چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
نقد مبانی اومانیستی حقوق بشرغربی
این مقاله كوشیده است ضمن توصیف مبانی اومانیستی حقوق بشرغربی، به نقد این مبانی و چالشهای پیش روی آن بپردازد. در سده بیستم ،جهان پس از سپری كردن تجربیات بسیار تلخ ناشی از دو جنگ جهانی ویرانگر با تاسیس سازمان ملل متحد در ۲۶ ژوئن سال ۱۹۴۵، گامی جدی به سوی تامین صلح و امنیت بینالمللی برداشت. از جمله اقدامات سازمان ملل متحد، صدور بیانیه حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ بود. مطابق با این بیانیه و براساس بند ۳ ماده ۱ منشور ملل متحد، همه كشورهای عضو سازمان ملل ملزم شدند در جهت تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی همه ملل و بدون هیچگونه تبعیضی از لحاظ جنس، زبان و دین به همكاری بپردازند. براساس مواد ۵۵ و ۵۶ منشور، یكی از وظایف سازمان ملل، تشویق احترام جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همه، بدون تبعیض از لحاظ جنس، زبان یا مذهب بوده و "كلیه دولتهای عضو، متعهد به همكاری با آن سازمان شدهاند." گرچه حقوق بشر در سده اخیر از سوی سازمان ملل متحد و در سدههای پیشین در امریكا و دیگر كشورهای اروپایی مطرح شد، براهین، شواهد و مستندات تاریخی بیانگر آن است كه حقوق بشر ریشه در ادیان الاهی دارد و بویژه مهمترین اصول آن بهمثابه اصلیترین حقوق طبیعی شامل: حق حیات، حق كرامت، حق تساوی آزادی مسئولانه و حق مساوات، در منابع و آموزههای دین مبین اسلام موجود میباشد. حقوق بشر در مفهوم غربی آن، تنها به معنای حقوقی است كه انسانها صرفاً به دلیل انسان بودن از آن برخوردارند و سرشت دینی و الاهی بشر كه ویژگی "از خدایی" بودن و "به سوی خدا" شدن و "استعداد برای نیل به كمال شایسته انسانی" داشتن را به همراه دارد، در این مفهوم به شدت نادیده انگاشته شده است. حقوق بشر غربی به دلیل مشتمل بودن بر آموزههای اومانیستی و سكولار و تأكید بر اندیشه "خویشتن مالكی"، "نادیده انگاشتن مبدا جهان هستی" و "لذت گرایی"، هویت واقعی انسان را نادیده گرفته و درنتیجه موضوع فضیلت و كرامت ارزشی انسان را كه از مهمترین تعالیم ادیان الاهی و بخصوص دین اسلام محسوب میشود، به گوشه انزوا رانده یا مورد تفسیرهای انحراف آمیز قرار داده است. این مقاله كوشیده است ضمن توصیف مبانی اومانیستی حقوق بشرغربی، به نقد این مبانی و چالشهای پیش روی آن بپردازد.اینك مباحث مقاله را در دو بخش توصیف و تنقید پی میگیریم.
۱. توصیف مبانی اومانیستی حقوق بشرغربی
●اومانیسم
واژه اومانیسم از ریشه لاتین "Homo " به معنای انسان، گرفته شده و برای نخستین بار در رم باستان در بحث از "انسان انسانی" دربرابر "انسان الاهی" مورد توجه قرار گرفته است. مطابق با این عقیده ،انسان باید محور و مدار كائنات و كانون توجهات همه مكاتب و برنامه های آسمانی باشد. بدین سان، اصالت در همه زمینهها از آن انسان و فهم او خواهد بود. به این ترتیب همه چیز به میزان بشری محدود میشود؛ بشری كه خود غایت و نهایت خود است پیشگامان تز اومانیسم ، ضمن جایگزینی انسان محوری به جای خدا محوری چنین استدلال میكردند كه درست است هدف سیاست، جلب رضایت خدا است، اما درواقع آنچه "بنده خدا " را راضی و خشنود كند، "خدا" را خشنود ساخته است. با این بهانه و مبنا، اعمال سیاست و حكومت نه برای جلب رضایت خدا، بلكه برای جلب رضایت انسان متمركز شد و این خود بهانهای بود كه با آن، دین مسیحیت از صحنه سیاست و حكومت به كناری رانده شد. اومانیسم خود به دو طیف متأله و ملحد تقسیم میشود؛ هر دو طیف، اصالت را از آن انسان میدانند.اومانیستهای طیف دوم معتقدند كه چون انسان آزاد است و وجود خداوند ملازم با محدودیت خواستههای انسان است، پس خدایی وجود ندارد. انسان محوری تا جایی پیش رفت كه نه تنها منكر دین آسمانی شد، بلكه خود مدعی اختراع دین جدید گردید. "اگوست كنت" در اواسط قرن نوزدهم، دین بشری را عرضه داشت و برای آن مناسك خاص تعریف كرد. اومانیسم تظاهر خودخواهی و خود محوری انسان پس از رنسانس و به خصوص پس از تضعیف اعتقادات دینی در غرب امكان ظهور و بروز بیشتری پیدا كرد؛ گرچه پیش از رنسانس نیز اومانیسم تظاهرات ذهنی و جزئی داشته است. این گفته "پروتاگوراس" را به یاد داشته باشیم كه