده شوند، آنقدر به یکدیگر وابسته‌اند که کسی نمی‌تواند عملا منفعت خویش را دنبال کند، بی‌آنکه نیازهای دیگران را نیز در نظر داشته باشد و بر عکس. زندگی و شادی اصلی‌ترین اهداف بشر هستند، اما این اهداف «تنها با به کارگیری استعدادها دست یافتنی هستند»؛ بنابراین «فرد باید در انجام کارهایی که به کارگیری این استعدادها نیازمند آنها است، آزاد باشد.»

با وجود این از آنجا که با این استدلال تمامی انسان‌ها جواز اخلاقی برای به‌کارگیری استعدادهای خود خواهند داشت، «آزادی هر کس باید توسط آزادی دیگران محدود و مرزبندی شود.»

به این ترتیب اسپنسر به قانون آزادی برابر رسید: «هر انسان آزاد است هرآنچه که اداره می‌کند را انجام دهد، مادامی که آزادی هیچ کس دیگری را خدشه دار نکند.» او ازاینجا نتیجه می‌گرفت «هرچه مستلزم فرماندهی یا القا‌کننده اطاعت باشد غلط است» و به این ترتیب از قانون آزادی برابر، آزادی بیان، مطبوعات، مذهب، مالکیت خصوصی و مبادله تجاری را نیز استنتاج می‌کرد – یعنی تقریبا هرآنچه که رئوس سیاسی لیبرتارین‌های امروز را می‌سازد؛ بنابراین نظریه اخلاقی او طلب می‌کند که وضعیت نظامی جامعه به طور کامل توسط جامعه صنعتی جایگزین شود.

بحث اخلاق اسپنسر به قانون آزادی برابر محدود نمی‌شود؛ اساس عدالت عدم‌مداخله است، اما اخلاق علاوه بر عدالت نیکوکاری را نیز در بر دارد (مادامی که داوطلبانه باشد). با این حال اسپنسر اصرار داشت که از آنجا که تولید به جهت منطقی بر توزیع اولویت دارد، کمک نیکوکارانه باید متوجه مولد ساختن نیازمندان باشد، نه اینکه آنها را وابسته سازد.

● لیبرالیسم و دموکراسی

اسپنسر در دوره‌ای می‌زیست که واژه لیبرال داشت از شکل کلاسیک‌اش به معنای مدرن خود گذر می‌کرد. لیبرال‌های پیشین به دنبال افزایش رفاه عمومی به عنوان هدفی بودند که با برداشتن محدودیت‌ها، غیرمستقیم به دست می‌آمد – یعنی بر خلاف روش مرسوم که محدودیت‌های ساخته دولت را به جای آنکه کمتر کند بیشتر می‌کرد، اما لیبرال‌های جدید با وجودی که همچون قدیمی‌ها معتقدند که نباید برای خیر روحی انسان‌ها از زور استفاده کرد، استدلال می‌کند که برای ایجاد «خیر مادی» چنین کاری مجاز است. اسپنسر می‌گفت؛ بنابراین بیشتر کسانی که اکنون خود را لیبرال می‌خوانند، همان محافظه‌کاران انگلیسی از نوعی جدیدند.

وقتی لیبرال‌های جدید می‌گفتند که دولت آنها، برخلاف پیشینیانش، می‌تواند از روش‌های قهرآمیز برای پیشبرد خواست اکثریت استفاده کند، اسپنسر پاسخ می‌داد که در این صورت این اکثریت هم همان قدر قانون آزادی برابر را خدشه دار می‌کند که دیگران؛ اسپنسر می‌گفت حقوق اعجاب آور پارلمان‌ها، کم از حقوقی که گذشتگان برای شاهان قائل بودند ندارد. البته اسپنسر مخالفتی با حکومت اکثریت نداشت، منتها محدود به حوزه‌هایی که در قلمرو اکثریت است. هدف از گردآمدن در قالب انجمن‌های سیاسی، حفاظت از حقوق شخصی است؛ بنابراین تصمیمات مربوط به ابزار رسیدن به این هدف در صلاحیت اکثریت است، اما هر تصمیمی که این هدف را خدشه دار کند چنین صلاحیتی را از دست می‌دهد. دموکراسی مدرن هرگونه عدم‌رضایت فرد را نامرئی می‌کند، هرچه شهروند بگوید با رنگ رضایت دیده می‌شود.

اسپنسر نزول لیبرالیسم – منحرف شدن آن از دکترین آزادی فردی به سمت دکترین استبداد اکثریت – را بخشی از یک فرآیند پسرفت کلی‌تر می‌دید که تمدن مدرن را از وضعیت صنعتی به نظامی می‌برد. برای اسپنسر میان جنگ‌افروزی تهاجمی در خارج و فشار سیاسی در داخل رابطه تنگاتنگی وجود داشت؛ «سیاست‌های داخلی و خارجی هر جامعه‌ای به هم پیوسته‌اند.» او امپریالیسم اروپا را غارتگری می‌دانست که با زورگویی به نژادهای منکوب شده توسط به اصطلاح ملل مسیحی به‌دست آمده است، اما سیاست‌های امپریالیستی برای استعمارکنندگان نیز به اندازه استعمارشوندگان ضرر دارد؛ جنگ سرمایه را از کاربردهای مولدش به استفاده‌های مخرب می‌کشاند؛ بنابراین ثروت انباشت شده نسل‌ها را به هدر می‌دهد – از آنجا که این کار به اقتصاد داخلی توهم نوعی قدرت را می‌دهد، وضعیت جنگی سیاستمداران را ترغیب می‌کند که مالیات‌های بیشتری وضع کنند؛ درحالی که در واقعیت اقتصاد توان برآورده ساختن آنها را ندارد.

