سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

ما همه بن لادنیم


ما همه بن لادنیم

اولین ساخته بلندی که با امضای احمد طالبی نژاد منتقد نام آشنای سینمای ایران بر پرده سینماها تابیده است, هر چند فروتنانه قالب مظلوم و مهجور سینمای کودک و نوجوان را اختیار کرده اما حرف های زیادی برای گفتن دارد که بعضاً با وجود تلاش زیادی که برای مفرح و سرگرم کننده بودن فیلم شده, چندان مناسبتی با این چارچوب خاص و تماشاگران کم سن و سال ندارد و می توان تلقی نگاه روشنفکر فیلمساز را به شرایط و واقعیت های اجتماعی, به وضوح از پس ظاهر آن تشخیص داد

داستان فیلم، ترکیبی از تراژدی شخصی یک مهاجر فرهیخته افغان با مناسبات ناموزون جامعه ای است که از فرط اعوجاج حتی جنبه های تراژیکی اش را هم جز به زبان هزل و طنز نمی توان بازگو کرد. این ترکیب در بستر وقایع جاری در یک مدرسه ابتدایی شکل می گیرد و قوام خود را مدیون نگاه آرمانگرایانه فیلمساز به جان اثر و قهرمان تنهای خود در آن می داند: لطیف، بازیگر و «دایرکتور» سابق تلویزیون بلخ که آوارگی در غربت را به برادرکشی در وطن ترجیح داده و اینک به دلیل حضور غیرقانونی خود در ایران حتی از دیدار همسر ایرانی و دخترش هم محروم است، ناخواسته دچار ماجرایی می شود که هویتی جدید (گروگان گیر و تروریست) را برایش تعریف می کند. در این ماجرا، شیطنت های یک استوار خلافکار که می خواهد با بزرگ کردن ماجرای لطیف، نکات تاریکی را از پرونده شغلی اش حذف کند، نقش عمده ای دارد و به مرور پای یک خانم معلم دم بخت، یک ناظم دستپاچه، یک سرهنگ بازنشسته سابق (که معتقد است سرهنگ همیشه سرهنگ است، چه بازنشسته و چه بازننشسته!)، یک مادربزرگ عاصی، یک پدر عصبی و هفت خط (که عملاً برای ربودن و فرار با دختر کوچکش _ یکی از گروگان های لطیف _ وارد ماجرا شده) و صد البته چند دانش آموز قد و نیمقد هم به داستان باز می شود.

به نظر می رسد طالبی نژاد در این اولین ساخته بلند خود که شخصاً برای اکران عمومی ساخته شده، بیشتر از آنکه دغدغه مخاطب ویژه خود را داشته باشد، به دنبال طرح دلمشغولی هایی است که از قضا یکی دو تا هم نیستند و می توان دیدگاه های یک روشنفکر اینجایی را در پشتشان دید: مسأله مهاجرت به طور عام و مهاجران افغانی به شکل خاص؛ مسأله هویت انسانی و ارتباطش با حدود قانونی و اوراق رسمی؛ ناسیونالیسم و حب وطن؛ دریغ بر ویرانی فرساینده یک ملت و فرهنگی ویژه و به ویژه فرهیختگان این فرهنگ؛ مشکل فرزندان دورگه مهاجران غیرقانونی که هم به لحاظ ملیت و هم به تبع آن، از نظر حضور رسمی در جامعه مشکل دارند و ... و... و... ده ها نکته دیگر هر کدام می توانند و باید موضوع یک اثر هنری مستقل باشند و اتفاقاً لازم است خیلی هم جدی به آنها پرداخته شود. آیا آدمی با وسعت نظر طالبی نژاد که سوای سوابق هنری _ سینمایی اش، به دلیل مشغله کاری سال هاست با مسأله آموزش و مخاطبان کودک و نوجوان مأنوس بوده و طبعاً باید این طیف و نیازهای شان را به خوبی بشناسد، لازم می داند اثرش با صرف نظر کردن از انرژی فراوانی که برای تبدیل شدن به یک فیلم ماندگار در ژانر کودک و نوجوان دارد، به دام کلی گویی هایی بیفتد که نه مجال پرداختن به تک تک آنها هست و نه به دلیل قالب انتخابی اش، چندان دیده و شنیده می شود؟ البته فیلم، فی نفسه این تلاش صادقانه را منعکس می کند که در جهت تصحیح نگاه غلط و تعصب آمیز جامعه شهرنشین ایران به مهاجران افغانی کاری صورت دهد (هر چند خیلی دیرهنگام) اما همین تلاش هم به دلیل ماهیت قصه و استفاده نشدن از ظرفیت های موجود به بار نمی نشیند که سهل است، گاهی حکم نقض غرض هم پیدا می کند یعنی هر قدر بچه های فیلم و خانم معلمشان _ بی دلیل _ برای سرگذشت و سرنوشت لطیف دل بسوزانند و _ باز هم بی دلیل _ جذب آواز خواندن ها و بازی هایش شوند، قطعاً نفس عمل گروگان گیری هم در روحیه آنها و هم در ذهن تماشاگران هم سن و سالشان خاطره مطلوبی از لطیف و هموطنانش به جا نخواهد گذاشت. شاید ایراد اصلی کار آنجا باشد که ماهیت فیلم حکم می کند شخصیت اصلی آن «مدرسه» باشد نه شخص لطیف. اگر چنین انتخابی صورت می گرفت نه تنها بار اصلی فیلم بر دوش امکانات متعددی می افتاد که وضعیت های جاری در یک روز معمولی، در یک مدرسه معمولی فراهم می کند (و طالبی نژاد باید خوب با تک تک آنها آشنا باشد) بلکه اتفاقاً امکان ارجاعات فرامتنی بیشتری را فراهم می کرد که در ترسیم هزل گونه ابعاد یک جامعه به کمک خالق اثر بیاید. شاید اصرار بر کنترل ابعاد تولید موجب صرف نظر کردن از این امکان فوق العاده بوده باشد که اگر چنین است درایت توأم با فروتنی فیلمساز را تحسین می کنیم اما به هر حال نمی شود بر پتانسیل هدررفته ای که موقعیت های داستانی فیلم به سادگی از آنها عبور می کنند، افسوس نخورد. حتی در همین چارچوب جمع و جور هم تکیه اصلی کارگردان بر آدم بزرگ هاست: صرف نظر از لطیف، سر کار لطفی و ناظم مدرسه که به ناچار به عنوان قطب های پیش برنده ماجرا عمل می کنند، میزان وقتی که صرف خانم معلم، سرهنگ و آقا سعید می شود بیش از حد نیاز است، گو اینکه حضور کاریکاتوری سرهنگ اصلاً با منطق جاری در فیلم نمی خواند و سعید و خانم معلم هم که ظاهراً قرار بوده در دو طیف کاملاً متناظر، مکمل ابعاد شخصیتی لطیف باشند _ علیرغم حجم حضورشان عملاً کارکرد مثبتی ندارد. در عوض بچه هایی که به دلیل انتخاب ژانر قصه می توانستند محور همه ماجراها قرار گیرند، تبدیل به سایه های بی هویتی شده اند که یا به کلیشه ای ترین شکل های ممکن بخندانند (رقص و متلک و صداهای ناهنجار و غیره) و یا به شکلی خامدستانه محمل آرمانگرایی های تاریخ مصرف گذشته قرار گیرند و بر آوارگی تاریخی افغان دل سوزانند، با پدر دورافتاده از فرزندش همدلی کنند، در مذمت خشونت و تروریسم شعار دهند و به رئیس سازمان ملل نامه بنویسند.