میگفت : "انسان مقیاس همه چیز است". برمبنای تاریخی میتوان گفت كه اومانیسم محصول روی گرداندن نیروهای اجتماعی از سنت های اسكولاستیك كلیسای قرون وسطا و روی آوردن به جهان انسانی نوین است. متفكران رنسانس میكوشیدند به بازیابی مفهوم انسانگرایی دورانهای باستان بپردازند؛ بنابراین در این دوره اندیشه و عقل جزئی، فضایی گستردهتر و فراختر برای پرورش مفاهیم انسانی خودآفریده به ویژه در عرصه شعر و هنر یافت. اكنون انسان مركزی بود كه همه چیز برای وی در پیرامون وی فراهم آمده بود. انسان پی برده بود كه اراده او در آفرینش شخصیت و حال و آینده و جهان اجتماعیاش نقش نخست را به عهده دارد؛ از این رو دیگر سرنوشت خود را تعیین شده به وسیله نیرو یا نیروهایی خارج از جهان محسوس نمی دانست. انسان پیش و بیش از هر چیز بر خود تكیه میكرد و سپس به جهان اطراف خود! به این ترتیب اندیشمندان عصر رنسانس همواره در واكنش به مفهوم كلیسای سدههای میانه از انسان كه وی را موجودی ناچیز، بیچاره، گناهزده و گناهكار میدانستند و امكان رستگاری وی را اندك و سرنوشت او را در تقدیر الاهی از پیش تعیین شده تلقی میكردند، درباره مفهوم ارجمندی و قدرت ستیز و تغییر تقدیر انسان سخنها گفتند و نوشتند. آنها میكوشیدند "ارزش گمشده انسان را برای او بازیافته و به وی بازگردانند؛ بنابراین از این دوران به بعد خصوصاً در نقاشی و مجسمهسازی، پیكر انسان و طبیعت پیرامون وی، ویژگی بارز و تشخیص محسوسی مییابد. اكنون با ظهور اومانیسم، همه چیز زمینی شدهاست، حتی تصاویر موجودات آسمانی نیز در قالبهای پررنگ و نقش لمس شدنی زمینی درآمدهاند". نتیجه طبیعی دیدگاه اومانیستی، قدرت مداری و به تبع آن، سلطه و اقتدار برای تغییر معنای زندگی، ارزشهای آن و ماهیت آدم و عالم است كه با گسترش علوم نوین و فرآورده آن یعنی تكنولوژی، عمق مییابد. فرهنگ غرب از طریق همین ابزارهای تكنولوژیكی است كه بر فرهنگ و طبیعت اقوام و ملل استیلا میجوید. در این راستا، حتی پژوهندگان علوم اجتماعی نیز وقتی تاریخ را تاریخ آزادی بشر میخوانند و تحقق آزادی مطلق را در آینده بشر قطعی میانگارند، از حد توصیف وقایع خارج شده و به عالم اوهام میروند؛ زیرا "بشر جدید، وجودی وابسته به كار و كارپردازی و عقل معاش شده است و به تمام امور حتی به خود و آزادی خویش نیز از این وجه نظر میكند". آزاداندیشی در فرهنگ غرب صرفاً نسبت به بندگی آداب دینی و سنن گذشته لحاظ میشود. از دیدگاه تمدن غرب، انسان جدید دیگر به چیزی بسته نیست و از دین و گذشته و خویش رسته است. به تبع همین نگاه است كه جدایی، تنهایی، سرگردانی و دور ماندن از وطن و بیگانه گشتن و غربت از یار و دیار پیش میآید كه خود بزرگترین درد بشر متمدن امروز است و درواقع بهایی است كه اومانیسم برای توهم انسان آزاد و سراب آزادی انسان پرداخته است.
●مبانی اومانیستی حقوق بشر غربی
الف. ابتنا بر جهانبینی سكولاریستی غرب
حقوق بشر، آن چنان كه دراعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته، گرچه به لحاظ نظری به عنوان "مجموعه حقوق متعالی انسانی" تعریف میشود و از این رو باید جهانشمول باشد و از ارزشهای جهانی برخوردار باشد، درواقع پیرو جهان بینی خاصی است و آن عبارت است از : فرهنگ مدرن لیبرال ـ دموكراسی كه امكان فهم این حقوق براساس فرهنگی متمایز از فرهنگ غربی را سلب میكند. همانگونه كه "جك دانلی" با صراحت میگوید: "برداشتهای به اصطلاح غیر غربی از حقوق بشر، برداشت از حقوق بشر نیست".براساس همین رویكرد است كه بسیاری از دگراندیشان به ظاهر مسلمان، همنوا با صاحبنظران غربی اعلام میكنند كه لازم است آموزههای اسلامی را از طریق سكولار كردن آنها یا با ارائه تفسیری نو از قرآن، طوری تغییر دهیم كه با ارزشهای بینالمللی حقوق بشر منطبق شود؛ زیرا آنان اهتمام به این آموزهها را ارتجاع و برخاسته از سنت گرایی میدانند. حقوق بشر غربی با اتكا بر راسیونالیسم بر این باور است كه هیچ مرجعی بجز عقل بشر برای داوری وجود ندارد و با تكیه بر اومانیسم هم تاكید میكند این حقوق با شخص انسان آغاز میشود و با او به پایان میرسد؛ از این رو منشأ اعتبار و مفهوم این حقوق، صرفاً انسانی است و نمی توان آنها را بدون انسان گسترش داد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست