یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

شاعر آذری


شاعر آذری

سیدمحمد حسین بهجت درسال ۱۲۸۳ در تبریز در ناحیه خشگناب بدنیا آمد

سیدمحمد حسین بهجت درسال ۱۲۸۳ در تبریز در ناحیه خشگناب بدنیا آمد. در دوران نوجوانی به موسیقی و شاعری و خطاطی علاقمند بود و خود می گفت: «هرچه دارم همه از دولت حافظ است». برای یافتن تخلص به دیوان حافظ تفال زد که هر دوبار کلمه «شهریار» آمد.

استاد شهریار با گنجینه پایان ناپذیری از لغات و مصطلحات وامثله، کلام خود را به نهایت تأثیر و نفوذ رساند. تخیل شهریار که نقش عمده ای در استقلال سبک و امتیاز شیوه او دارد، حد و مرزی نمی شناسد حتی بدان پایه که پای از محدوده متعارف شرایط معانی و بیان فرا می نهد. شهریار خواهان نوعی شعر است که کلمات خارجی و محاورات و فعالیت های امروزی در آن منعکس شود و این شعر نیز آزادی بیان و تنوع قالب می طلبد.

شهریار ذاتا شاعر رمانتیک است و اگر او را بزرگترین شاعر رمانتیک زبان فارسی و ترکی بدانیم به بیراهه نرفته ایم. او چنان تیزبین و تیزنگر بود که از یک حادثه طبیعی (در عالم سیاست) به مسایل پشت پرده آن پی می برد و برای همیشه آن را کنار می گذاشت.

شهریار همه چیز را با میزان معنویت و عرفان می سنجد و به غیرآن وقعی نمی دهد. ازنظر ادبی شخصیتی نظریه پرداز نیست و اصلا اهل مناقشه و مقاله نیست و به او از این دیدگاه نگاه نشده است. او از یک طرف صاحب اشعاری به سبک جدید مانند «ای وای مادرم»، «دو مرغ بهشتی» و «هذیان دل» است و از طرف دیگر شاعر غزلها و قصیده ها و مثنوی ها و رباعیات غرایی به شکل سنتی است. شهریار شعر نو را محصول یک احتیاج طبیعی می داند و اشتباه نیما را دراین می داند که تمام مضامین و موضوعات را می خواهد در شعر آزاد بگوید.

اشعارش به شرح حال و خاطرات زندگانیش مزین است و بیشتر غزلهای دلنشین او که سالها دهان به دهان گشته است، یادگار نخستین عشق آتشین اوست که ناکام مانده است. در میان اشعارش ابیاتی پیدا می شود که برای دوستان هنرمندش سروده است؛ از جمله غزلی درباره نیما یوشیج شاعر نوپرداز ایران. افزون بر این، عشق عرفانی در اشعار شهریار مقام بلند و ارفع دارد که بر بیشتر شعرهای او سایه افکنده است. بسیاری از خاطرات تلخ و شیرین او از دوره های گوناگون زندگیش در «حیدر بابا یه سلام»، «مومیایی» و «افسانه شب» دیده می شود. از آثار حماسی او قطعه ایست مرکب از چهار تابلو به نام «تخت جمشید» که در آن قدرت تخیل و تصویر و تجسم شاعر خیلی نمایان است.

آثار شهریار که در چهار مجلد حاوی غزلیات و قصاید و قطعات و مثنوی ها، دوبیتیها و رباعیات متفرقه چندین بار چاپ و منتشر شده حاکی از این است که او در تمام انواع سخن چیره دست بوده است. شهریار بیشتر غزل های خود را در شیوه عراقی و با زبانی پرسوز و دلنشین سروده است. مطالعه این غزلها به خوبی تأثیر کلام حافظ و گاهی سعدی را در روح او هویدا می کند. در میان غزلهای شهریار ابیاتی یافت می شود که شیوه هندی را نیز در طرز کلام شاعر می نمایاند. قصاید شهریار در شیوه عراقی و زبانی فصیح و روان سروده شده است. شهریار چند شعر به سبک شعر نو سروده و معدودی از آثار او تحت تأثیر نیما یوشیج در شکل و محتوا رنگ شعر نو به خود گرفته است ولی از لحاظ فکر و مضمون، شهریار تا جایی به نوآوری پرداخته که از طبیعت و خیال و ذوق و حال ایرانی خارج نشود، یکی از بهترین اشعار او در سبک نیمایی شعر «پیام اینشتین» است.

استاد شهریار به نگارش خاطرات دوران کودکی خود توجه و حساسیت خاصی داشته و آنها را در منظومه «حیدر بابا یه سلام» گنجانده است. این منظومه به زبان محلی آذربایجان سروده شده که از شاهکارهای شاعر به شمار می رود که به فارسی نیز ترجمه شده است. شاعر از کوه شخصیتی راستین می سازد. موجودی صبور و پرشکیب که شاعر از بی وفایی یارانش با او سخن می گوید تا با شنیدن شکوه های شاعر، شرنگ حرمان او را به امید مبدل سازد. شهریار پس از سالها جوانی در غروبی دلتنگ با پسرش روانه کوی پدر و مسکن مألوف می شود تا آلام خود را تسکین دهد، ولی با در بسته روبرو می شود و آن خانه متروک را غرق در سکوت رفتگان و پناهگاه دام و طیور می بیند. بنابراین زوال تدریجی شادکامیها را با زیباترین تعابیر بیان می کند و نیز مضمون جدایی را به تصویر می کشد.