نگاه کلیشه ای به موقعیت هایشان آنقدر قوت دارد که فرضاً وقتی قرار است ترانه ای کوچه بازاری بخوانند، نمونه ای مربوط به دو دهه قبل از ذهن نویسنده بیرون می آید و در دهانشان گذاشته می شود بدون آنکه به مناسبت زمانی و مکانی آن توجهی شده باشد.

صرف نظر از این کاستی ها، طالبی نژاد در «من بن لادن نیستم» حضور تکنیکی قابل قبولی دارد و با در نظر گرفتن تولید جمع و جور فیلم، خوب از پس بیان قصه اش برآمد. توجه او به جزئیات فراوانی که عمدتاً در فضاسازی ها و معرفی آدم هانمود پیدا کرده اند، مبین کاربرد صحیح امکانات سینمایی است. کنترل بازیگرها و استفاده از امکانات فضاها و زوایای دوربین برای در آوردن کاراکتر، میزانسن های ساده اما گویا و در خدمت اتمسفر عمومی فیلم از دیگر نشانه های توانایی او در این موقعیت جدید (فیلمسازی) است. (فصل افتتاحیه) و نیز فصل های معرفی سرکار لطفی _ سوار بر موتورگازی در فضای عمومی بازار سیداسمعیل _ و آقا سعید را به خاطر بیاورید، شاید تنها یکی دو لغزش در کار او قابل اشاره باشند از جمله آن نمای حرکت ترکیبی دوربین روی لطیف در اوایل گروگان گیری و زاویه سرازیر دوربین در دفتر مدرسه حین مشاجره ناظم و پلیس بر سر تلفن به سرهنگ که در کلیت فیلم نمی نشینند و اگر قصد، شوخی با فیلم یا موقعیت خاصی هم بوده درنیامده اند. اما ظاهراً حرف اصلی طالبی نژاد ورای این بحث ها است.

در واقع هدف و به اصطلاح روی اصل سخن او با جامعه ای است که در ابعادی وسیع، از توازن خارج شده و انعکاس واقعگرایانه مناسبات آن هم شکل هجو و هزل به خود می گیرد و به نظر می رسد همه توش و توان فیلمساز، چه در فیلمنامه و چه در فیلم صرف آن شده که بخشی از این عدم توازن را در محدوده امکانات موجود به تصویر بکشد.

توفیق او در این مسیر از نظر ثبت یک سند جامعه شناختی قطعاً حاوی ارزش های معنوی فراوان است، خصوصاً اگر موقعیت خاص فیلم و فیلمساز را در نظر بگیریم (سابقه کار و فرهنگی، فیلم بلند اول، تولید مختصر و دست تنها تا آن حد که اغلب ابزارهای فیلمسازی مثل تدوین و موسیقی و طراحی صحنه و حتی فیلمبرداری چندان کمکی به او نمی کنند) اما باز هم انتخاب محمل نامناسب و مخاطبانی که قطعاً با انتظارات دیگری به تماشای فیلم می روند، این توفیق را هم خدشه دار می کند و قطعاً خود طالبی نژاد به عنوان یک کارشناس امور آموزشی و تربیتی، از این نظر اولین منتقد فیلم است.

پیمان شوقی



همچنین مشاهده کنید