● نظامی‌گری در برابر تجارت

اقدام نظامی برای گسترش تجارت بین‌الملل فریبی بیش نیست: «تجارت به قدری ساده هست که هر وقت فضایی برای آن باشد خودش رشد می‌کند، اما دولتی‌ها می‌گویند، آن را باید با تجهیزات و تدارکاتی غول‌آسا به‌وجود آورد.» اسپنسر معتقد بود در واقع چنین جنگ‌هایی نه برای افزایش رفاه عموم که جهت برآورده سازی منافع گروه‌هایی خاص برافروخته می‌شوند، «مالکان ثروتمند» – منتفع‌شوندگان از امتیازهای خاص دولتی و انحصارگران – از جیب «فقرا، گرسنگان و جمعیت قحطی‌زده» ثروتمند می‌شوند.

با وجودی که جنگ تدافعی مشروع است، اسپنسر می‌افزود که در عمل جنگ‌های معدودی را می‌توان برچسب «تدافعی» زد و هر کشوری که به سربازانش لقب مدافعان ملت می‌داد، اما وقتش را صرف تهاجم به دیگر ملل می‌نمود، به شدت محکوم می‌کرد. اسپنسر به این طریق از ماجراجویی‌های نظامی کشور خودش در افغانستان، هند و آفریقا هم انتقاد می‌کرد.

اسپنسر عقیده داشت گسترش طلبی خارجی، تاراج و غارت داخلی را به همراه می‌آورد. با توجه به آنکه کشورهای اروپایی «بخش‌های جهان را که به تعبیر خودشان انسان‌های درجه دوم در آن زندگی می‌کنند، میان خود تقسیم کرده‌اند بی‌آنکه هیچ توجهی به دعاوی خود این مردم داشته باشند»، به سختی می‌توان انتظار داشت که حکومت خود این کشورها نیز برای شهروندانشان حق و احترامی قائل شود.

به‌راستی هم «اربابی کردن، به تدریج نوعی بردگی را بر خود ارباب نیز تحمیل می‌کند»، زیرا «یا باید بگذارد اسیر از بندش فرار کند یا اینکه خودش نیز اسیر پاسداری از او بشود.» از این رو نیاز به دربند نگاه داشتن مردم دیگر، لاجرم افزایش روزافزون محدودیت‌های شهروندی را برای ساکنان خود آن کشور ایجاب می‌کند تا جایی که «ارتش در عمل اجتماع متحرک می‌شود و اجتماع ارتش ساکن.»

اسپنسر با وجودی که می‌گفت گرایش بلندمدت تکامل اجتماعی به سمت جامعه صنعتی یا به تعبیری به سمت صلح است، او آینده نزدیک را ناامیدانه می‌نگریست و به‌ویژه در سال‌های پایانی ناامیدی‌اش نیز بیشتر شده بود. او بر این اعتقاد شده بود که جهت اجتناب‌ناپذیر حرکت کوتاه‌مدت تمدن مدرن به سمت تمرکز سیاسی، قانون‌گذاری افسارگسیخته و نظامی‌گری است؛ هرچه دولت‌ها قدرتمندتر می‌شوند فرهنگ عامه بدوی‌تر می‌گردد و هر کدام از این دو روند یکدیگر را تشدید می‌کنند. آنگاه معدود بازماندگان هواخواه صلح و آزادی محکوم به انزوای سیاسی هستند، زیرا که تا آینده پیدا است جامعه نظامی بر اجتماع تسلط دارد.

در هنگام مرگ اسپنسر حقیقتا هم جمعیت لیبرال‌ها رو به نابودی بود. امروز که یک قرن از آن روز گذشته، لیبرال‌ها دوباره رو به رشدند. کانال‌های ارتباطی متمرکز و سلسله مراتبی اقلیت نخبگان سیاسی تحت فشار اینترنت قرار گرفته که جلوه بارز جامعه داوطلبانه صنعتی است. دولت، قانون می‌گذارد و محدود می‌کند و آدم می‌کشد، اما شکل پادگزاره‌ای زندگی جدید از درزها نشت می‌کند.

نوشته‌های حجیم اسپنسر فریاد اعتراض تلخی بود برعلیه زمانه‌ای که شکست در آن اجتناب‌ناپذیر می‌نمود، اما برای مایی که در ابتدای قرن بیست و یک هستیم، این فریادها می‌تواند الهام بخش تنازع ما برای معکوس کردن روند نظامی تاریخ به سوی وضعیت صنعتی باشد.

رودریک لانگ

مترجم: مجید بی‌باک