شهریار در بازدید از زادگاهش به هر کجا گام می نهد خاطرات ویژه آن مکان را توصیف می کند و تمام روستا را خانه پدری و عموم ساکنان آن را اعضای خانواده خود می داند. وی اعضای روستا را با نام یاد می کند و ویژگی های آنها را با دقت شگفت انگیزی توصیف می کند. شهریار از زودگذر بودن ایام و پیوند آن با بی وفایی جهان و بی مهری او و ناپایداری روزگار کج رفتار سخن می گوید.

«حیدر بابا یه سلام» شامل ۷۶ قطعه است که هر کدام از پنج مصراع ۱۱ هجایی تشکیل شده است. به نظر بسیاری از صاحب نظران علوم ادبی این منظومه یک شعر آیینی است و مظهر و تجلیگاه احساسات، آرمانها و باورداشته های یک قوم یا ملت است.

از ویژگی های مهم این منظومه استفاده از عنصر زمان است. شعر به شیوه بازگشت به گذشته بیان می شود. چون زمان وقوع فعال گذشته است، شاعر این اجازه را به خود می دهد که خط سیرمستقیم و ساده یادآوری گذشته را شکسته و از شیوه غیرخطی استفاده کند. بنابراین شعرش را آگاهانه با سلام به حیدر بابا شروع کرده و در ادامه به تصاویر منقطع و گاه ممتدی از دوران کودکی بسنده می کند که همگی مثل قابهای عکس از ذهنش عبور می کنند. در قسمت دوم حیدربابا به نظر می رسد که زمان روایت از گذشته به حال تغییر کرده است. زیرا راوی مدام به دوران و آدمهایی اشاره می کند که اکنون به سن و سال خود او هستند.

شاعر با برابر نهادن صحنه ها و فضاهای خوش کودکی با صحنه های پیری، غم، افسوس و حسرت آن دوران گویی می پذیرد که پیر شده است و دیر یا زود باید به جمع رفتگان حیدربابا به پیوندد. می توان گفت منظومه «حیدر بابایه سلام» تنها شاهکار زیبای ادبیات ترک نیست، بلکه اثری است که می تواند در ادبیات عمومی جهان جایگاه بلندی داشته باشد. شهریار شاعر پرآوازه آذری زبان کشورمان از ارادتمندان رسول اکرم(ص) و اهل بیت اطهار(ع) است. غزل مناجات، خاتم شاه ولایت، مثنوی شب و علی و اشعار دیگری درباره مولا سروده و از امثال مولا علی(ع) و خطبه های او یاد کرده است.

اشعار شهریار از جهت ادبی و جمال شناختی در ادبیات معاصر فارسی جایگاهی رفیع دارد، از جهت انسانی و جهانی نیز درخور توجه است؛ چنانچه بخشی از شهرت شهریار مدیون این جنبه از اشعار اوست. خود وی در مقدمه دیوانش دو مرحله مقدماتی و کمال یافته را برای زندگی هنری درنظر می گیرد: یکی مرحله هنر برای هنر است و دیگری مرحله هنر برای اصلاح اخلاق و هدایت مردم. جنبه های انسانی و جهانی شعر شهریار شامل: انسان گرایی، صلح و دوستی، احساس حضور خدا در کاینات و تکریم فضایل اخلاقی است.

شهریار شاعر معاصر ایرانی در سال ۱۳۶۷ در تهران بدرود حیات گفت و در مقبره الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.

خلاصه ای از شعر «ای وای مادرم»

آهسته باز از بغل پله ها گذشت

در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود

اما گرفته دورو برش هاله ای سیاه

او مرده است و باز پرستار حال ماست

در زندگی ما همه جا وول می خورد

هر کنج خانه صحنه ای از داستان اوست

در ختم خویش هم به سر کار خویش بود

بیچاره مادرم

چادر نماز فلفلی انداخته بر سر

کفش چروک خورده و جوراب وصله دار

او فکر بچه هاست

او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت

اقوامش آمدند یک ختم همه گرفته شد

بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند

اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت: این حرفها برای تو مادر نمی شود

در نصفه های شب یک خواب سهمناک دیدم و پریدم بحال تب

نزدیکیهای صبح او باز زیر پای من نشسته بود

آهسته با خدا راز و نیاز داشت نه او نمرده است

او پنج سال کرد پرستاری مریض

در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد

اما پسر چه کرد برای تو؟ هیچ هیچ

مادر به خاک رفت

این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور

یک قطره اشک مزد همه زجرهای او

اما خلاص می شود از سرنوشت من

مادر بخواب، خوش منزل مبارکت

ناگاه ضجه ای که به زهم زد سکوت مرگ

من دویدم از وسط قبرها برون

می آمد و به مغز من آهسته می خلید: تنها شدی پسر

باز آمدم به خانه، چه حالی را نگفتنی

دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض

پیراهن پلید مرا باز شسته بود

انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود: بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟ تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر

می خواستم به خنده درآیم به اشتباه

اما خیال بود

ای وای مادرم

ناهید زندی پژوه